ترجمه‌هایی از آثار جانی رداری در بازار کتاب ایران

مجموعه‌ای شامل چهار عنوان از کتاب‌های جانی رداری نویسنده ایتالیایی که در سال ۱۹۷۰ برنده جایزه هانس کریستین اندرسن به مدیریت غلامرضا امامی مترجم پیشکسوت کشور ترجمه و راهی بازار کتاب شد.

فروشگاه ساحره،‌ یاس در دیار دروغگویان!،‌ یکی بود که خودش نبود و روزی که در میلان از آسمان کلاه می‌بارید و چند داستان دیگر از تازه‌ترین داستان‌های ترجمه شده در حوزه کودک و نوجوان است که به تازگی توسط نشر هوپا روانه بازار شده‌اند.

این مجموعه نوشته‌هایی از جانی رداری نویسنده ایتالیایی است که جوایز بسیاری، از جمله جایزه معتبر هانس کریستین اندرسن (۱۹۷۰) را از آن خود کرده است؛ این جایزه که گاه جایزه نوبل کوچک هم خوانده می‌شود، جایزه‌ای است بین‌المللی که هر دو سال یک بار از طرف دفتر بین‌المللی کتاب برای نسل جوان (IBBY) به مؤلفان در زمینه ادبیات کودک تعلق می‌گیرد.

جانّی رُداری در سال ۱۹۲۰ در اُمِنیا، روستایی در نزدیکی شهر نُوارا، متولد شد. بعد از یک دوره تجربه تدریس در مقطع ابتدایی، به‌عنوان روزنامه‌نگار شروع به کار کرد و تقریباً نوشتن برای کودکان و نوجوانان را به‌طور اتفاقی آغاز کرد.

رُداری در ابتدای جوانی، پس از شناخت آثار داستایوسکی و نویسندگان و فیلسوفان آلمانی‌زبان، کتابی به نام دفتر فانتزی‌ها در زمینه هنر داستان‌نویسی نوشت.

او داستان‌های زیادی نوشته که به بسیاری از زبان‌های دنیا ترجمه شده‌اند. به‌نظر رُداری قصه‌ها و ترانه‌های کودکانه همگی بازگوکننده واقعیت‌های کوچک و بزرگ روزانه‌ای است که در جامه فانتزی عرضه می‌شوند.

رُداری در سال ۱۹۸۰ در شهر رُم درگذشت.

  • فروشگاه ساحره؛ کتابی خیال انگیز و پرماجرا از دوستی اسباب بازی‌های جادویی و آدم‌ها

ترجمه‌هایی از آثار برنده جایزه اندرسن در بازار کتاب ایران

تصویرگر فروشگاه ساحره نیکولتا کستا است و به قلم محبوبه خدایی و هما میرزایی در ۱۶۰ صفحه برای گروه سنی ۹ تا ۱۳ سال ترجمه و با قیمت ۳۴ هزار تومان منتشر شده است.

ساحر بانویی پیر، بسیار متشخص، نجیبزاده و تقریباً اشرافزاده ای واقعی بود...

صبحِ روزِ جشنی باشکوه، ساحره فروشگاه اسباب‌بازی‌های جذابش را باز می‌کند و قطاری برقی و فوق‌العاده زیبا، به نام زوبین لاجوردی را بیرون می‌کشد و آن را در ویترین فروشگاهش می‌گذارد. با آمدن این قطار، همهٔ اسباب‌بازی‌ها جان می‌گیرند...

اسباب‌بازی‌ها وقتی پسری کوچک و فقیر را می‌بینند که نمی‌تواند اسباب‌بازی دلخواهش را بخرد، تصمیم می‌گیرند فرار کنند تا پیش پسرک بروند و سفری پُرماجرا را شروع می‌کنند. آیا اسباب‌بازی‌ها به پسرکِ فقیر می‌رسند؟ چه سرنوشتی در انتظارشان خواهد بود؟...

کاروان اسباب‌بازی‌های فراری به تختخواب نزدیک شد. قلب‌هایشان می‌تپید. بعضی از عروسک‌ها که هنوز غذایشان هضم نشده بود و در معده‌شان بالا و پایین می‌شد، با وحشت به پشت خرس زرد چسبیده بودند. خرس زرد این‌قدر جنب‌وجوش داشت که چیزی نمی‌فهمید. لازم است این را بپذیریم که خرس زرد کمی احمق بود. مغز کوچکش پُر بود از خاک ارّه و کُند عمل می‌کرد، اما گاهی به یک‌باره همه‌چیز را می‌فهمید. دیدِ خوبی داشت. وقتی دید دشمن، کودکی بیش نیست که در خواب فرو رفته، حتی دلش می‌خواست روی تخت بپرد و با او بازی کند...

  • یاس در دیار دروغگویان

ترجمه‌هایی از آثار برنده جایزه اندرسن در بازار کتاب ایران

یاس در دیار دروغگویان کتاب مصوری با تصویرگری والریا پترون است که توسط محبوبه خدایی به زبان فارسی برگردانده شده است، این کتاب ۲۱۶ صفحه‌ای برای گروه سنی ۱۰ تا ۱۴ سال نوشته و به قیمت ۴۲ هزار تومان در بازار موجود است.

یکی بود یکی نبود، یک پسربچه معمولی بود شاید کمی ریز نقش‌تر از بقیه بچه‌ها با این وجود از همان نخستین گریه‌های بدو تولد صدایی رسا داشت...

هنگامی که یاس متولد شد مردم دهکده در دل شب هراسان از خواب پریدند، چون می‌پنداشتند صدای آژیر کارخانه‌ها را شنیده‌اند که آنها را به کار فرا می‌خواند اما این فقط صدای یاس بود که همچون تمام بچه‌های تازه متولد شده می‌گریست تا صدایش رساتر شود...

آدم‌ها هر کدام با هم متفاوت‌اند. یاس هم پسری است که با بچه‌های هم‌سن‌وسالش فرق دارد. صدای یاس آن‌قدر بلند است که می‌تواند مثل گردباد بپیچد، پنجره‌ها را بشکند و خرابی به بار بیاورد. بالاخره یک بار ناخواسته با صدایش کاری می‌کند که میوه‌ها از درخت می‌افتند و مردم عصبانی روستا با القابی مثل جادوگر، شیطان و ... او را آزار می‌دهند...

یاس روستا را ترک می‌کند. می‌رود و می‌رود تا از دیارِ دروغگویان سر درمی‌آورد؛ سرزمینی که همه‌چیز در آن وارونه است، حتی حیوانات هم نمی‌توانند صدای واقعی خودشان را به زبان بیاورند. سگ‌ها میومیو می‌کنند و گربه‌ها واق‌واق. آیا یاس می‌تواند این طلسم شوم را از دیار دروغگویان بردارد؟ آیا صدای جادویی‌اش می‌تواند به کمکش بیاید؟ دوستانش در این سرزمین چه کسانی خواهند بود؟ افرادی شگفت‌انگیز مثل خودش یا آدم‌های معمولی و حیوانات؟..

یک دختربچه با تکه‌گچی که از مدرسه دزدیده بود، من را روی این دیوار نقاشی کرد و چون یک پاسبان نزدیک می‌شد، دخترک با عجله فرار کرد. فقط سه پا برایم کشیده بود، این‌طوری شد که من چُلاق شدم و اسم خودم را گذاشتم گربهٔ لَنگ. کمی هم سرفه می‌کنم، چون دیوار نمناک است. تمام طول زمستان را اینجا گذراندم.

یاس به‌دقت به دیوار نگاه کرد. جای خالی گربهٔ لَنگ رویش باقی مانده بود. انگار نقاشی از جایش کَنده شده بود...

  • یکی بود که خودش نبود

ترجمه‌هایی از آثار برنده جایزه اندرسن در بازار کتاب ایران

این کتاب با تصویرگری خاویر سابالا از سوی غلامرضا امامی ترجمه شده است،‌ یکی بود که خودش نبود در ۱۶۸ صفحه برای گروه سنی ۱۰ تا ۱۴ سال نوشته و با قیمت ۳۵ هزار تومان برای کودکان عرضه شده است.

بارون لامبرتو پیرمردی نودوسه‌ساله، ایتالیایی و ثروتمند است که با بیست‌وچهار بیماری دست‌وپنجه نرم می‌کند. او همراه پیشخدمت باوفایش در جزیرهٔ سن‌جولیو روزگار می‌گذراند.

بارون که در آستانهٔ مرگ قرار دارد و به‌دنبال جاودانگی است، یکباره جوان، سرحال و شاداب می‌شود. راهزنان برای دریافت پول او را گروگان می‌گیرند، اما هر کاری می‌کنند بارون جوان‌تر و سرحال‌تر از دیروز می‌شود. چه رازی در میان است؟ او را جادو کرده‌اند؟

پوست صورت پیرمرد گویی با تارهای عنکبوتی ضخیمی پُر از چین‌وچروک پوشیده شده بود. مثل چانه یک لاک‌پشت صدساله...

آنسلمو ادامه می‌دهد: این‌طور که من می‌بینم، پوست شما در حال صاف‌شدن است. یادم می‌آید که سیصدتا چروک را در گوشه چشم‌تان شمرده بودم و الان سر چترم شرط‌بندی می‌کنم که بسیار کمتر هستند، پوستتان از گوشهٔ چشمتان دارد صاف می‌شود. سلول‌های جوان در حال بالاآمدن از لایه‌های زیرین هستند، پُر از زندگی و امید تا جای سلول‌های پیری را بگیرند که با حسرت محو می‌شوند...

  • روزی که در میلان از آسمان کلاه می‌بارید و چند داستان دیگر

ترجمه‌هایی از آثار برنده جایزه اندرسن در بازار کتاب ایران

تصویرگری این کتاب را آنّا لائورا کانتونه برعهده داشته است، روزی که در میلان از آسمان کلاه می‌بارید و چند داستان دیگر به دست چنگیز داورپناه ترجمه و برای گروه سنی ۹ تا ۱۳ سال به قیمت ۳۸ هزار تومان منتشر شده است.

این کتاب بیست داستان بسیار جذاب از یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان ایتالیا دارد و هر داستان سه پایان متفاوت دارد. هر کدام از پایان‌ها را که پسندیدید، انتخاب کنید و اگر هیچ‌کدام را نپسندیدید، خودتان پایان داستان را خلق کنید...

آدم‌هایی بودند که هر کدام با سه یا چهار کلاه به‌طرف خانه‌هایشان می‌دویدند. برای هریک از اعضای خانواده کلاهی به دست آورده بودند. یک خواهر روحانی هم از راه رسید و کلاه‌های کوچکی برای بچه‌های یتیم جمع کرد. هرچه مردم بیشتر کلاه‌ها را جمع می‌کردند، از آسمان بیشتر کلاه می‌بارید. کلاه خیابان‌ها و بالکن‌ها را پر کرده بود؛ کلاه‌های بچه‌ها، برِه‌ها، شاپوها، کلاه‌های بوقی، کلاه‌های کابویی، کلاه‌های نوکدار، کلاه‌های نواردار، کلاه‌های بی‌نوار...

مجموعه چهار عنوانی کتاب‌های رداری که به تازگی وارد بازار نشر شده زیر نظر غلامرضا امامی پژوهشگر و سرویراستار ایرانی از ایتالیایی به زبان فارسی برگردانده شده است.

امامی در سال ۱۳۲۵ در اراک متولد شد. او در دانشگاه رم در ایتالیا علوم سیاسی خوانده است. امامی مدتی طولانی مدیریت انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را بر عهده داشت و با روحیه‌ای آشتی‌جویانه، برای برپاماندن کانون در دوره‌های مختلف تلاش کرد.

او که نویسنده و مترجم آثار کودک و نوجوان است در حوزه بزرگسال نیز آثاری به‌یادماندنی چاپ کرده است که از آن جمله می‌توان به مصاحبه‌های اوریانا فالاچی با امام خمینی، مهندس بازرگان، قذافی و … اشاره کرد. ترجمه او از آثار غسان کنفانی، امبرتو اکو و فیروزه دوما نیز در پرونده فعالیت‌های ادبی و فرهنگی‌اش چشمگیر است.

امامی معتقد است برای نویسنده‌بودن باید سهمی از کودکی‌مان را همواره زنده نگه داریم. اثری از او با عنوان آی ابراهیم برنده جایزه شورای کتاب کودک و عبادتی چون تفکر و فرزند زمان خویشتن باش هم برنده جایزه‌های جهانی در جشنواره‌های لایپزیک و ژاپن شده‌اند. سه قصه امبرتو اکو به‌ترجمه او نیز در سال ۱۳۹۴ جایزه کتاب‌های برتر کودک و نوجوان را دریافت کرد.

او تاکنون بیش از ۷۰ عنوان اثر تألیف و ترجمه کرده‌است.

یکی از نکات قابل توجه این مجموعه علاوه بر نشان طلایی جایزه آندرسن توضیحاتی است که در صفحات ابتدایی کتاب در خصوص قانون کپی رایت آمده است: نشر هوپا از نویسنده کتاب جانی رداری و ناشر خارجی آن ادیزیون آل برای چاپ این کتاب به زبان فارسی در ایران و همه جای دنیا اجازه گرفته و بابت انتشارش سهم نویسنده یعنی صاحب واقعی کتاب را پرداخت کرده است، البته در اصل از بازماندگان جانی رداری اجازه گرفته شده چون خودش فوت کرده است.

منبع
Submitted by admin on