تصویر رسانهای گویاتر از واژه میتواند باشد، گویاتر هم در انتقال معنا، و هم در سرعت انتقال آن. این رسانه، همچنان که سریع عمل میکند، صریح نیز میتواند باشد. هنگامی که واژه را برای انتقال معنا بهکار میگیریم، کارکرد واژهها وابسته به روشنی معنا در متن، متفاوت میشود؛ هر واژه نشانهای میشود در بافت متن و هر واژه میکوشد چیزی بگوید در کنار واژگان دیگر. گاهی معنا پوشیده است و وابسته به سبک بافت متن، روشنی و ابهام متفاوت میشود.
در تصویر نیز با بافتی از نشانهها سروکار داریم. رنگ، خط، ترکیب، سبک و فضاهای خالی. وابسته به سبکی که تصویرگر برگزیده، معنای آن متفاوت میشود. اما تصویر با هر سبکی که باشد، سرعت انتقال معنا در آن بیش از واژهها است. با نگاه به یک تصویر، مجموعهای از نشانهها پیش چشم ببیننده نمایان میشود. با نگاه به یک متن، خواننده تنها چند واژه را میتواند بخواند و معنای آن را دریابد؟
سرعت اگر با صراحت همراه شود، تصویر رسانهای بُرنده میشود. در یک پوستر، واژهها با تصویر نیز همراه میشوند.
سرطان یک بیماری است. برای هریک از ما درون واژهٔ سرطان نشانههایی هست برای درک آن. برای یکی سرطان با درد معنا میشود، برای دیگری با مرگ، یکی به درمان میاندیشد، دیگری به زمان.
اکنون اگر سرطان، بافت یک متن یا تصویر را بسازند، هر نشانهای در این بافت، معنایی به بیننده و خوانندهاش منتقل میکند.
سرطان، گروهی از نشانهها را با خود دارد، نشانههایی از پیش از بیماری، هنگام درمان و پس از آن. برای تبدیل آن به یک رسانه، اندیشه مهم است. نشانه قرار است چه تصویری و چه معنایی از این واژه را به بیننده منتقل کند؟
کودکی را با سری تراشیده و بدون مو تصور کنید که بشقابی از قرص و دارو بغل گرفته، و سُرمی به دست دارد با لباسی که نشانهای از حضور او در یک مرکز درمانی است. تصویرگر، کودک بیمار را از بالا و با لبخندی نشان میدهد. این کدام بخش از بیماری سرطان است؟ پایهٔ سُرم کنار اوست، انگار که به آن بسته شده است. واژهها در این پوستر چه میگویند؟ قرار است درآمد فروش محصولات نمایشگاه، برای کودکان درگیر با سرطان هزینه شود. پس بشقاب دارو در دستهای کودک معنایی دیگر پیدا میکند. اگر درآمدی از فروش نباشد، دارویی نیست و اگر دارویی نباشد، درمانی نیست، لبخندی نیست، زمان نیست، اما مرگ هست.
سرطان در ذهن ما با چه واژههایی همراه است؟ دلسوزی، درمان و مرگ؟ با بیمارستان و سُرم و سر تراشیده معنا میشود؟
در این پوستر دلیل این همه صراحت در نشان دادن بیماری چه بوده؟ نشانههای تصویری چنین بُرنده، صریح و یأسآور نمیتوانست نباشند؟ زشتسازی با بیماری، پیش چشم بیننده به چه کار میآید؟ همراهی؟ دلسوزی؟ این تصویر کدام بخش از سرطان را دیده است؟ این نشانهها چه میگویند و یادآور چه واژههایی در ذهن هستند؟ امید و زندگی؟ یا درد و مرگ؟
تصویر کردن چهرهای ضعیف و دردمند (هرچند با لبخندی بر لب) از کودکی که گرفتار این بیماری است، چه دستاوردی برای طراح یا طراحان این پوستر داشته؟ اگر این تصویرگری را آگاهانه ندانیم، در ناخودآگاه طراح یا طراحان پوستر، سرطان با همهٔ نشانههای زشتش تثبیت شده است.
سرطان زیبا نیست، اما برخورد ما با این بیماری معنایی میسازد از رویارویی ما با چنین بیمارانی. اگر در ذهن ما سرطان با درد و قرص و سر تراشیده و سُرم و مرکز درمان معنا شود، ما به مرگ میاندیشیم در کنار یک کودک دچار سرطان.