معرفی کتاب برای کودک ۹ تا ۱۲ سال

در این صفحه می توانید اطلاعاتی از لیست کتاب ها، مقالات، خبرهای مرتبط با معرفی کتاب برای کودک ۹ تا ۱۲ سال را مشاهده کنید.

زیر دسته بندی ها
من، مایکل، یک کارآگاهم؛ «کارآگاه زبل». در ابتدای تمام جلدهای مجموعه‌ی مصور «کارآگاه زبل» جمله‌ای با همین مضمون آمده است. اما کار یک کارآگاه چیست؟ ذره‌بین دست گرفتن، کلاه کارآگاهی سر گذاشتن یا حل کردن معما؟ احتمالاً شما هم مثل مایکل به گزینه‌ی آخر رأی می‌دهید!
سه شنبه, ۱۱ مرداد
کتاب «اطلس جغرافی جهان برای دانش‌آموز» از دسته کتاب‌های منبع است که در حوزه‌ی جغرافیای جهان، اطلاعاتی جالب و جامع به دانش‌آموزان می‌دهد.
سه شنبه, ۴ مرداد
«گرگ کوچولوی دانا» داستان گرگی است که زیاد کتاب می‌خواند و برای هیچ‌کس و هیچ‌چیز، جز خواندن، وقت نمی‌گذارد. او تمام وقت خود را صرف خواندن کتاب‌های بزرگ و کشف ستاره‌های جدید می‌کند. در ابتدای داستان، گرگ کوچولوی دانا مغرور و گوشه‌گیر است و جانورانی را که در همسایگی‌اش زندگی می‌کنند نادیده می‌گیرد. چون خیلی می‌داند، همه به او می‌گویند گرگ کوچولوی دانا و به همین سبب دوستان‌اش با پرسش‌های بسیار به سراغ‌اش می‌آیند، اما گرگ داستان ما هنوز می‌خواهد بخواند. او وقت ندارد به دوستان‌اش پاسخ دهد.
سه شنبه, ۲۸ تیر
«اتولاین» نام دختری است که در جایی به نام بیگ سیتی به همراه بهترین دوستش آقای مونرو زندگی می‌کند. مشخص نیست که بیگ سیتی در کدام کشور است، همین‌طور معلوم نیست آقای مونرو دقیقاً چیست. اما آنچه مشخص است اینکه آقای مونرو بهترین دوست اتولاین است. فقط از باران و شانه‌‌کردن موهایش خوشش نمی‌آید. پدر و مادر اتولاین مجموعه‌دار و جهانگرد هستند؛ برای همین همیشه در سفرند. تمام کارهای اتولاین مثل پختن غذا، مرتب‌کردن خانه، تا کردن لباس‌ها و... را کارکنان شرکت‌های تخصصی انجام می‌دهند.
یکشنبه, ۱ خرداد
کتاب «تا خانه در باران» نمایشی از رخدادهای یک شب بارانی است از فاصله‌های نزدیک و دور. مادری با فرزندش در راه خانه است، سوار بر ماشین. در این شب بارانی که جاده‌ها شلوغ و لغزنده است، کودک شاهد رخدادهایی عجیب و ساده‌ است. ما از نماهای دور و نزدیک مانند یک فیلم، نظاره‌گر این داستان نمایشی هستیم. از خرگوش‌ها و موش‌ها و ماهی‌ها و اردک‌ها تا حتی حلزون. از وسایل و جزئیات لباس و ماشین‌ها، تا خیابان و آسمان و بزرگراه. همه چیز در این کتاب دیدنی است و خواندنی.
شنبه, ۱۷ اردیبهشت
«گربه‌ای که تقلید می‌کرد» از مجموعه کتاب «قصه‌های دوست داشتنی» ماجرای دو دوست به نام‌های بلا و آناست. بلا که خیلی آنا را دوست دارد می‌خواهد کاملا در تمام کارها از او تقلید کند. اما آنا این کار را اصلا دوست ندارد.
سه شنبه, ۲ آذر
«یک انگشت می‌توانست یک اردوگاه را با خاک یکسان کند و هزاران نفر را بکشد، حال آن‌که مجموع همه تلاش‌ها و زحمات ما نمی‌توانست بر حیات حتی یک نفر از ما یک دقیقه بیش‌تر بیافزاید.[1]»
دوشنبه, ۳ آبان
«سلام ترس!» کتابی در مورد شناخت احساس ترس است. عنوان کتاب از همان ابتدا روشن می‌کند که باید با ترس آشنا شد و به او سلام کرد.
یکشنبه, ۴ مهر
گفت چونی گفت مُردم گفت شکر/ شد ازین رنجور پر آزار و نکر اولین نمایشی که در آن بازی کردم، حکایت «به عیادت رفتن کر بر همسایه رنجور»، از مثنوی بود. 9 ساله بودم و ناشنوای حکایت را که مولانا نگفته بود زن بوده، پیرزنی کردند تا من که دختر و به سن تکلیف رسیده بودم، روسری و چادر بر سر بگذارم و نقش‌اش را باز کنم. هر واژه‌ای که از دهان‌ام بیرون می‌آمد، بچه‌های تماشاچی را به خنده می‌انداخت. آن نمایش آن‌قدر خوب از کار درآمد که چند بار دیگر هم در همان مدرسه و مدرسه دیگری آن نقش را بازی کردم. همه کودکان آن سال‌ها که پای این نمایش نشستند، به ناشنوایی خندیدند که نمی‌دانست بیمار رنجوری که بر بالین او رفته چه می‌گوید. ناشنوایی که لب‌خوانی نمی‌دانست و با شکر و مبارک باد بر حال بد بیمار رنجور، او را خشمگین کرده بود: «چون عیادت بهر دل‌آرامیست/ این عیادت نیست دشمن کامیست» من بازی‌اش کردم و کودکان به ناشنوا می‌خندیدند. آموزگاران آن سال‌ها برای‌مان نگفتند قصد مولانا از سرودن و گفتن این حکایت چه بود و مفهوم درستِ تربیت یا تربیتِ درست چیست.
دوشنبه, ۲۱ تیر
«دورافتاده[1]» داستان مردی است که هواپیمای‌اش با برخورد صاعقه به اقیانوس سقوط می‌کند. چاک، مسافر هواپیما، خودش را با قایقی بادی به جزیره‌ای می‌رساند اما متوجه می‌شود که کسی در جزیره زندگی نمی‌کند. او تلاش می‌کند نشانه‌هایی در جزیره درست کند تا هواپیماهای دیگر او را ببینند اما نه این نشانه‌ها دیده می شود و نه فرار او با قایق نجات ثمری دارد. کم کم او از بسته‌هایی که اقیانوس با خود آورده، چیزهای مفیدی پیدا می‌کند.
سه شنبه, ۱۵ تیر
نوشته: چائو ون‌شوان تصویرگر: راجر ملو ناشر: طوطی مترجم: سحر ترهنده  
دوشنبه, ۷ تیر
  جیغ در گلو گیر کرده است «یک روز عصر قدم‌زنان در راهی می‌رفتم؛ در یک سوی مسیرم شهر قرار داشت و در زیر پایم آبدره. خسته بودم و بیمار. ایستادم و به آن سوی آبدره نگاه کردم؛ خورشید غروب می‌کرد. ابرها به رنگ سرخ، هم‌چون خون، درآمده بودند. احساس کردم جیغی از دل این طبیعت گذشت؛ به نظرم آمد از این جیغ آبستن شده‌ام. و این تصویر را کشیدم.» و این لحظه تولد تابلوی «جیغ» از مونک نقاش برجسته است.  تصویری از انسانی که سرش را میان دستان‌اش گرفته و در زمینه‌ای مواج در رنگ‌هایی سرخ و نارنجی و سیاه، انگار که در میانه‌ی آتش ایستاده است. انسانی که آبستن یک جیغ است و تمامی پیکره‌اش درد می‌کشد. دردی که نمی‌تواند آن را بیرون بریزد. مونک فریاد شدید و بی‌انتهایی را که از طبیعت شنیده نقاشی کرده است. این جیغ صدایی ندارد، نه چون نقاشی است، بی‌صداست چون استخوانی است که در گلو مانده و به بیرون پرتاب نمی‌شود. دردی است که انسان آبستن اوست اما توان جدا شدن و رهایی از آن را ندارد: «چیزی که نمی‌تواند به بیرون راه یابد زنجیرهای‌اش را پاره کند.[1]»  
سه شنبه, ۱ تیر
کتاب «ای هم‌زبان خاموش» مجموعه شعری در ستایش هم‌زبان خاموش ما، کتاب، است.
چهارشنبه, ۲۶ خرداد
اندیشه‌مند کسی است که دوباره به چیزها می‌اندیشد. معتقد است که آن‌چه پیش‌تر به آن اندیشیده‌اند، هرگز به‌طور کامل به آن اندیشیده نشده است.[1]» پل والری
دوشنبه, ۲۴ خرداد
«کافکا می‌نویسد: هیچ بعید نیست که شکوه زندگی تا ابد و در اوج کمال در کمین تک تک ما نشسته باشد اما از نگاه پنهان، نهفته در اعماق، ناپیدا، بس دور. اما نه دشمن‌خوی، نه بی‌میل، نه ناشنوا. اگر آن را با کلمه‌ی درست با نام درستش صدا کنید با پای خود خواهد آمد.»  
دوشنبه, ۱۰ خرداد
مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است. پنج سالم بود که پشت در، بی آنکه بخواهم، صدای مادرم را شنیدم که از روزهای مرگ دایی‌ام می‌گفت. تا آن روز فکر می‌کردم دایی به سفر رفته است و من روزها و ماه‌ها منتظر بازگشت او بودم. آن روز پشت آن در، تمام انتظار من برای دیدن دایی‌ام که فقط در عکس‌ها او را دیده بودم، به یک‌باره تمام شد. از مادرم آزرده بودم که چرا دروغ گفته است اما گفتن از مرگ برای من آسان نبود. مادرم می‌خواست پرسش‌های من را چگونه پاسخ دهد؟ از کسی که هیچ تجسمی از او نداشتم؟ صدایش را نشنیده بودم، مرا بغل نکرده ، به نام نخوانده و با من بازی نکرده بود؟ بهتر بود دایی‌ام تا زمانی که بزرگ می‌شدم، عکسی در آلبوم باشد که قرار است روزی از سفر بازگردد.
دوشنبه, ۳ خرداد
زندگی خود، دل‌انگیزترین قصه پریان است. هانس کریستین اندرسن با آن قد بلند و صورت کشیده و استخوانی و چشمان بی فروغ‌اش، ظاهر انسان‌های امیدوار را ندارد. در چهره او، سردیِ اندوه بیش از هر حس دیگری خودش را نشان می‌دهد، حسی که از خواندن داستان‌هایش هم سراغ‌مان می‌آید. داستان‌های او هم دوسوی تیرگی و روشنی را با هم دارد. روشنی در دیدگاه اندرسن، امید به تغییر است نه پایان خوش قصه‌های پریان. شادی و کامیابی داستان او خیلی نرم و به آهستگی رخ می‌دهد، داستان‌های او با تفکر همراه است و چالش‌های شخصیت‌هایش آن‌قدر عجیب و حل ناشدنی است که جز به جادوی فانتزی راهی برای برون رفت از آن نیست. شخصیت‌های داستان‌های اندرسن خوش‌بین نیستند اما تلاش می‌کنند و اگر نتوانند راهی بیابند، اندرسن با قدرت قصه‌های پریان، نیروهایی به دست‌شان می‌دهد که آن‌ها را از تنگنا و محدودیت زندگی می‌رهاند. برای این رهایی گاهی باید پرواز کرد، گاهی به موجودی دیگر تبدیل شد، گاهی از نیروی تفکر کمک گرفت و گاهی مرگی در رویا خود راهی به رهایی است مانند پایان داستان «دختر کبریت فروش» که در رویایی زیبا به خواب مرگ می‌رود. به باور او: «زندگی خود، دل‌انگیزترین قصه پریان است.»
چهارشنبه, ۲۹ اردیبهشت
کتاب «بلند بگو نه!» کتابی از زبان یک کودک برای آموزش خودمراقبتی به کودکان دیگر است. کودکان با شرایط نامطلوبی که ممکن است برایشان پیش آید آشنا می‌شوند و راه خروج از آن را می‌آموزند.
چهارشنبه, ۱۵ اردیبهشت
«بلدی دوست پیدا کنی؟» از مجموعه کتاب «کتاب‌های جولیا» درباره دوستی مدادرنگی‌هاست. قهوه‌ای در دوستی توانمند نیست. او تلاش می‌کند تا مهارتش را بالا ببرد و در پایان با کمک دیگر مدادرنگی‌ها دوست خوبی می‌شود؛ دوست‌های بسیاری هم پیدا می‌کند.
یکشنبه, ۱۲ اردیبهشت
رمان‌های گرافیکی برای خوانندگان کتاب کودک در ایران ناآشنا نیستند. چند سالی است که از راه ترجمه این رمان‌ها به فضای ادبیات کودک ایران راه پیدا کرده‌اند و در میان مخاطبان کودک پرطرفدار شده اند. با وجود استقبال کودکان و حتی نوجوانان از این کتاب‌ها، منتقدان و والدین چندان روی خوشی به این کتاب‌ها نشان نمی‌دهند.
یکشنبه, ۱۸ آبان