اگر رازهای ترقي ملتها را پي بگيريم احتمالا يک جايي هم ميرسيم به مسئله آموزش، به يادگيری و به مدرسه. بزرگان گفتهاند که بدون يک سيستم آموزشي درست؛ سيستمی که به تربيت انساني نسلها بپردازد و مهارتهای زندگي را به آنها بياموزد، تحولی در کار نخواهد بود. مسئله فقط صرف انتقال بعضي دانشها و مهارتهای فني نيست. آموزش مترقی چيزی است فراتر از اينها. پيش از هرچيز يادگيری زيستن همکارانه با ديگر انسانهاست، پرورش قوای انتقادی و خلاقانه انسانها و آموزش انديشيدن است و اگر از اين زاويه به خودمان نگاه کنيم ميتوانيم ريشههای اينهمه عقبافتادگي را در نظام آموزش و پرورش مان بيابيم؛ نظامی که با وجود شعارهای بسيار، نهتنها نوسازی نشده، بلکه حتی ويژگيهای سنتی خود را هم از دست داده است.
امروز آموزش وپرورش در کشور ما بهجای آنکه باری از روی دوش دولت و شهروندان بردارد، بهجای آنکه راهگشا باشد، خود به چيزی متصلب و ناکارآمد بدل شده است. آموزش و پرورشی که مدعيان و متوليان بسيار دارد، با رنگولعاب خاص، از بیرون به نظر میرسد بدون هيچ نقشه راهی است. آمارهايی که خود مسئولان اعلام میکنند نشان میدهد اوضاع از چه قرار است؛ «يکسوم مدارس ايمنی لازم را برای دانشآموزان ندارند».
تحول چندانی در نوسازی و مقاومسازی انجام نشده است و سيستمهای گرمايشی و سرمايشی بسيار ابتداییاند. «شرايط معيشی معلمان، با وجود تحولاتي اندک، کماکان وخيم است». سرانجام داستان صندوق ذخيره فرهنگيان هم که مثل بسياری از ديگر امور معلوم نشد. کجا رفت جايگاه معلم در اين مملکت؟ آبرويی و عزتی داشت زمانی. آنقدر در چنبره فيشهای حقوقی نازل و مسائل اينچنينی گرفتار و انگشتنمايش کرديم که ديگر کسی چندان به رسالت معلمي و اينکه «معلمی شغل انبياست» فکر نمیکند.
«آموزش» در مدارس الکن ماند و عرصه برای مؤسساتی باز شد که به هر چيزی فکر میکردند جز اهداف راستين آموزش. معرفتآموزی تقليل داده شد به کتابها و جزوات اين و آن مؤسسه و اينکه برای «تستزنی» چه مدادی بهتر است؟ خصوصیسازی مدارس و کالايیشدن آموزش تشديد شد، آن هم در انقلابی که شعارش حمایت از محرومان بود و قرار بود آموزشوپرورش واسطهای باشد برای تحرک عمودی طبقات پايينتر. حالا به گفته خود وزير آموزش و پرورش، کتابهای کمکآموزشی اين مؤسسات، پيش از کتابهای درسی مدارس توزيع میشوند. کيست که ديگر نداند اقتصاد اين مؤسسات آموزشی چه گردشی دارد. کار به جايی رسيده است که استيضاح وزير آموزش و پرورش را کار اين مؤسساتی میدانند که منافعشان به خطر افتاده است.
راستي با کنکور چه کرديم؟ اين هيولايی که شده است همهچيز نظام آموزشی ايران؛ جامعهای که تمام ارزش يک فرد را با رتبه کنکورش داوری میکند. به کجا رسيدهايم که امروز از خودکشی دانشآموزان صحبت میشود، از ترس ناکامی در زير اينهمه فشار. همه آن چيزهایی که در بهترين حالت تنها وسيلهاند و تنها واسطههایی هستند برای اهداف ديگر، به غایت فی نفسه بدل شدهاند و چنان ما را در چنبره گرفتهاند که رهايی ناممکن به نظر میرسد.
اين است وضعيت آموزشوپرورش؛ وضعيتی که بیترديد محصول ائتلاف نانوشته اما خطرناک دولت، بخش خصوصی سودجو و تا حدی خانوادههايی است که ناخواسته وارد اين بازی شدهاند. اين وضعيت محصول نظام آموزش و پرورشی است که در برابر هرگونه تحول مقاومت میکند. آقای وزير گفته بود، «آموزش و پرورش بدون تحول، محکوم به مرگ است»؛ آری و ما همه دعوتيم به مراسم گردنزنی چيزی به نام آموزش و پرورش.