نه مردم ایران و نه هیچ مردم دیگری، هیچگاه اجازه ندادهاند که کودکانشان در مدارس تحت آزار جنسی سیستماتیک قرار بگیرند؛ اگر هم موردی بوده، استثنایی ناشی از خلاف شخصی بوده است و هیچگاه آموزش و پرورش کودکان را تحت چنین آزاری قرار نداده است.
با این حال، کودک آزاریهای دیگر موجود در آموزش و پرورش ما، با مخالفت و مقاومت مردم و مشخصاً والدین دانش آموزان مواجه نشده است یا با سالها تأخیر، این اعتراضات شکل گرفتهاند.
در تقسیم بندی کودک آزاری، معروفترین و هولناکترینش همان کودک آزاری جنسی است که هیچ کس در مخالفت و مقابله با آن، تردیدی به خود را نمیدهد اما سه نوع دیگر از کودک آزاری وجود دارد که در مدارس تجربه شده یا میشود.
دومین نوع از کودک آزاری، کودک آزاری جسمی است که طی آن، کودک توسط بزرگسالان تنبیه بدنی میشود. سالهای سال، ترکه، شلنگ یا خط کش چوبی و حتی فلزی جزو ابزار انفکاک ناپذیر معلمان و ناظمها و مدیران مدارس بود. کودکان هم محکومانی بودند که به هر علتی باید مدام کتک میخوردند، از نمره کم تا دویدن در حیاط مدرسه و از شیطنتهای کوچک تا فراموش کردن دفتر مشق.
پدر و مادرها هم مشکلی با این وضعیت نداشتند و حتی گاه از معلمان و مسوولان مدرسه میخواستند که بچههایشان را تنبیه بدنی کنند تا «آدم شوند»!
سالها گذشت تا هم آموزش و پرورش فهمید که نباید کودکان و نوجوانان را کتک زد و هم والدین به آن حد از بلوغ رسیدند که در برابر کسانی که فرزندانشان را «آزار جسمی» میکنند، بایستند و حتی شکایت قضایی هم بکنند.
امروزه کودک آزاری جسمی، دیگر در مدارس ایران رسمیت ندارد و اگر آموزش و پرورش متوجه شود که معلمی دانش آموزان را کتک می زند، با او برخورد میکند.
اما نوع سوم کودک آزاری، کودک آزاری روحی است. ممکن است کودکی به دلیل دیر رسیدن به مدرسه توسط مدیر یا ناظم تحقیر شود یا معلمی به خاطر نمره پایین یک دانش آموز، شخصیت او را پیش همکلاسیهایش خرد نماید و هزاران مورد مشابه دیگر.
کودک آزاری روحی، هم اکنون در نظام آموزشی ما رواج دارد و کمتر کسی متوجه عوارض ویرانگر این نوع از کودک آزاری در ساختار شخصیتی کودکان است.
نوع چهارم از کودک آزاری که موضوع خاص بحث حاضر است، کودک آزاری آموزشی است.
این کودک آزاری به دو نوع تقسیم میشود:
«محروم کردن کودکان از آموزش» گونه نخست این نوع از کودک آزاری است که بدان توجه میشود؛ هم حکومتها در صدد گسترش چتر آموزشی بر سر همه کودکان هستند و هم اکثر قریب به اتفاق والدین، آموزش کودکان و فرستادن آنها به مدرسه را وظیفه خود میدانند.
اما نوع دوم از کودک آزاری آموزشی که رواج بسیار دارد و از طرف سیستم دولتی و خانوادهها به شدت حمایت میشود، «بمباران مغز کودک با انبوه مطالب آموزشی» است.
کودکان بیچارهمان را در نظر بگیرید: آنها در تمام دوران کودکیشان، به جای کودکی کردن و آموختن درس زندگی و مهیا شدن برای زیستن در عصر جدید، ناگزیرند با هزاران آموزه غیرضروری دست و پنجه نرم کنند؛ آنها نیمی از روز را از این کلاس به آن کلاس میروند، از علوم به ریاضی، از ریاضی به جغرافیا، از جغرافیا به ادبیات، از ادبیات به زبان خارجی، از زبان خارجی به دینی و همین طور الی آخر و هر روز و هر سال!
نیم دیگر روز را نیز باید به مرور آنچه یاد گرفتهاند، انجام تکلیف و آماده شدن برای امتحانات بگذرانند. گویی آنها محکومان به فشار و استرس هستند! این، مصداق بارز کودک آزاری است، کودک آزاری آموزشی.
این نوع از کودک آزاری، هر چند در زمره انواع کودک آزاریها (جنسی، جسمی، روحی و آموزشی) است اما نه تنها کسی در برابر آن قد علم نمیکند و فریاد نمیکشد، بلکه مجموعه دولت و مردم، یکصدا از آن حمایت میکنند و هر روز ساز و کارهای جدیدی برای تشدید این کودک آزاری تمهید میکنند. به عنوان مثال، مسابقات چهارجوابی در مدارس و به ویژه در دوران ابتدایی، تا چند سال پیش رواج نداشت ولی اکنون با حضور مؤسسات کنکور در نظام آموزشی و تحمیل انواع کتابهای منتشره توسط آنها به دانش آموزان، فشارهای جدیدی علیه کودکان شکل گرفته است.
همان خانوادههایی که علیه کودک آزاری جنسی، قیام میکنند، کودک آزاری جسمی را پیگیری میکنند و حتی ممکن است از این که معلمی کودکشان را تحقیر کرده، به مدیر مدرسه گلایه کنند، مدارسی را دوست دارند که آموزشهای بیشتری بر کودکانشان تحمیل کنند و امتحانات زیادتری بگیرند؛ مهم هم نیست که کودکی کودکان زیر بار این همه آموزههای غیرضروری از بین میرود و هیچ کدام از این آموزشها، در طول زندگی به دردشان نمیخورد. علت نیز مشخص است: خانوادهها نمیدانند که این هم نوعی از کودک آزاری است.
اینک وقت آن رسیده است که علیه این کودک آزاری سیستماتیک وارد عمل شویم. گام اول هم آگاه کردن مردم نسبت به این نوع از کودک آزاری است. مردم باید بدانند که کودکانشان در نظام آموزشی، تحت آزار مستمر و سیستماتیکاند و عذاب میکشند ولی همانند محکومانی مستأصل، صدایشان به جایی نمیرسد و ناگزیرند دوران محکومیتشان را در مدارس بگذرانند و هر روز آزار ببینند.
باید علیه این کودک آزاری، همانند کودک آزاری جنسی و جسمی، شورید و کودکان را نجات داد.