معرفی کتاب برای کودک ۹ تا ۱۲ سال

در این صفحه می توانید اطلاعاتی از لیست کتاب ها، مقالات، خبرهای مرتبط با معرفی کتاب برای کودک ۹ تا ۱۲ سال را مشاهده کنید.

زیر دسته بندی ها
اندیشه‌مند کسی است که دوباره به چیزها می‌اندیشد. معتقد است که آن‌چه پیش‌تر به آن اندیشیده‌اند، هرگز به‌طور کامل به آن اندیشیده نشده است.[1]» پل والری
دوشنبه, ۲۴ خرداد
«کافکا می‌نویسد: هیچ بعید نیست که شکوه زندگی تا ابد و در اوج کمال در کمین تک تک ما نشسته باشد اما از نگاه پنهان، نهفته در اعماق، ناپیدا، بس دور. اما نه دشمن‌خوی، نه بی‌میل، نه ناشنوا. اگر آن را با کلمه‌ی درست با نام درستش صدا کنید با پای خود خواهد آمد.»  
دوشنبه, ۱۰ خرداد
مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است. پنج سالم بود که پشت در، بی آنکه بخواهم، صدای مادرم را شنیدم که از روزهای مرگ دایی‌ام می‌گفت. تا آن روز فکر می‌کردم دایی به سفر رفته است و من روزها و ماه‌ها منتظر بازگشت او بودم. آن روز پشت آن در، تمام انتظار من برای دیدن دایی‌ام که فقط در عکس‌ها او را دیده بودم، به یک‌باره تمام شد. از مادرم آزرده بودم که چرا دروغ گفته است اما گفتن از مرگ برای من آسان نبود. مادرم می‌خواست پرسش‌های من را چگونه پاسخ دهد؟ از کسی که هیچ تجسمی از او نداشتم؟ صدایش را نشنیده بودم، مرا بغل نکرده ، به نام نخوانده و با من بازی نکرده بود؟ بهتر بود دایی‌ام تا زمانی که بزرگ می‌شدم، عکسی در آلبوم باشد که قرار است روزی از سفر بازگردد.
دوشنبه, ۳ خرداد
زندگی خود، دل‌انگیزترین قصه پریان است. هانس کریستین اندرسن با آن قد بلند و صورت کشیده و استخوانی و چشمان بی فروغ‌اش، ظاهر انسان‌های امیدوار را ندارد. در چهره او، سردیِ اندوه بیش از هر حس دیگری خودش را نشان می‌دهد، حسی که از خواندن داستان‌هایش هم سراغ‌مان می‌آید. داستان‌های او هم دوسوی تیرگی و روشنی را با هم دارد. روشنی در دیدگاه اندرسن، امید به تغییر است نه پایان خوش قصه‌های پریان. شادی و کامیابی داستان او خیلی نرم و به آهستگی رخ می‌دهد، داستان‌های او با تفکر همراه است و چالش‌های شخصیت‌هایش آن‌قدر عجیب و حل ناشدنی است که جز به جادوی فانتزی راهی برای برون رفت از آن نیست. شخصیت‌های داستان‌های اندرسن خوش‌بین نیستند اما تلاش می‌کنند و اگر نتوانند راهی بیابند، اندرسن با قدرت قصه‌های پریان، نیروهایی به دست‌شان می‌دهد که آن‌ها را از تنگنا و محدودیت زندگی می‌رهاند. برای این رهایی گاهی باید پرواز کرد، گاهی به موجودی دیگر تبدیل شد، گاهی از نیروی تفکر کمک گرفت و گاهی مرگی در رویا خود راهی به رهایی است مانند پایان داستان «دختر کبریت فروش» که در رویایی زیبا به خواب مرگ می‌رود. به باور او: «زندگی خود، دل‌انگیزترین قصه پریان است.»
چهارشنبه, ۲۹ اردیبهشت
کتاب «بلند بگو نه!» کتابی از زبان یک کودک برای آموزش خودمراقبتی به کودکان دیگر است. کودکان با شرایط نامطلوبی که ممکن است برایشان پیش آید آشنا می‌شوند و راه خروج از آن را می‌آموزند.
چهارشنبه, ۱۵ اردیبهشت
«بلدی دوست پیدا کنی؟» از مجموعه کتاب «کتاب‌های جولیا» درباره دوستی مدادرنگی‌هاست. قهوه‌ای در دوستی توانمند نیست. او تلاش می‌کند تا مهارتش را بالا ببرد و در پایان با کمک دیگر مدادرنگی‌ها دوست خوبی می‌شود؛ دوست‌های بسیاری هم پیدا می‌کند.
یکشنبه, ۱۲ اردیبهشت
رمان‌های گرافیکی برای خوانندگان کتاب کودک در ایران ناآشنا نیستند. چند سالی است که از راه ترجمه این رمان‌ها به فضای ادبیات کودک ایران راه پیدا کرده‌اند و در میان مخاطبان کودک پرطرفدار شده اند. با وجود استقبال کودکان و حتی نوجوانان از این کتاب‌ها، منتقدان و والدین چندان روی خوشی به این کتاب‌ها نشان نمی‌دهند.
یکشنبه, ۱۸ آبان
 گوش بزرگ‌ها و گوش کوچک‌ها، فاتحان، چرا جنگ هرگز فکر خوبی نیست از داستانی نقل می‌کنند که روزگاری جادوگری سر راه کشاورزی سبز می‌شود و از او می‌خواهد آرزویی بکند. جادوگر با این آرزو هم می‌تواند چیزی به او بدهد و هم چیزی از کشاورز بگیرد اما با یک شرط، هر چه به او بدهد، باید نیم آن را به همسایه‌اش بدهد.  
سه شنبه, ۱۱ شهریور
سرابِ واقعیت! آلبوم عکسی را ورق می‌زنیم. با دیدن عکس‌ها، خاطره‌هایی در ذهن‌مان زنده می‌شود. با خودمان می‌‌گوییم: «آن روز را به یاد دارم چه روزی بود!» با دیدن لحظه‌ای که در عکس ثبت شده، خاطره‌ی آن روز را مرور می‌کنیم حتی در ذهن‌مان به روزهای پیش و پس از آن روز می‌رویم. عکس می‌تواند تنها یک لحظه را ثبت کند، روایت‌گر یک لحظه‌ باشد، لحظه‌ای از واقعیت. عکس‌ها همه‌ی واقعیت را به ما نشان نمی‌دهند، یا بهتر است بگوییم تنها لحظه‌ای را در یک عکس می‌بینیم. دو عکس از یک لحظه، شبیه به هم نخواهند بود.
شنبه, ۱ شهریور
بی‌مرگی آتشی در میان پارچه‌ها و قالی‌ها. دودی که همه چیز را در خود فرو برده و زیبایی را سیاه کرده و پرندگانی که نقش پارچه‌ها و قالی‌ها هستند و در پی گریزاند از دریچه‌ی سقف به آسمان. به کدام آسمان؟ آیا پرندگانی که نقش پارچه و قالی هستند، می‌توانند پرواز کنند؟
شنبه, ۲۵ مرداد
فقط یک لکه است! یا این بوی زمین است     بارِ اولی که کتاب «پدر اسلاگ» را خواندم اولین پرسشی که به ذهن‌ام آمد این بود: «چرا این کتاب برای کودکان نوشته شده است؟ » پاسخ‌های به‌ظاهر متفاوتی به ذهن‌ام می‌رسید اما همه یک نتیجه داشتند: چنین کتاب‌هایی هم باید برای کودکان نوشته شود! چندبار دیگری هم که این کتاب را خواندم زیبایی کتاب شگفت‌زده‌ام کرد. کتابی چنین تلخ از رنج انسان چگونه می‌توانست این همه زیبا باشد؟ سطر سطر این کتاب در واژه‌ها و فریم به فریم تصویرهای‌اش، سیاه است اما همین سیاهی، چنان هنرمندانه به تصویر کشیده است که پس از خواندن این کتاب، انسان در نگاه خواننده و ببینده‌اش پررنگ می‌شود، دردِ هر انسانی برای انسان دیگر معنا پیدا می‌کند، برای همه‌ی ما، و این دلیل نوشته شدن این کتاب برای کودکان بود: یک لکه بر انسانیت، لکه‌ای بر همه زمین است و گاهی بسیار بزرگ‌تر و بالاتر از زمین ما!
شنبه, ۱۱ مرداد
بازی میانه‌ی خیر و شر بازی کردن میانه‌ی خیر و شر، کار هر نویسنده‌ای نیست. تنها نویسندگانی می‌توانند وارد این بازی شوند که فیلسوف هم باشند. بعضی از نویسندگان فیلسوف هستند، یعنی برای خودشان جهان‌بینی خاصی دارند. این نویسندگان آثاری خلق می‌کنند که لایه‌هایی از معنا در واژه‌ها پیچیده می‌شود. در نگاه اول ممکن است، اثر آن‌ها به طنز یا شوخی مانند باشد، اما با عمیق شدن در معناهای آن می‌فهمیم که نویسنده در قالب داستان، فلسفه خودش را مطرح کرده است.
شنبه, ۴ مرداد
تجربه رهایی تاکنون تجربه‌ی رهایی داشته‌اید؟ تجربه‌ی رهایی چیست؟ رویاهای ما تا کجا می‌توانند پیش بروند؟ می‌دانید ما در رویاها هم قید و بندهای‌مان را به همراه داریم؟ تاکنون شده آرزوهای‌تان را در خواب دیده باشید؟ یا با رویا برای چند لحظه‌ای هم که شده از واقعیت پیرامون‌تان جدا و از بندها رها شوید؟
دوشنبه, ۱۶ تیر
پیش از مطالعه این مطلب بخش نخست آن را بخوانید بخش دوم: کیفیت افسانه‌گون
چهارشنبه, ۱۰ اردیبهشت
بخش نخست: ما دلیلِ دلیل هستیم! ما آزاد هستیم؟ پاسخِ برخی به این پرسش، آری ست، برخی، نه و برخی برای یافتنِ پاسخ به آن فکر می‌کنند. برای پاسخ به این پرسش، ابتدا باید بتوانیم تعریفی از آزادی برای خودمان داشته باشیم، یک تعریف شخصی! لازم است آزادی را جدا از درک دیگران بفهمیم. کسانی که به‌سرعت پاسخ نه و یا آری می‌دهند، درک‌شان از آزادی وابسته به درک دیگران است، تعریفی که گاهی جامعه از آزادی به ما می‌دهد، خانواده، دوستان و کسان دیگر. اگر به آزادی‌های اجتماعی فکر کنیم، پاسخ ما می‌تواند متفاوت باشد از هنگامی که به آزادی‌های فردی فکر می‌کنیم. گاهی در جامعه آزاد هستیم اما در خانواده نه یا برعکس.
دوشنبه, ۱۸ فروردین
ما همین حالا به جنگ پایان می‌دهیم! پناه می‌گیریم! در همه‌ی زندگی‌مان، دنبال پناهگاه می‌گردیم. اگر نخواهم از تاریخ بشر و ساخت غارها و نیزه‌ها و چادرها و سرپناه‌ها بگویم و برسم به خانه‌ها و شهرها و مرزها و کشورها و جنگ‌ها برای حفظ مرزها و حریم‌ها و... از یک چیز می‌توانم به‌روشنی سخن بگویم، پناه و پناهگاه شخصی است! پناه‌گرفتن، کنشی فردی است. پناهگاه، جایی بیرون از ما نیست، پناه گرفتن، کنشی بیرونی نیست. درست است، جامعه و دیگران در شکل گرفتن یا ساختن این پناهگاه درونِ ما مهم هستند، اما مهم‌تر، بیرون آمدن ما از این پناهگاه‌هاست، سنگرها و حفره‌هایی که درون‌مان شکل داده‌ایم.
دوشنبه, ۳۰ دی
خورشیدک‌هایی در دستان کوچک کودکان! نشسته‌ایم، پای‌مان را روی هم انداخته‌ایم، لیوانی چای در دست داریم و در گوشی تلفن همراه‌مان و یا در تلویزیون، خبری بد به چشم‌مان می‌آید. خبر چنان ما را آشفته می‌کند، که دقیقه‌ها، ساعت‌ها و روزها پیگیرش می‌شویم. حتی اگر بخواهیم از خواندن و دیدن‌اش هم بگریزیم، دوستی، آشنایی، همکاری، غریبه‌ای در خانه، کوچه، خیابان، مغازه و ده‌ها مکان و کس دیگر می‌توانند برای ما از این خبر بگویند. حالا تصور کنید، روزی که این خبر را شنیده‌ایم یک روز خوب باشد  
سه شنبه, ۲۴ دی
مرگ در سایه نشسته است و به ما می‌نگرد روباهی خندان، روی دو پا ایستاده و سیبی گاز زده توی دست‌اش دارد. دست دیگرش که دیده نمی شود، تا پشت‌اش ادامه دارد. هیئتی شبیه یک سایه، پشت سر روباه ایستاده است. این سایه، شبیه یک روباه است اما بی‌رنگ. سخن‌ام درباره تصویر روی جلد کتابی است به نام «مرگ بالای درخت سیب» است. اما تصویر پشت جلد کتاب چیست؟ همان سایه، دست دیگر روباه را توی دست‌اش دارد. این هیئت سایه‌وار لبخند می‌زند مانند روباه روی جلد.  
سه شنبه, ۱۷ دی
«اسب تورین[1]» فیلمی فلسفی است به کارگردانی «بلا تار». فیلم با بازگویی روایت رویارویی نیچه با اسبی سرکش و شلاق‌خورده آغاز می‌شود. روزی نیچه در میان ازدحام مردم، اسبی را می‌بیند که گاریچی شلاق‌اش می‌زند تا حرکت کند. نیچه از بین مردم راه می‌گشاید و خودش را به اسب می‌رساند و پریشان و گریان، اسب را در آغوش می‌گیرد. پس از آن رخ‌داد، نیچه دو روز نه چیزی می‌خورد و نه چیزی می‌گوید. تا این‌که با گفتن این آخرین واژه‌ها به جنونی ده ساله فرو می‌رود: «مادر! من یک احمق‌ام» یا به تعبیری، من دیوانه‌ام!
چهارشنبه, ۲۲ آبان
دیدار با وحشی  تاکنون با وحشی درون‌تان دیدار داشته‌اید؟ می‌دانید این دیدار چه اندازه مهم است و می‌تواند پایه‌های شخصیت شما را بسازد؟
دوشنبه, ۱ مهر