معرفی کتاب برای کودک ۹ تا ۱۲ سال

در این صفحه می توانید اطلاعاتی از لیست کتاب ها، مقالات، خبرهای مرتبط با معرفی کتاب برای کودک ۹ تا ۱۲ سال را مشاهده کنید.

زیر دسته بندی ها
بخش اول: تا کجا کلمه؟ حتما با کسانی روبه‌رو شده‌اید که خیلی حرف می‌زنند و این حرف زدن بی‌وقفه، شما را کلافه می‌کند در ذهن‌تان یک سوال می‌چرخد. پس کی می‌خواهد ساکت شود؟ این اتفاق برای خودتان هم افتاده؟ جایی بودید، حرفی زدید و از گفتن‌اش پشیمان شدید، یک‌دفعه از دهانتان بیرون پریده و این جمله را به خودتان گفتید: «چقدر حرف می‌زنی؟ چرا ساکت نمی‌شوی؟» کلمات با ما چه می‌کنند؟ برای چه به کارشان می‌بریم؟ برای سخن گفتن؟ برای ابراز احساسات؟ گاهی یک رفتار شما و یا حتی نگاه‌تان پرمعناتر از کلماتی است که می‌گویید. پس چرا کلمه و اگر یک نویسنده باشید با کلمه باید چه کنید؟
یکشنبه, ۱۲ اسفند
بخش دوم: روایت روایت روایت! پدربزرگ‌ام، روی تخت سفید بود. با ملافه  نازکی روی‌اش که طرح‌های کم رنگ آبی داشت. صورت‌اش خاکستری شده بود. دست‌اش سرد بود و دهان‌اش باز. زندگی انگار از درون دهان‌اش پرکشیده بود بیرون. دورتادورش همه چیز سفید و بی‌رنگ بودند. تنها رنگ‌های آن اتاق، لباس آبی و سرمه‌ای پرستاران بود. هوا سرد نبود اما من سردی مرگ را حس کردم. بار اول جرأت نکردم به دست‌اش دست بگذارم. حس کردن مرگ آن‌قدر برای‌ام غریب بود که شجاعت مواجهه نداشتم.
دوشنبه, ۶ اسفند
بخش نخست: کنارهم گذاری! من مرگ را دیدم، خالی شدن کالبد پدربزرگ‌ام از زندگی. در آن لحظه هم اندوهگین بودم از رفتن‌اش و هم با حسی مواجه شده بودم که قادر به درک‌اش نبودم، نمی‌شناختم‌اش و برای‌ام شگفت‌انگیز بود. حس می‌کردم پیکرش از زندگی خالی شده اما مرگ را پایان حس نمی‌کردم. حس می‌کردم نیروی زندگی‌اش، به طبیعت بازگشته و آن طرف هم زندگی است و به شکلی دیگر در جریان. از آن روز، معنای قبرستان برای‌ام تغییر کرد.
یکشنبه, ۵ اسفند
بخش سوم:  آدم بودن به چه درد می‌خورد؟ «آن‌وقت بچه را داد دست چل و توی راه فوتی کرد و رفت. خیلی خوشحال بود که از این بچه‌های کله پوک ندارد. خل گفت: این بچه را از کجات درآوردی؟ ما که بچه نداشتیم. چل گفت: مگه با چشمات ندیدی همسایه‌مون آورد؟ خل گفت: ولی ما که چشم نداریم. چشم‌هامون زیر تخته... چل گفت: مامان! بیا دیگه من دارم مثل این خل می‌شدم.» چقدر این گفت‌وگوها خوب است، چقدر! آخر برای چی این‌قدر خوب است؟ چرا چرا؟... برگردیم به داستان. همسایه فوتی می‌کند یعنی چی؟ بعدش چه می‌گوید داستان؟ خوشحال است از این بچه‌های کله‌پوک ندارد. توی پرانتز(خودش از همه کله‌پوک‌تر است. نیست؟ هست که بچه می‌گذارد پیش کله‌پوک!) پس آن فوت یعنی تأسف همسایه.
دوشنبه, ۲۹ بهمن
بخش دوم: توی کله‌تان چه دارید؟ ‌مشق‌هایتان کو؟ اول تخم‌مرغ‌تان را ببینم! پول، پولی که پیدا کردید توی جیب‌تان است یا انداختید در جوی آب؟ آب نداشت که دلیل نمی‌شود توی جیب‌تان بماند! نامه‌ی اخراج از محل کارتان کو؟ نسخه‌هایی که نوشتید؟ ببینم سوراخ دماغ‌تان را؟ اوه اوه، توی کله‌تان چه خبر است! آن چیست... آن‌که آن گوشه قایم شده؟ «ت» را می‌بینم... اوووم...«ر» را هم دیدم و.... و... «س».  شما «ترس» دارید توی کله‌تان!
دوشنبه, ۲۹ بهمن
بخش نخست: عاقلِ دیوانه باشید! تا به حال شده به عمد بگذارید دست‌تان خط بخورد؟ نه اینکه هنگام نوشتن کسی بزند به دست‌تان، خودتان کاغذتان را خط خطی کنید، حتی مچاله‌اش کنید؟ طنزنویسی درست از همین جا شروع می‌شود. طنز، خط زدن جهان است، نه لزوما به معنای کج و کوله کردن‌اش. گاهی عناصر جهان از جای خودشان، بیرون آمده و باید برگردند سرجای‌شان، راست شوند. گاهی هم به‌نظر شما باید کج شوند. همه چیز بستگی به این دارد که از کدام زاویه به این عناصر دررفته یا درنرفته و سرجای خودشان مانده و یا سرجای خودشان نمانده، نگاه کنید. یک چشمی بیینید، عینک داشته باشید، دو چشم‌تان را ببندند و یا دلتان نخواهد چشم‌تان بیفتد به ریخت جهان!
یکشنبه, ۲۸ بهمن
بخش دوم: ما همه جادوگر هستیم چرا جادوگری پیکو عجیب است؟ پیش از این‌که به این سوال پاسخ بدهم، در ذهن‌تان جادوهایی را که در داستان‌ها خوانده و یا در فیلم‌ها دیده‌ و یا درباره‌شان شنیده‌اید، مرور کنید. جادو چه شکلی است و چه اتفاقی باید بیفتد که بگوییم جادو رخ داده؟ جادوگری مداخله در چیست و چه چیزی را تغییر می‌دهد؟ جادوگری دخالت در طبیعت است. هر جادویی را که به یاد بیاورید، شکلی از این مداخله است. جادوگری به‌هم ریختن قوانین طبیعت است. تا جایی‌که پیکو سوار بر چوب جارو می‌شود، او جادوگری است شبیه جادوگرهای دیگر. اما شکل این مداخله از زمانی که پیکو در میان فکرهای سگ به پرواز در می‌آید، تغییر می‌کند.
دوشنبه, ۲۲ بهمن
بخش نخست: مانند یک جادوگر ببینید! چرا نویسندگان داستان‌هایشان را با: «در زمان‌های قدیم، در سرزمینی دور... » آغاز می‌کنند؟ مسئله‌شان با زمان است یا سرزمین که می‌تواند نقش مکان را داشته باشد و فضای داستانی بسازد؟ چرا هر دو را قدیم و دور انتخاب می‌کنند؟ چون هر چه بیشتر پیوندهای داستان را با آن‌چه از پیش می‌شناسید، کم‌رنگ‌تر کنند، شما کم‌تر در داستان‌شان دنبال دلایلی از جنس شناخت‌های خودتان می‌گردید. مکان‌ها و زمان‌های ناشناخته، قدرت‌های عجیبی به دست نویسنده می‌دهند برای ساختن جهان داستانی منحصر به خودش.
یکشنبه, ۲۱ بهمن
بخش دوم: کیمیاگری بدانید! جادو شما را تغییر می‌دهد! انگشت‌های نویسنده، ابزار جادوی‌اش هستند که وقتی در کلمات فرو می‌برد، داستانی از سر انگشتان‌اش می‌ریزد در کتاب و دستتان می‌دهد که بعد از خوردنِ، خواندن، داستان‌اش امکان ندارد همان آدم قبلی باشید. پس نویسندگان کیمیاگران خوبی هستند. البته نه همهٔ نویسندگان! چون گاهی نویسنده‌ای مس را طلا می‌کند و اگر کیمیاگری نداند، طلا را فلزی بی‌ارزش!
سه شنبه, ۹ بهمن
بخش اول: داستان را چگونه بخوانیم؟ چرا شگرد؟ همه ما برای انجام کارها، شگردهایی داریم، بپرسید از اطرافیانتان. معلم‌ها، آشپزها، مکانیک‌ها، رفتگران و هر شغل و کاری که می‌خواهید در ذهن بیاورید. شاید به شگردها نیندیشیده باشیم اما به کارشان می‌بریم. بستگی به دانش، تجربه و شناخت ما از کارمان دارد. نویسنده‌ها هم شگردهایی برای نوشتن داستان‌هایشان دارند.
دوشنبه, ۸ بهمن
«این نقشه چرا کوچک شد؟» دومین کتاب از مجموعه‌ی «تاریخ با غرغرهای اضافه» است؛ مجموعه‌ای که تاریخ را در روایتی داستانی و گاه همراه با طنز برای کودکان و نوجوانان بازگو می‌کند. خواندن این مجموعه تجربه‌ای تازه است و می‌تواند هر کودک و نوجوانی را به تاریخ علاقه‌مند کند. در این مجموعه، همراه با روایت سلسله‌ها و پادشاهان، تصویرهای جالبی از بناهای تاریخی و گاه رخدادهای مصورشده می‌بینیم که هم مکمل متن هستند و هم روایت تاریخی را جذاب‌تر می‌کنند. این مجموعه، پژوهشی درباره‌ی دلیل ظهور و سقوط سلسله‌های پادشاهی در ایران باستان است که با روایتی داستانی، تاریخ را برای نوجوانان و دوستدارانِ تاریخ شیرین کند.
شنبه, ۲ آذر