گوش بزرگها و گوش کوچکها، فاتحان، چرا جنگ هرگز فکر خوبی نیست
از داستانی نقل میکنند که روزگاری جادوگری سر راه کشاورزی سبز میشود و از او میخواهد آرزویی بکند. جادوگر با این آرزو هم میتواند چیزی به او بدهد و هم چیزی از کشاورز بگیرد اما با یک شرط، هر چه به او بدهد، باید نیم آن را به همسایهاش بدهد.
سه شنبه, ۱۱ شهریور
سرابِ واقعیت!
آلبوم عکسی را ورق میزنیم. با دیدن عکسها، خاطرههایی در ذهنمان زنده میشود. با خودمان میگوییم: «آن روز را به یاد دارم چه روزی بود!» با دیدن لحظهای که در عکس ثبت شده، خاطرهی آن روز را مرور میکنیم حتی در ذهنمان به روزهای پیش و پس از آن روز میرویم. عکس میتواند تنها یک لحظه را ثبت کند، روایتگر یک لحظه باشد، لحظهای از واقعیت. عکسها همهی واقعیت را به ما نشان نمیدهند، یا بهتر است بگوییم تنها لحظهای را در یک عکس میبینیم. دو عکس از یک لحظه، شبیه به هم نخواهند بود.
شنبه, ۱ شهریور
بیمرگی
آتشی در میان پارچهها و قالیها. دودی که همه چیز را در خود فرو برده و زیبایی را سیاه کرده و پرندگانی که نقش پارچهها و قالیها هستند و در پی گریزاند از دریچهی سقف به آسمان. به کدام آسمان؟ آیا پرندگانی که نقش پارچه و قالی هستند، میتوانند پرواز کنند؟
شنبه, ۲۵ مرداد
فقط یک لکه است!
یا
این بوی زمین است
بارِ اولی که کتاب «پدر اسلاگ» را خواندم اولین پرسشی که به ذهنام آمد این بود: «چرا این کتاب برای کودکان نوشته شده است؟ » پاسخهای بهظاهر متفاوتی به ذهنام میرسید اما همه یک نتیجه داشتند: چنین کتابهایی هم باید برای کودکان نوشته شود! چندبار دیگری هم که این کتاب را خواندم زیبایی کتاب شگفتزدهام کرد. کتابی چنین تلخ از رنج انسان چگونه میتوانست این همه زیبا باشد؟ سطر سطر این کتاب در واژهها و فریم به فریم تصویرهایاش، سیاه است اما همین سیاهی، چنان هنرمندانه به تصویر کشیده است که پس از خواندن این کتاب، انسان در نگاه خواننده و ببیندهاش پررنگ میشود، دردِ هر انسانی برای انسان دیگر معنا پیدا میکند، برای همهی ما، و این دلیل نوشته شدن این کتاب برای کودکان بود: یک لکه بر انسانیت، لکهای بر همه زمین است و گاهی بسیار بزرگتر و بالاتر از زمین ما!
شنبه, ۱۱ مرداد
بازی میانهی خیر و شر
بازی کردن میانهی خیر و شر، کار هر نویسندهای نیست. تنها نویسندگانی میتوانند وارد این بازی شوند که فیلسوف هم باشند. بعضی از نویسندگان فیلسوف هستند، یعنی برای خودشان جهانبینی خاصی دارند. این نویسندگان آثاری خلق میکنند که لایههایی از معنا در واژهها پیچیده میشود. در نگاه اول ممکن است، اثر آنها به طنز یا شوخی مانند باشد، اما با عمیق شدن در معناهای آن میفهمیم که نویسنده در قالب داستان، فلسفه خودش را مطرح کرده است.
شنبه, ۴ مرداد
تجربه رهایی
تاکنون تجربهی رهایی داشتهاید؟ تجربهی رهایی چیست؟ رویاهای ما تا کجا میتوانند پیش بروند؟ میدانید ما در رویاها هم قید و بندهایمان را به همراه داریم؟ تاکنون شده آرزوهایتان را در خواب دیده باشید؟ یا با رویا برای چند لحظهای هم که شده از واقعیت پیرامونتان جدا و از بندها رها شوید؟
دوشنبه, ۱۶ تیر
پیش از مطالعه این مطلب بخش نخست آن را بخوانید
بخش دوم: کیفیت افسانهگون
چهارشنبه, ۱۰ اردیبهشت
بخش نخست: ما دلیلِ دلیل هستیم!
ما آزاد هستیم؟ پاسخِ برخی به این پرسش، آری ست، برخی، نه و برخی برای یافتنِ پاسخ به آن فکر میکنند. برای پاسخ به این پرسش، ابتدا باید بتوانیم تعریفی از آزادی برای خودمان داشته باشیم، یک تعریف شخصی! لازم است آزادی را جدا از درک دیگران بفهمیم. کسانی که بهسرعت پاسخ نه و یا آری میدهند، درکشان از آزادی وابسته به درک دیگران است، تعریفی که گاهی جامعه از آزادی به ما میدهد، خانواده، دوستان و کسان دیگر. اگر به آزادیهای اجتماعی فکر کنیم، پاسخ ما میتواند متفاوت باشد از هنگامی که به آزادیهای فردی فکر میکنیم. گاهی در جامعه آزاد هستیم اما در خانواده نه یا برعکس.
دوشنبه, ۱۸ فروردین
ما همین حالا به جنگ پایان میدهیم!
پناه میگیریم! در همهی زندگیمان، دنبال پناهگاه میگردیم. اگر نخواهم از تاریخ بشر و ساخت غارها و نیزهها و چادرها و سرپناهها بگویم و برسم به خانهها و شهرها و مرزها و کشورها و جنگها برای حفظ مرزها و حریمها و... از یک چیز میتوانم بهروشنی سخن بگویم، پناه و پناهگاه شخصی است! پناهگرفتن، کنشی فردی است. پناهگاه، جایی بیرون از ما نیست، پناه گرفتن، کنشی بیرونی نیست. درست است، جامعه و دیگران در شکل گرفتن یا ساختن این پناهگاه درونِ ما مهم هستند، اما مهمتر، بیرون آمدن ما از این پناهگاههاست، سنگرها و حفرههایی که درونمان شکل دادهایم.
دوشنبه, ۳۰ دی
خورشیدکهایی در دستان کوچک کودکان!
نشستهایم، پایمان را روی هم انداختهایم، لیوانی چای در دست داریم و در گوشی تلفن همراهمان و یا در تلویزیون، خبری بد به چشممان میآید. خبر چنان ما را آشفته میکند، که دقیقهها، ساعتها و روزها پیگیرش میشویم. حتی اگر بخواهیم از خواندن و دیدناش هم بگریزیم، دوستی، آشنایی، همکاری، غریبهای در خانه، کوچه، خیابان، مغازه و دهها مکان و کس دیگر میتوانند برای ما از این خبر بگویند. حالا تصور کنید، روزی که این خبر را شنیدهایم یک روز خوب باشد
سه شنبه, ۲۴ دی
مرگ در سایه نشسته است و به ما مینگرد
روباهی خندان، روی دو پا ایستاده و سیبی گاز زده توی دستاش دارد. دست دیگرش که دیده نمی شود، تا پشتاش ادامه دارد. هیئتی شبیه یک سایه، پشت سر روباه ایستاده است. این سایه، شبیه یک روباه است اما بیرنگ. سخنام درباره تصویر روی جلد کتابی است به نام «مرگ بالای درخت سیب» است. اما تصویر پشت جلد کتاب چیست؟ همان سایه، دست دیگر روباه را توی دستاش دارد. این هیئت سایهوار لبخند میزند مانند روباه روی جلد.
سه شنبه, ۱۷ دی
«اسب تورین[1]» فیلمی فلسفی است به کارگردانی «بلا تار». فیلم با بازگویی روایت رویارویی نیچه با اسبی سرکش و شلاقخورده آغاز میشود. روزی نیچه در میان ازدحام مردم، اسبی را میبیند که گاریچی شلاقاش میزند تا حرکت کند. نیچه از بین مردم راه میگشاید و خودش را به اسب میرساند و پریشان و گریان، اسب را در آغوش میگیرد. پس از آن رخداد، نیچه دو روز نه چیزی میخورد و نه چیزی میگوید. تا اینکه با گفتن این آخرین واژهها به جنونی ده ساله فرو میرود: «مادر! من یک احمقام» یا به تعبیری، من دیوانهام!
چهارشنبه, ۲۲ آبان
دیدار با وحشی
تاکنون با وحشی درونتان دیدار داشتهاید؟ میدانید این دیدار چه اندازه مهم است و میتواند پایههای شخصیت شما را بسازد؟
دوشنبه, ۱ مهر
و همه چیز بد و بدتر بشود!
«بعضی وقتها روز در حالی شروع میشود که منتظر هیچ چیز نیستی.» روز با این حس آغاز شده و کتاب «درخت قرمز» هم با این جملهها. برای خواندن «درخت قرمز» باید به عقب برویم و تصویرهای پیشین را هم ببینیم. پیش از این صفحه آغاز و پس از صفحه شناسنامه، کتاب تصویری دارد که متنی همراهاش نیست. این تصویر با ما چه میگوید؟ در این تصویر، ساعت پایهدار بلندی را میببینیم که عقربهاش کمی مانده تا به یک برگ قرمز برسد.
دوشنبه, ۴ شهریور
...و لوسی بازی میکند!
«پدر لوسی گفت: باید برویم در مدار قطب شمال زندگی کنیم... برادرش گفت: بهنظرم باید برویم در فضا زندگی کنیم... مادرش گفت: باید برویم در صحرای آفریقا زندگی کنیم...» به کجا میتوانیم فرار کنیم؟ تا کجا؟ برای فرار از صداها چه جایی برای سکونتمان بهتر است؟ گریختن، صداها را از ما دور میکند؟ تا چه زمانی میتوانیم بگریزیم؟
دوشنبه, ۲۸ مرداد
عشق بیدار است!
شما هم با خواندن قصهٔ ننهسرما و عمونوروز دلتان میگیرد؟ ننهسرمایی که هر سال به انتظار عمونوروز مینشیند و سَرِبزنگاه، او را خواب میرباید، و هنگامی که عمونوروز سرمیرسد، دلباختهاش را غرق در خواب میبیند و دلش نمیآید او را بیدار کند، و نشانهای برایش میگذارد. ننهسرما که بیدار میشود، اندوه دلش را میسوزاند کهای وای! بازهم خواب ماندم! و سال آینده این قصه باز تکرار میشود.
اما «بنفشههای عمونوروز» داستان عشقی بیدار است، خاکی که بیدار شده است: «روز سوم، عمونوروز بوی خاکِ بیدار را حس کرد.»
دوشنبه, ۱۴ مرداد
بررسی کتاب «ماه میخواهد پلنگ را بدزدد
پلنگ میخواهد ماه را بدزدد»
میخواهم تو را بدزدم!
دوشنبه, ۷ مرداد
پیش از مطالعه این مقاله بخش نخست آن را مطالعه کنید.
بخش دوم: طراحی
طراحی چیست؟ طراحی یک ساختمان، طراحی فضای داخلی یک خانه، طراحی فرش، چهره، پارچه، زیورآلات یا طراحی واژهها و طراحی زبان! این آخری با بقیه متفاوت است؟ طراحی زبان یعنی چی؟ چه اتفاقی در زبان میافتد؟ صفحهٔ اول کتاب «طوطی و بقال» را به یاد بیاورید، چینش واژهها را در هر سطر، ضربآهنگ واژهها، چینش فعلها. این طراحی پیام متن را در خود دارد.
دوشنبه, ۱۷ تیر
بخش اول: تغییر و آغاز
تغییر چهگونه رخ میدهد؟ تکان خوردن یک ظرف از سرجایاش، تغییر است؟ حرکت ابرها در آسمان، تغییر است؟ نوشیدن یک لیوان شیر، تغییر است؟ راه رفتن، ایستادن، نشستن، درازکشیدن، خندیدن، حرف زدن، تغییر است؟ تغییر چه معنایی در ذهنمان دارد؟ بستگی به چه چیزی یا چه چیزهایی دارد؟ حرکت ابرها در آسمان، تغییر در آسمان است یا ابرها؟ نوشیدن شیر، تغییر در لیوان است، در شیر یا در کسی که نوشیده؟ حرکتهای هر روزهٔ بدن، تغییر در ماست؟ تغییر را نسبت به چیزی میسنجیم؟
یکشنبه, ۱۶ تیر
بخش دوم: «سفر با رؤیا در رؤیا»
بسیاری از ما فکر میکنیم که خیالپردازی و خیال بافی یکی هستند. خیال، زبان ذهن ما است. ما مجموعهای از اطلاعات دیداری و شنیداری در قالب تصویرها و واژهها در ذهنمان داریم.
دوشنبه, ۲۷ خرداد