شبها، در خانهی ما، غولها، اشباح و جادوگرها با هم جلسه میگذراند. شبحی دراز و بیقواره از یک سمت حرکت میکند، جادوگری سوار بر جارو در میانهی هال مینشیند و غول پشمالوی خیلی گندهای هم از توی کمد صداهای عجیبوغریبی از خودش درمیآورد…
این نمایشنامهای است که هرشب دختر کوچولویم برایم تعریف میکند. او آنقدر از این موجودات میترسد که هیچوقت شبها تنهایی خوابش نمیبرد.
فقط که اینها نیست! در طول روز، غولها، اشباح و جادوگران خسته میشوند و میروند که بخوابند، اما باز هم چیزهای ترسناک دیگری وجود دارد! دخترم میگوید: «مامان همین مورچههای کوچولوی توی باغچه هم ترسناکن. اگه یه دفعهای همینطور که دارن از روی انگشت پام رد میشن، من رو گاز بگیرن و بمیرم، چی؟ اگه من رو بخورن، چی؟» بعد هم انگار حرفش را باور کرده باشد در جا میزند زیر گریه. این ماجراها آنقدر ادامهدار شد که تصمیم گرفتیم فکری به حال این ترسها بکنیم. شما چطور؟ کوچولوهای خانهی شما از چه چیزهایی میترسند؟!
عمده ترسهای کودکان در سنین مختلف
با اینکه دوران کودکی، دوران تفریح و بازیگوشی است، در عین حال دورهای است که اطلاعات کودکان دربارهی زمان و مکان در این دنیای بزرگ افزایش مییابد. در این مرحله، کودک از چیزهای جدید، اشیای بزرگ مانند قطار، وسایل پرسروصدایی نظیر جاروبرقی و همینطور حیوانات گوناگون میترسد. افزون بر این موارد، در این دوره یکی از بزرگترین ترسهای کودکان آن است که مبادا والدینشان آنها را ترک کنند. با افزایش تجارب کودک در محیط زندگی، برخی ترسها از میان میروند، اما انواع دیگری از ترس جای موارد قبلی را میگیرند.
بعضی از کودکان ۳ تا ۴ ساله، ممکن است بهویژه از صداهای بلند یا تاریکی بترسند، اما کودکان ۵ ساله باتجربهتر هستند. آنها دربارهی قطار، اتومبیلها و حیوانات، اطلاعاتی به دست آوردهاند، ولی ممکن است هنوز از تاریکی یا آسیبهای احتمالی وحشت داشته باشند. در این سن، ممکن است هنوز ترس از جدایی از پدر و مادر در ذهن کودک وجود داشته باشد.
برای بسیاری از کودکان، ۶ سالگی سن بروز دوبارهی ترسهاست. حتی ممکن است ترس از صداهای بلند دوباره در این سن بروز کند. ترس از جادوگرها و ارواح در اول فهرست قرار دارد و در پی آنها، ترس از گم شدن یا به خواب رفتن در تنهایی، جلب توجه میکند.
کودکان اغلب از قدرت عناصری نظیر باد و آتش میهراسند. برخی از آنها دربارهی آسیبهای شدید بدنی شجاعترند، ولی از خراشها و بریدگیها میترسند و بالاخره، یکی از ترسهای جالب آنها، نگرانی دربارهی سلامت پدر و مادرشان است.
یک کودک ۷ ساله میتواند بیندیشد و تفسیر کند. گاهی سایهها در نظر کودک به شکل هیولا درمیآیند و گاهی تصور میکند که موجودات وحشتناکی در ساختمان وجود دارند. او از اتفاقاتی که ممکن است در طول شب زیر تختخواباش رخ دهد، میترسد. این کودک، حتی نگران درگیر شدن کشورش در یک جنگ بزرگ است. او هر روز دربارهی رخدادهای روزانه نگران میشود. از دیگر ترسهای این سن میتوان به ترس رفتن به مدرسه و دیگر مکانهای بیخطر اشاره کرد.
وقتی کودک به ۸ یا ۹ سالگی میرسد، بهطور کلی ترسهایش کاهش مییابد، اما نارساییهای شخصیتی و مسخره شدن از سوی دیگران، از نگرانیهای عمدهی او به شمار میروند. در ۱۰ سالگی با افزایش اعتمادبهنفس، از این قبیل نگرانیها نیز کاسته میشود.
کتابخوانی و مقابله با ترس
در قدم اول میبایست ناراحتی و نگرانی کودک را به رسمیت بشناسیم و بدون مسخره کردن کودک به دنبال راه حل باشیم. گفتن جملانی مثل «خجالت بکش تو دیگه بزرگ شدی»، «خودت رو داری لوس میکنی، تاریکی که ترس نداره»، «اگه بازم از این اداها دربیاری، دیگه پسر من نیستی» و… نتیجهای بهجز احساس طردشدگی و افزودن بر آلام و ناراحتیهای کودک دلبندتان ندارد.
در برخی موارد که ترس کودک افراطی و کنترلناپذیر است، مراجعه به روانشناس کودک ضرورت دارد؛ اما در سایر موارد، برای رفع ترس کودک، میتوان تا حدود زیادی از کتابهای داستانی استفاده کرد. این کتابها راهنمای بسیار مناسبی برای والدین کودک یا پرستار او به شمار میآیند. علاوهبر آن، با مطالعهی کتابهای داستانی، درمییابیم که این مسئله مشکلی فراگیر در بین کودکان ردههای سنی گوناگون است. در نتیجه، بهجای نگرانی افراطی و گم کردن دستوپای خودمان به دنبال راهکار میگردیم.
در آثار داستانی، به دلیل احساس همذاتپنداری کودک با شخصیتها و ملموس بودن موقعیت داستانی برای کودک، او ناخودآگاه خودش را در فضای داستان احساس میکند. در نتیجه، خودش را با شخصیت داستانی یکی میداند و از راهحلهای او برای رفع ترس خود بهره میگیرد.
در قسمت کتابهای موضوعی، کتاب با موضوع ترس در کودکان را به تفکیک گروه سنی میتوانید ببینید.
«آهو کوچولوی ترسو»، از مجموعه کتابهای مقواییِ «نخستین هیجانهای من»، نوشتهی ماریون بیله، کتابی مناسب برای کودکان ۰ تا ۳ سال است. انتشارات موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان با خرید حق ترجمه و اجازهی چاپ این مجموعه از ناشر فرانسوی آن را روانهی بازار کرده است. خواندن این مجموعه برای کودک، به او کمک میکند که از بدو تولد با احساسات خود آشنا شود. نویسنده در کتاب «آهو کوچولوی ترسو» اختصاصاً به موضوع ترس جدایی از والدین و گم شدن کودک پرداخته است.
همانطور که گفتیم، ترس از تاریکی و اشباح یکی دیگر از عمدهترین ترسهای کودکان است. کتابهایی همچون «خوابت نمیبرد خرس کوچولو»، «تاریکی ترس ندارد»، «لطفاً چراغ را روشن بگذار»، «نیکی و گرگهای بد گنده»، «خرسی و ترس»، «خرگوش کوچولوی ترسو»، «داینای ترسو» «جونی بیجونز زیر تختش لولو دارد» و… کتابهایی تأثیرگذار در زمینهی پیشگیری و مواجههی کودک با ترس از تاریکی و اشباح هستند. در ابتدای تمام این داستانها، شخصیت کوچولوی ماجرا هم مانند کودک ما میترسد، اما کمکم یاد میگیرد که ترس خود را بپذیرد و بعد چارهای برای آن بیندیشد.
کتاب «قورباغه میترسد» نیز داستانی بامزه دربارهی ترس کودکان است. این اثر را ماکس فلت هاوس نویسنده و تصویرگر برندهی جایزهی هانس کریستین اندرسن خلق کرده است.
شب است و قورباغه در رختخوابش دراز کشیده است. اما نمیتواند بخوابد چون از توی کمد و از زیر تختش صداهای عجیبوغریبی میشنود. او فکر میکند که یک شبح زیر تختش پنهان شده، برای همین فرار میکند و خود را به دوستانش میرساند. اردک و خوک در ابتدا حرف قورباغه را باور نمیکنند، اما با شنیدن صداهای عجیبوغریب، آنها هم حسابی میترسند.
این داستان به زبان ساده، به مسئلهی ترس میپردازد. قورباغه از اشباح و هیولاها میترسد. دوستانش در ابتدا میگویند که به این چیزها باور ندارند و از آن نمیترسند، اما این ترس به آنها هم سرایت میکند! در پایان داستان کودک درمییابد که هرکس از چیزی میترسد؛ از تاریکی، ترس از تنها شدن یا ترس از دست دادن کسانی که دوستشان داریم… اما خوب است که ما دربارهی ترسهایمان صحبت کنیم. شاید دوستانمان بتوانند به ما کمک کنند تا بر آنها غلبه کنیم.
ترسهای دیگری مثل ترس از صحبت کردن در مقابل جمع، ترس از شنا کردن، ترس از حیوانات و حتی ارتباط نزدیک با دیگران هم دستمایهی داستانهای بسیاری شده است. کتاب «یک نفس عمیق بکش» دربارهی ۴ دوست با نامهای لوسی، جاش، دن و بن است که هرکدام از چیزی ترس دارند. لوسی از سگها میترسد، جاش دوست ندارد به استخر برود، دن دلش نمیخواهد که پرستار به کبودی زانویش دست بزند و بن از رفتن روی صحنه جلوی آدمها میترسد. اما در روند داستان، این ۴ دوست یاد میگیرند زمانیکه از چیزی میترسند، نفس عمیقی بکشند و شجاعت لازم را برای مقابله با ترسشان به دست آورند.
کتاب «ایزی و راسو» نیز دربارهی ترس، چیره شدن بر آن و ایجاد خودباوری در کودکان است. دختر قهرمان داستان، با به همراه داشتن عروسک راسوی خود بر ترسهایش غلبه میکند. در بسیاری از موارد، ایزی میتواند با عروسک خود بر ترسهایی که نادرست است، پیروز شود، اما در نهایت میبینید که راسو هم از جنگل تاریک میترسد؛ چون بهراستی این ترس بهجا و درست است و کودک نباید به تنهایی به جنگل برود. در این کتاب کودک میآموزد در مواردی که خطری او را تهدید نمیکند میتواند بر ترسش چیره شود.
در کتابهای «بیمارستان که ترس ندارد» از مجموعه «ماجراهای کریتر» و «فرانکلین به بیمارستان میرود» داستان حول محور بیماری و رفتن به محیط استرسزای بیمارستان شکل میگیرد. نکتهی مثبت در داستانهایی اینچنینی آن است که هیچگاه ترس کودک مسخره یا انکار نمیشود.
در ادامه، با بررسی داستان «فرانکلین به بیمارستان میرود» میبینیم که کودک با ترس خود مواجه شده، از آن سربلند بیرون میآید.
در کتاب «فرانکلین به بیمارستان میرود» فرانکلین گذراندن یک عمل جراحی و یک روز ماندن در بیمارستان را تجربه میکند. فرانکلین لاکپشتی کوچک است. او گاهی سرما میخورد؛ گاهی هم بدنش زخمی میشود و سالی یک بار هم برای معاینهی کامل پیش پزشک میرود. اما او تا به حال هیچوقت به بیمارستان نرفته بود.
یک روز وقتی فرانکلین مشغول توپبازی با دوستش بود؛ ناگهان توپ به سینهی او برخورد کرد. فرانکلین خیلی دردش آمد. درد سینهی او تا شب ادامه پیدا کرد تا اینکه مامان به او گفت حتماً باید دکتر او را معاینه کند. صبح روز بعد دکتر خرس به او گفت سینهاش ترک برداشته است و باید یک بخیه روی آن بزنند تا درست رشد کند؛ بنابراین برای روز بعد، از بیمارستان برای فرانکلین وقت عمل گرفت.
روز عمل فرا رسید. پدر و مادر و دوستان فرانکلین به او میگفتند: «تو شجاعی» اما فرانکلین در بیمارستان به دکتر خرس گفت که او واقعاً شجاع نیست و خیلی میترسد. دکتر در جواب به او گفت: «همین که پذیرفتی به بیمارستان بیایی و این عمل را انجام دهی یعنی تو شجاعی!»
در پایان داستان «فرانکلین به بیمارستان میرود» فرانکلین با موفقیت و شجاعت عمل را پشت سر میگذارد.
در این اثر، تمام مراحل یک عمل جراحی برای کودک توضیح داده شده است. این کتاب برای کودکانی که از رفتن به مطب دکتر میترسند یا کودکانی که باید یک عمل جراحی را انجام دهند و مضطرب هستند، بسیار مناسب است.
نکتهی برجستهی مجموعهی ۳۰ جلدی داستانهای فرانکلین آن است که این مجموعه به ترسها، نگرانیها و مشکلات رفتاری کودکان میپردازد. مجموعهی داستانهای فرانکلین به ۳۸ زبان ترجمه شدهاند و نزد کودکان سراسر دنیا محبوباند.
در داستانهای فرانکلین، هر داستان با شمردن تواناییها و کارهایی که فرانکلین از عهدهی آنها برمیآید شروع میشود و سپس به مشکلات و ناتوانیهای او میپردازد. این نکته از ویژگیهای این کتاب است و به مخاطب نشان میدهد که هر انسانی مجموعهای از تواناییها و ناتوانیهاست.
این مجموعه برندهی لوح سپاس از ششمین جشنواره کتابهای آموزشی رشد شده است.
کتابهایی که با هم مرور کردیم تنها بخشی از کتابهای موجود در وبسایت کتاب هدهد است، برای دیدن کتابهای بیشتر میتوانید در قسمت کتابهای موضوعی، به دستهی «کتاب با موضوع ترس در کودکان» مراجعه کنید.
ریشههای ترس در کودکان
حال که با انواع ترس در سنین گوناگون و راههای پیشگیری و مقابله با آنها در داستانها آشنا شدیم، به برسی ریشههای ترس در کودکان میپردازیم. بیشک برخی کودکان به دلیل تفاوتهای شخصیتی و ارثی بیباکتر از دیگران و برخی از آنها محافظهکارتر به دنیا میآیند، اما هیچ کودکی ترسو زاییده نمیشود. پس سروکلهی ترس از کجا پیدا میشود؟!
ترسها اغلب ریشه در تجربیات کودک دارند.
در ادامه، به برخی از دلایل ترس در کودکان اشاره میکنیم:
-
پرورش نیافتن کافی قدرت درک کودک دربارهی ارتباط زمان و مکان، علت و معلول
- گاهی والدین میتوانند الگوهای ویژهای از ترس را به کودکان خود آموزش و انتقال دهند (والدین ترسو، کودک ترسو)
- تهدید کردن کودک برای برقراری نظم و انضباط در خانه نیز ممکن است باعث ترس کودک از مراکز بهداشتی و فرایند درمان شود. مثلاً به کودک گفته شود: «باید قرصت رو بخوری، وگرنه میمیری.» یا «اگر غذا نخوری، میگم دکتر آمپولت بزنه.»
- انتظارات و توقعات افراطی و نامتناسب والدین از کودک
- برخی تجربهها و خاطرات ناگوار و وحشتناک کودک
- ویژگیهای شخصیتی خود کودک، عوامل زیستی، سرشتی و آمادگیهای فطری اولیه و داشتن بدنی آسیبپذیر و نحیف
- رشد ناکافی عاطفی و مغزی کودک
- داشتن والدین بیشازحد حمایتکننده، محافظهکار و محتاط
- سختگیر بودن والدین و اعمال تنبیههای شدید
- نداشتن برنامهریزی قبلی و آماده کردن کودک بیمار برای انجام دادن فرایند درمان
- دادن پاسخهای اشتباه به سؤالات کودک
- مواجهه با افراد بیگانه، اشیای جدید، صداهای غیرعادی، ناگهانی و بلند و موقعیتها و مکانهای ناآشنا
- جدایی از مادر، خانه، سایر اعضای خانواده و دوستان
- ترس به سبب اینکه کودک احساس میکند والدین نمیتوانند تمام پیشامدهای زندگی را کنترل کنند
- تأثیر نامطلوب بعضی فیلمها، کتابها
- ندانستهها دربارهی بیماری و روند درمان
- ترس از گم شدن در مدرسه یا بیمارستان
- نگفتن حقایق به کودک دربارهی مکانهایی که میخواهیم او را ببریم. (مثل مدرسه یا بیمارستان)
آثار ترسهای غیرطبیعی در کودکان
در صورتی که ترس از حد طبیعی فراتر رود، کودک و اطرافیان او را با مشکلات فراوانی درگیر خواهد کرد:
- ترس دائم و ثابت، حال به هر دلیل، بر جسم و روان کودک اثری بسیار نامطلوب به جا میگذارد و کودک را از زندگی طبیعی و شاد محروم میکند.
- ترسِ مرضی، فعالیتهای هوشی را مختل و گاه متوقف میکند و مانع بروز تواناییهای ذهنی کودکان میشود. ترس روی هوش کودک تأثیرات منفی فراوانی میگذارد. در نتیجه، بدون آنکه کودک از نظر هوشی مشکل داشته باشد، دقت و تمرکز کمتری در یادگیری مطالب دارد و دچار فراموشی و حواسپرتی میشود.
- ترس گاهی سبب افسردگی، خجالت و گوشهگیری میشود و کودکان را از فعالیت، شادی و تحرک لازم باز میدارد.
- نامطلوبترین اثر ترس این است که شخصیت کودک را مخدوش میکند. در نتیجه، کودکان در مقابل ترسهای شدید، واکنشهایی متفاوت مانند کمرویی، افسردگی و پرخاشگری از خود نشان میدهند.
- کودک ترسو به دلیل نداشتن اعتمادبهنفس در هیچ کاری داوطلب نمیشود و با رغبت کامل کارهای خود را انجام نمیدهد؛ زیرا برعکس دیگران، او رو به جلو حرکت نمیکند و میبایست نیروی زیادی را صرف مقابله با ترسهایش کند. حتی در برخی مواقع بیتفاوت، تنبل، ضعیف و بیاراده میشود.
- در پی بروز ترس، کودک برای آنکه خود را از خطرات احتمالی دور نگه دارد، به دروغ متوسل میشود.
- در موارد شدیدتر، اعصاب کودک در اثر ترس و اضطراب صدمه میبیند؛ بهطوریکه مغز بهخوبی به اندامها فرمان نمیدهد، بنابراین کودکان بر اثر ترسهای شدید دچار لکنت زبان یا شبادراری میشوند.
من و دخترم بعد از خواندن کتاب «ورود اشباح ممنوع!»، چراغ را روشن کردیم و متوجه شدیم شبح دراز و بیقوارهی کنار پنجره، پالتوی من روی چوبرختی بوده است و جادوگر سوار بر جارو که در میانهی هال نشسته بود، همان کاناپهی دوستداشتنی خودمان است. ما که دیگر از تاریکی نمیترسیم. حالا نوبت شماست که بگویید غول پشمالوی گندهی توی کمد با آن صداهای عجیبوغریب، از کجا پیدا شده بود؟!