فراتر از سده کودکی

تیتر:
فراتر از سده کودکی

در میان گروه‌های سنی جامعه انسانی، کودکان وابسته به گروه سنی بزرگ‌سالان هستند. این وابستگی از مرحله ناتوانی کامل (نوزادی) شروع می‌شود و در هر دوره سنی از شدت این وابستگی کم می‌شود تا اینکه خود کودکان نیز به مرحله نوجوانی و بزرگ‌سالی برسند. در دوره چند‌هزارساله‌ای که انسان از مرزهای بیولوژیک گذشته و به مرحله اجتماع و تمدن‌سازی رسیده است، سده بیستم و اکنون بیست‌ویکم، متمایزترین دوره برای زندگی کودکان بوده است.

هرچه جامعه از روایت‌های مردسالارانه فاصله می‌گیرد، همراه با توانمندی جامعه زنان، کودکان نیز از موقعیت بهتری برخوردار می‌شوند. این وضعیت در کشورهای پیشرفته چنان بود که از ابتدای سده بیستم همواره به این نکته تأکید می‌شد که این سده، سده کودکی است. ریشه این نام‌گذاری به کوشش‌های کوشنده‌ای توانا در سوئد برمی‌گردد. در سال ۱۹۰۴ بانوی ‌نویسنده و آموزشگر و کوشنده حقوق زنان و کودکان، الن‌کی Ellen Key کتابی به نام سده کودکی نوشت که در آن ویژگی‌های سده پیش‌رو را برای کودکان پیش‌بینی کرد. یکی از ویژگی‌هایی که در این دوره روی آن انگشت گذاشته شد، شنیدن صدای کودکان بود. تا پیش از این جامعه درگیر پدیده‌ای بود که جامعه‌شناسان به آن قدرت نامتوازن power imbalance می‌گویند. هنگامی که بخشی از جامعه قدرت بیشتری دارد، صداهای گروه‌های دیگر را نمی‌شنود یا نمی‌خواهد بشنود. روند مبارزه برای دستیابی به برابری‌ها و در اینجا سنی (کودکان)، روشن‌کننده فرایند از قدرت نامتوازن به‌سوی قدرت متوازن است. اکنون در بسیاری از کشورها، قدرت کودکان به لطف کوشش‌های زنان به چنان درجه‌ای رسیده است، که در برنامه‌ریزی‌های اجتماعی و فرهنگی نگاه از آن ها آغاز می‌شود و به گروه‌های سنی دیگر می‌رسد. از این فرایند بیشتر از یک سده می‌گذرد، اما انگار در برخی کشورها قرار نیست سده کودکی از راه برسد و باید به فراتر از سده کودکی اندیشید. علت آن هم این است که در جوامعی مانند جامعه ما، هنوز به کودک به‌عنوان بزرگ‌سال نارس نگاه می‌شود، درست مانند میوه نارس که کال است و شیرین و آبدار و در اینجا مغزدار نشده است. تمام نظام برنامه‌ریزی ما، چه در سطح دولتی و چه در سطح ملی بزرگ‌سال‌محور است. برنامه کودک در تلویزیون داریم، اما کودکان تنها تماشاچیان واکنش‌پذیر یا منفعل آن هستند. فرهنگ‌ سرای کودک درست کرده‌ایم، اما مربی کارآزموده کودک‌محور نداریم. ساختمانی به نام آموزش‌ و پرورش ساخته‌ایم، اما پنجره‌هایی ندارند که کودکان از آن با آب و آفتاب رابطه برقرار کنند. دلیل آن هم همین تابستان گرم پیش‌رو است. مدارس تعطیل و ‌میلیون‌ها کودک زیر سقف خانه‌های کوچک، عطش بازی و خواندن دارند. آیا کسی آمار دارد چند‌ درصد کودکان ایرانی می‌توانند در این فصل به استخرهای استاندارد شنا یا سالن‌های ورزشی گوناگون برای آموزش و ورزش بروند. آیا کسی آمار این را دارد که چند‌ درصد کودکان ایرانی به کتاب‌های باکیفیت دسترسی دارند؟ از کدام موزه بگوییم که یا برای کودکان ساخته شده است، یا مناسب برای کودکان است؟ در کنار همه این ها، چه بسیار کودکانی که در این تابستان گرم، نان‌آور خانواده خود هستند و در فضای ناایمن کارگاه‌ها یا در دوره‌گردی در شهر به‌ کار می‌پردازند. همه این عوامل نشان می‌دهد که ما هرگز نمی‌توانیم ادعا کنیم به سده کودکی رسیده‌ایم و زمان رسیدن به آن هم مشخص نیست، اما می‌توانیم ادعا کنیم داریم وارد مرزهای سده‌ای می‌شویم که فراتر از سده کودکی است. یکی از مشخصه‌های این دوره این است که هر چقدر هم که صدای کودکی و کودکان بلند باشد، برای آن ها که باید این صدا را بشنوند، قابل شنیدن نیست. برای تحول در این حوزه و شنیدن سخن کودکان، ما به تغییر فرکانس نیاز داریم!

نویسنده
محمدهادی محمدی
منبع
روزنامه شرق، شماره ۲۳۳۹ - ۱۳۹۴ پنج شنبه ۱۱ تير
تاریخ:
۹۴/۴/۱۳
Submitted by editor3 on