هفدمین جشنوارهی بین المللی قصهگویی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، میزبان میهمانانی از چند قارهی جهان بود؛ «کریستین پدمونتی» قصهگوی آمریکایی نیز یکی از میهمانان جشنواره بود که حضورش در ایران و آشنایی با فرهنگ و سنتهای مردم این دیار، برایش بسیار جذاب بود. در زیر گفت گوی او را با خبرنامه کانون می خوانید:
به نظر شما اهمیت قصهگویی چیست و اصلا چهطور شد که خودتان به قصهگویی روی آوردید؟
- قصهگویی قدرت زیادی دارد که به ما نشان دهد چهطور همه به هم مرتبط هستیم. داستانها راه شناخت دنیایی هستند که در آن زندگی میکنیم. همهی فرهنگها داستان دارند؛ حتی پیش از آنکه الفبا داشته باشیم، داستان داشتهایم. قصهگویی برای انتقال فرهنگها و نکات اخلاقی کاربرد دارد، همینطور برای توضیح دنیای اطرافمان. فکر میکنم نیروی داستان در دنیای مدرن در میان گذاشتن داستانهای سنتی و داستانهای واقعی زندگی برای شکستن کلیشهها است. برای اینکه انسانیت مشترکمان را نمایان کنیم. من به خاطر عشقم به مردم و کنجکاوی برای فهمیدن، حتی فهمیدن خودم، قصهگو شدم.
چهقدر با ادبیات ملل بهویژه ایران آشنا هستید و چهقدر از این داستانها در قصهگویی استفاده میکنید؟
- قبلا داستانهای هزارویکشب و یک داستان سیندرلای ایرانی که قسمت کوچکی از آن را هم استفاده کردم، مطالعه کرده بودم. همینطور پیش از اینکه به ایران بیایم تحقیق روی شاهنامه را شروع کردم. سفرم به ایران خیلی ناگهانی بود و کمتر از یک ماه فرصت داشتم. خیلی خوشحالم که بسیاری از داستانها را اینجا شنیدم تا با خودم به آمریکا برگردانم و با دیگران به اشتراک بگذارم.
بعضی از اولین داستانهایی که روایت کردهام، در مورد آفریقا بوده است. در مورد خیلی از فرهنگها داستان گفتهام، آسیا، اروپا، آمریکای جنوبی و آمریکای مرکزی. چندان از داستانهای آمریکایی استفاده نمیکنم و همهچیز را با هم مخلوط میکنم.
رشتهی دانشگاهی شما ارتباطات است؛ اگر قصهگویی را به عنوان یک رسانه بشناسیم، میخواهم بدانم این رسانه چه تاثیری روی کودکان دارد؟
- قصهگویی، به خاطر کارکرد مغز، تاثیر مهمی روی رشد دارد. تحقیقات زیادی روی مغز انجام شده است، مغز ما مجهز به قسمتی برای داستان است. وقتی داستان بدانیم، میتوانیم همهچیز را درس بدهیم، حتی واضحتر، چون آنها را بهتر میفهمیم. من باور دارم که داستانها تاثیر زیادی روی یادگرفتن ارزشها و رفتارهای مثبت دارند. قصههای سنتی خیلی به این موضوع کمک میکنند، آنها زیربنای همهچیز هستند.
تاثیرگذاری قصهگویی در مقایسه با دیگر رسانهها را چهطور میبینید؟
- فکر میکنم قصهها ارزش بیشتری دارند. آنها جادویی هستند. موقع تعریف یک قصه، بهخصوص هنگام قصهگویی رودررو، اتفاقی جادویی میافتد و پیام عمیقتر منتقل میشود. قصهگویی نهتنها قلب، که ذهن را هم درگیر میکند و با هر دو مرتبط است.
در جهان امروز که رسانهها حضور گستردهای در خانههای ما دارند و بچهها از آنها استفاده میکنند، تاثیر قصهگویی چیست؟ جایگاه و فایدهی قصهگویی چیست؟
- قدرت قصهگویی سنتی، یعنی همین کاری که ما میکنیم، قصهگویی رودررو، بسیار زیاد است. مثل همین کاری که در جشنواره انجام میدهیم یا در مدارس انجام میشود. معلمها در مدرسه از قصهگویی استفاده میکنند، پدرومادرها به بچهها قصه میگویند به خاطر اینکه اینطوری دنیا را میفهمیم. بچهها و مردم برای این یادگیری عطش دارند و این راه ارتباطی را میپسندند. در عین حال میتوانیم از تکنولوژی هم به خوبی استفاده کنیم. میشود داستانها را روی اینترنت گذاشت، مثلا با استفاده از وبینارها یا اسکایپ و نرمافزارهای دیگر. از این راه حتی میشود بیشتر ارتباط برقرار کرد. اگر نمیشود رودررو قصه بگوییم میتوانیم از تکنولوژی استفاده کنیم، ولی ارتباط مستقیم خیلی مهم است. بچهها خواهان داستان هستند، اگر توجه کرده باشید امروز هم در همین جشنواره، بچهها کاملا درگیر داستان بودند.
رسانههای جدید جای خودشان را در خانهها باز کردهاند. حالا در مقایسه با این حضور تکنولوژی، نیاز به قصهگویی در خانوادهها، جامعه و مدارس وجود دارد؟ اینها با هم تقابل دارند یا میتوانند به هم کمک کنند؟
- میتوانند با هم کار کنند. من یک تجربهی شخصی دارم در استفاده از اسکایپ برای ارتباط بین آمریکا و شهری در مکزیک به اسم خوارز، شهری که با چالشهای زیادی روبهرو است. از این طریق برای بچهها به همراه والدینشان قصهگویی کردیم؛ با استفاده از اسکایپ هم را میدیدیم و من قصهگویی میکردم.
فکر میکنید این کار تاثیر ارتباط چهرهبهچهره را داشت؟ در قصهگویی حسی که از مخاطبتان دریافت میکنید خیلی مهم است.
- تاثیرش ممکن است آنقدر عمیق نباشد ولی بههرحال ارزش داشت، چون راه دیگری برای ارتباط نبود. من نمیتوانستم به آنجا بروم، ولی با تکنولوژی میتوانستیم ارتباط بگیریم. فکر میکنم این امکان فوقالعاده است ولی دوست ندارم جای قصهگویی رودررو را بگیرد و فکر هم نمیکنم این اتفاق بیفتد.
ما الان در کشور خودمان احساس میکنیم ارتباطهای چهرهبهچهره و قصهگویی در خانوادهها تقریبا فراموش شده است؛ آیا مثلا در آمریکا هم اینطور است؟
- فکر میکنم همهجای دنیا همینطور است. همیشه سرمان در موبایل است و مسیج میفرستیم ولی یک رنسانس و تولدی دوباره برای قصهگویی را شاهدیم. این وضعیت در همهجا هست، هر روز شهرهای بیشتری راههای جدید برای قصهگویی باز میکنند. نهفقط در جشنوارهها، نهتنها قصههای سنتی، داستانهای شخصی و واقعی زندگیمان را با هم درمیان میگذاریم. در بسیاری از این مراسمها آنقدر استقبال زیاد است که جا برای نشستن کم میآید. این به من امید میدهد که قصهگویی نمیمیرد. احتمالا قصهگویی ما با گذشته متفاوت است، ولی باز هم قصهها روایت میشوند.
با توجه به تجربهی قصهگویی شما در کشورهای مختلف، آیا قصهگویی هنری رو به تحول است؟ در قصهگویی هم مانند هنرهای دیگر مثل فیلم و انیمیشن تغییر ایجاد میشود؟
- بله، خیلی جاها از قصهگویی استفاده میکنند، مثلا در تجارت، یا بیمارستانها. در دانشگاه کلمبیا دانشجویهای پزشکی باید یک دورهی قصهگویی بگذرانند. تحقیقی انجام شده بین دانشجوهای پزشکی، دربارهی تجربهی کارشان با بیماران مبتلا به آلزایمر به عنوان بیمارانی که کار با آنها دشوار است. آنها به دانشجویان از گذران زندگی کنونیشان داستانهایی گفتهاند و همینطور داستانهایی راجع به قبل از اینکه آلزایمر بگیرند. آنها استاد دانشگاه بودند، مادر بودند، دختر بودند. دانشجویان با بیماران احساس همدردی کردند. آنها به خاطر این داستانها از کار کردن با بیماران آلزایمری احساس سختی نمیکردند، بیمارانشان را انسانهایی میدیدند که در گذشته زندگی داشتهاند. این نشان میدهد که قصه چهطور میتواند به روشهای مختلف به ما کمک کند.
شما در مرکز قصهگویی نیویورک فعال هستید؛ کار مرکز قصهگویی نیویورک چیست؟
- این مرکز، مرکز کوچکی است، اما اگر اجازه بدهید دربارهی موسسهی ملی قصهگویی صحبت کنم. این مرکز فرصتی برای برقراری ارتباط بین قصهگوها ایجاد میکند. پیشکسوتها به جوانترها کمک میکنند. کنفرانس، کارگاه و منابع زیادی و داریم و خیلی مفید است.
مراکز قصهگویی در شهرهای دیگر به لحاظ سازمانی زیرمجموعهی این مرکز هستند؟
- کموبیش تمام مراکز موجود نمایندهای در این سازمان دارند، ایالتهای مختلف موسسات خودشان را دارند.
در آمریکا، این کار برای قصهگوها شغل محسوب میشود؟ از این راه کسب درآمد میکنند؟
- این شغل تماموقت من است ولی درآمد زیادی ندارم. زندگی سادهای دارم و از جهت دیگری احساس ثروت میکنم. این زندگیام را با هیچ چیز عوض نمیکنم.
در صحبتی که داشتیم، گفتید که منزل شخصیتان را فروختید؛ چرا منزلتان را فروختید؟
- برای اجرای پروژهی سوادآموزی در کشور بلیز در آمریکای مرکزی؛ این کار، تنها راه بود. من از طرف یک شخص به آنجا دعوت شدم که نمایندهی هیچ سازمانی هم نبود. او این توانایی را در من دید و متوجه شد که من ذوق و شوق زیادی برای قصه، ادبیات و خواندن دارم. ایشان از من کمک خواستند چون در آن کشور نرخ سواد، طی ۵۰ سال، تا ۴۰ درصد افت کرده بود.
چه نتایجی داشتید؟
- هزاران برنامهی آموزشی خیرخواهانه برای ٣٣ هزار دانشآموز برگزار کردم و به ٨٠٠ معلم آموزش دادم که چهطور از داستانهای فرهنگ خودشان در مدارس استفاده کنند. جمعیت این کشور کمتر ٣٠٠ هزار نفر است.
چرا این کشور را انتخاب کردید؟
- آنها من را انتخاب کردند. کارم را با یک مدرسه شروع کردم. این پروژه از ٢٠٠٥ تا ٢٠١٢ ادامه داشت.
در آمریکا جشنوارههای قصهگویی برگزار میشود؟
- بیش از ٢٠٠ جشنواره در تمام کشور برگزار میشود. معمولا هم مردم هر ایالت در آن شرکت میکنند، چون جشنوارهها به صورت بومی برگزار میشود. یک جشنوارهی ملی هم هست که قصهگوها از تمام کشور در آن جمع میشوند.
در کدام شهر؟
- شهر جونزبرو (Jonesborough) از ایالت تنسی. تاکنون چند قصهگوی بینالمللی هم حضور داشتند. فکر میکنم ٣٣ سال است که در آمریکا جشنوارهی قصهگویی برگزار میشود.
این جشنواره چهقدر گسترده است؟
- خیلی بزرگ است، حتی نمیتوانم بگویم چند قصهگو در آن حضور دارند ولی چیزی حدود ٥٠ هزار نفر در آن شرکت میکنند.
این جشنواره حالت رقابتی دارد؟
- نه، اصلا. فقط برای اینکه چه کسی داستان بگوید رقابت است. خود افراد برای حضور در جشنوارهی ملی تست میدهند، و رقابت دشواری هم هست.
نظرتان در مورد کیفیت جشنوارهی کانون چیست؟ این جشنواره را در مقایسه با مثلا جشنوارهی قصهگویی آمریکا چهطور ارزیابی میکنید؟
- عالی بود. من تعجب کردم که چهقدر قصهگوی ایرانی، منطقهای و بینالمللی داشتید. واقعا شگفتانگیز است. این بزرگترین جشنوارهی بینالمللی است که تابهحال دیدم. همینطور نحوهی ارایه و امکانات آن هم عالی بود. خیلی خوب بود که قصهگوها به مدارس مختلف رفتند. مباحث هم عالی بود، حرفهای زیادی دارم که در آمریکا تعریف کنم.
قبلا ایران نیامده بودید؟
- نه، اولین بار است و امیدوارم آخرین بار نباشد.
چه حسی از مردم ایران دارید؟
- خیلی مهربان اند. من خیلی گریه کردم. به شدت تحت تاثیر عمق مهربانی آنها قرار گرفتم. اجرای بچههای مدارس و بخشندگیشان خیلی خوب بود. به واسطهی دوستان ایرانیام از قبل با این فرهنگ آشنا بودم. همینطور دوستان قصهگویم از کنیا و رومانی در دیگر جشنوارههای قصهگویی ایران شرکت کرده بودند و چیزهای خیلی خوبی میگفتند. من یک زنوشوهر آمریکایی را میشناسم که به بیش از ١٠٠ کشور سفر کردهاند، ایران یکی از پنج کشور مورد علاقهشان است. قبل از اینکه به ایران بیایم با آنها نامهنگاری کردم، خیلی خوشحال شدند و داستانها زیادی از تجربیاتشان با مردم ایران گفتند. من واقعا هیجانزدهام که تجربیاتم را به خانه میبرم تا برای دیگران بازگو کنم. باور دارم که همهی ما در دنیا انسانیم، تفاوت زیادی نداریم و وقتی با هم صحبت میکنیم میفهمیم که چهقدر شبیه هستیم. اگر تفاوتی هم وجود دارد باید به آن ارزش بگذاریم، تفاوتها مثبت هستند. از اینجا بودنم خیلی خوشحالم.
دربارهی تفاوت شیوهی قصهگویی ایرانیها با میهمانان خارجی جشنواره و خودتان چه نظری دارید؟
- صحبت کردن راجع به این موضوع، ساعتها طول میکشد. به طور کلی باید بگویم بعضی چیزها مشترک اند. در بعضی کشورها گاهی حرکت بیشتر است، در بعضی کشورها موسیقی. مثلا در کنیا انواع سازهای درامز در قصهگوییها کاربرد دارد. در بعضی کشورها اصلا حرکتی وجود ندارد، فقط مینشینند و قصه میگویند. بعضی از کشورها هم از تئاتر استفاده میکنند که خیلی تاثیرگذار است. بستگی به خاستگاه آنها دارد.
به تئاتر اشاره کردید؛ بهنظرتان بین قصهگویی و اجرای تئاتر مرزی قائل اید؟ بعضیها معتقدند در قصهگویی نباید به سمت نمایش رفت.
- من فکر میکنم همهی روشها ارزشمندند. برقراری ارتباط به وسیلهی چشم و قلب با مخاطب در قصهگویی خیلی مهم است. این یک تفاوت مهم است. در تئاتر گاهی این ارتباط وجود ندارد ولی قصه به ارتباط نیاز دارد.