همیشه در خانواده و مدرسه به بچهها گوشزد کردهاند که «بچهجان درس بخوان»! کسی به او لذت خواندن یک شعر و رمان را آموزش نداده و حتی برخی از دبیران و خانوادهها این کار را تلف کردن وقت میدانند.
در حق کودکان اجحاف میکنیم. در مدرسه تنها به یادگیریهای خشک و صرف اهمیت میدهیم و در خانه، کودک با تلوزیون و بازی و... سرگرم است. در این دوره، معدود کودکانی را میبینیم که به مطالعه علاقهمند باشند. امروز دغدغه بسیاری از مسئولان پایین بودن سرانه مطالعه است. اما باید ببینیم که چه کاری در این زمینه صورت گرفته است؟ در مدارس چقدر به مطالعه غیردرسی کودک توجه میشود؟ او چقدر با اشعار و داستانهای جدید آشنایی دارد؟ چقدر دنیای خارج از مدرسه و کتابهای درسی را میشناسد؟ در خانه چقدر به رشد فرهنگی کودکان اهمیت میدهیم؟
در پاسخ به این سوالات، سوال بزرگتری ذهنمان را مشغول میکند. آن هم این است که «کودک» در جامعه ما از چه جایگاهی برخوردار است؟ جز توجه به رشد جسمانی، تهیه نیازهای اولیه او، پول تو جیبی و انتظار نمره «بیست» گرفتن چه کاری در زمینه رشد فرهنگی کودک انجام دادهایم؟ گله از وجود شبکههای اجتماعی و بازیهای رایانهای خارجی است! باید دید چه چیز را جایگزین اینها که آن را «خطر» مینامیم کردهایم؟
تقصیر را به گردن بازیها و دنیای مجازی نیندازیم
مرجان فولادوند (نویسنده، اسطورهپژوه و شاهنامهشناس) در گفتگو با خبرنگار ایلنا؛ در این باره گفت: دوست داشته باشیم یا نه باید بپذیریم که بازیهای کامپیوتری، شبکههای اجتماعی، و همهٔ رسانههایی که صدا و تصویر را با هم دارند جذاب و رو به گسترشند. اما اینکه آنها را تهدید جدی برای کتابخوان شدن بچهها بدانیم به نظرم بیشتر تقصیر را گردن دیگری انداختن است!
او ادامه داد: اگر بچهها لذت خواندن را برای یک بار با یک کتاب خوب تجربه کنند؛ باز هم به سراغ کتابهای بعدی خواهند رفت چون کتاب در کارکرد و ماهیت با بازی یا فیلم یا هر سرگرمی دیگر تفاوت دارد و اینها نمیتوانند جای هم را بگیرند. کتابهای بد بچهها را برای همیشه از لذت مطالعه محروم میکنند. کاری میکنند که راه آنها به سمت کتابهای خوب بسته شود. البته این تعریف از کتاب به شکل فیزیکی آن محدود نیست و منظور صرفا کتاب کاغذی نیست، مهم نیست که ما کتاب را روی تبلت بخوانیم یا گوشی موبایل یا کاغذ، بنا بر این صرف ابزاری به اسم کامپیوتر یا.... تهدیدی برای مطالعه محسوب نمیشود.
بیوک ملکی (شاعر) در رابطه با نقش بازیها و شبکههای اجتماعی و تأثیر آن بر کتابخوانی کودکان هم گفت: بخشی از زندگی بچهها بازی است و این انکار شدنی نیست و نمیتوانیم کتاب را جایگزین بازی کنیم. در وهله اول بایستی فرهنگ کتابخوانی را در بچهها نهادینه کنیم. این فرهنگ ابتدا باید در خانوادهها شکل بگیرد که با شرایط امروز دیگر به خانوادهها امیدی نیست چراکه آنها درگیر نان شب هستند. پس باید مسئله کتابخوانی را در آموزش پرورش و از همان دوران مهد کودک در کودکان نهادینه کرد. اگر کتابخوانی در کودک نهادینه شود؛ آن وقت است که دیگر نگران بازیها و شبکههای اجتماعی نخواهیم بود. وقتی شیرینی و لذت خواندن یک شعر و داستان چشیده شود، کودک دیگر نمیتواند از آن دست بردارد.
او افزود: وقتی میبینیم که بچهها به تبلت و موبایل و... علاقهمند هستند چه بهتر است که به این مسأله توجه شود و کتابهایی را به صورت الکترونیک در اختیار آنها بگذاریم تا با علاقه بیشتری بخوانند.
بیتوجهی خانوادهها هم از عوامل مهم دیگری است که کودکان به سمت کتابخوانی روی نمیآورند.
نقش سیستم آموزشی و خانوادهها بر کتابخوانی کودکان
جواد محقق (نویسنده، شاعر و روزنامهنگار) با اشاره به اهمیت «کودک» در جامعه ایران گفت: بیشترین اهمیتی که در جامعه ما به کودک داده میشود؛ توجه به رشد جسمی و رشد درسی آنهاست که حتماً بتواند نمره بیست یا نزدیک به بیست را دریافت کند! متأسفانه اکثر خانوادهها به رشد فرهنگی و عاطفی کودکان خود توجهی نشان نمیدهند.
او افزود: فیلمهای سینمایی که تولید میشود بسیار اندکاند. تئاتر کودک و نوجوان فعالیت زیادی انجام نمیدهد که در این زمینه کانون پرورش فکری کودک و نوجوان و وزارت آموزش و پروش که متولیان آن هستند باید کاری انجام دهند. کتابهای نمایشی تئاتر کودک و نوجوان منتشر میشود اما اجرای این نمایشها در مدارس صورت نمیگیرد. نویسندگان و شاعران زیادی آثار متعددی را در زمینه کودک و نوجوان تولید میکنند اما متأسفانه از کشورهای همسایه که از نظر فرهنگی به آنان نزدیک هستیم، آثار کمتری به زبان فارسی منتشر میشود. اما باید بگویم که آموزش و پرورش در این زمینه فعالیتی انجام نمیدهد. کلاسهای رسمی آموزش با آنچه به معنای دقیق کلمه «آموزش ادبیات» است بسیار متفاوت است.
محقق با بیان اینکه در خانوده به رشد فرهنگی کودک جدی گرفته نمیشود؛ ادامه داد: به عنوان معلمی که سالها با بچهها کار کردم باید بگویم به ندرت دیدم که خانوادهای به رشد فرهنگی کودکان خود اهمیت دهد. بیتوجهی به آموزش کودکان در مدارس هم سرچشمه گرفته از خانواده است. زیرا خانوادهها از مدارس درخواستی جز نمره بیست فرزندان خود ندارند. اگر خانوادهها مطالبه کنند مدارس هم کار را جدیتر میگیرند.
این نویسنده افزود: اکثر افراد در آموزش و پرورش اشرافی به این مقوله ندارند و فضاهای خشک آموزشی فرصت آشنایی با لذت کتابخوانی را به دانشآموز نمیدهد. در این زمینه خانوادهها هم مقصر هستند چراکه خود آنان به دنبال آموزش درسی کودک خود هستند و به مطالعه آزاد او اهمیتی نمیدهند. و این امر که خود خانوادهها اهل مطالعه نیستند بر عدم علاقهمندی کودکان به کتاب تأثیر میگذارد. کودک باید آموزش کتابخوانی را در خانه یاد بگیرد. بسیاری از خانوادهها برای اینکه از شر سروصدای کودک خود خلاص شوند او را به سراغ تلوزیون یا بازیهای رایانهای و موبایل و تبلت میفرستند. اینجا باز هم چیزی به اسم «کتاب» غایب است. اصلیترین چیز در آموزش جدی، توسط خانوادهها دریغ میشود و وقتی کودکان به مدرسه میروند آنقدر درگیر درس و مشق و مطالعات درسی هستند که فرصتی برای کتابخوانی وجود ندارد و همچنین انگیزهای برای این کار به آنان داده نمیشود.
ویترین کتاب آشفته است
مرجان فولادوند در پاسخ به سوال که نبود ویترین مناسب و همچنین عدم وجود کتابفروشی در همه محلهها و شهرها چقدر در دوری کودکان از کتاب مؤثر است؛ گفت: جواب ساده است شما دنبال چیزی که نمیشناسید نمیگردید و چیزی را که نمیبینید نمیخرید. معرفی کتاب در کشور ما کم، بیروح و خشک است. اما همین معرفیهای پراکنده هم درد زیادی را دوا نمیکند چون بچهها اگر هم از این راه با کتابی آشنا شوند؛ نمیتوانند آن را پیدا کنند.
او ادامه داد: نمایشگاههای کتاب سالانه و فصلی در تهران و شهرهای دیگر هم - به نظر من - بیشتر از آنکه مفید باشد به مرگ کتابفروشیها - بخصوص در شهرستانها- میانجامد. این نمایشگاهها گهگاه هستند اما بچهها و ما نیاز داریم هر روز کتاب ببینیم. با کتاب رو در رو باشیم. مواجه شویم. اگر این را باور کنیم آن وقت است که میبینیم چقدر به کتابفروشی زنده و فعال در شهرهایمان در روستاهایمان نیازمندیم. بخصوص کتابفروشیهایی که به نوعی پایگاههای فرهنگی کوچکی برای معرفی کتاب، نشست با نویسندهها باشد. جایی و مجالی برای آنکه کتاب ببینیم، بخریم، در بارهاش حرف بزنیم.
بیوک ملکی نیز در اینباره بیان کرد: ویترین کتاب آشفته است. متأسفانه ما این وضع را نه تنها در کتابفروشیها بلکه در نمایشگاه کتاب هم شاهد هستیم. در نمایشگاه؛ کتابهایی که بیشتر بازاری و سطحی هستند درمعرض نمایش قرار میگیرند و کتابهای خوب بیشتر به پشت صحنه منتقل میشود و کتاب خوب دیده نمیشود یا کم دیده میشود.
در جمعبندی این مبحث میتوان گفت آموزش و پرورش در راستای کتابخوان کردن کودکان گامی جدی برنمیدارد. نمرهمحوری در این سیستم بسیاری از کودکان را نه تنها از مطالعات آزاد حتی از درس خواندن هم بری میکند. وقتی کودک یاد میگیرد که تنها باید برای نمره درس بخواند در نهایت به دانشجویی تبدیل میشود که نمرات خوبی میگیرد اما از «سواد» واقعی محروم است.
او تنها به خواندن درسهای کلاس، امتحان دادن و گرفتن نمره مناسب بسنده میکند بیآنکه در پی کشف چیزهای جدید باشد. چون همیشه در خانواده و مدرسه به او گوشزد کردهاند که «بچه جان درس بخوان»! کسی به او لذت خواندن یک شعر و رمان را آموزش نداده و حتی برخی از دبیران و خانوادهها این کار را تلف کردن وقت میدانند!
کاش از این نمرهمحوری و مدرکمحوری دست برمیداشتیم...