پیش از مطالعه این مقاله بخش نخست آن را مطالعه کنید.
بخش دوم: طراحی
طراحی چیست؟ طراحی یک ساختمان، طراحی فضای داخلی یک خانه، طراحی فرش، چهره، پارچه، زیورآلات یا طراحی واژهها و طراحی زبان! این آخری با بقیه متفاوت است؟ طراحی زبان یعنی چی؟ چه اتفاقی در زبان میافتد؟ صفحهٔ اول کتاب «طوطی و بقال» را به یاد بیاورید، چینش واژهها را در هر سطر، ضربآهنگ واژهها، چینش فعلها. این طراحی پیام متن را در خود دارد.
دوشنبه, ۱۷ تیر
بخش اول: تغییر و آغاز
تغییر چهگونه رخ میدهد؟ تکان خوردن یک ظرف از سرجایاش، تغییر است؟ حرکت ابرها در آسمان، تغییر است؟ نوشیدن یک لیوان شیر، تغییر است؟ راه رفتن، ایستادن، نشستن، درازکشیدن، خندیدن، حرف زدن، تغییر است؟ تغییر چه معنایی در ذهنمان دارد؟ بستگی به چه چیزی یا چه چیزهایی دارد؟ حرکت ابرها در آسمان، تغییر در آسمان است یا ابرها؟ نوشیدن شیر، تغییر در لیوان است، در شیر یا در کسی که نوشیده؟ حرکتهای هر روزهٔ بدن، تغییر در ماست؟ تغییر را نسبت به چیزی میسنجیم؟
یکشنبه, ۱۶ تیر
پیش از مطالعه این مطلب بخش نخست را مطالعه کنید.
بخش دوم: به دیگران اجازهٔ سخن گفتن بده!
چند تا قانون در زندگیمان داریم؟ روزانه از چندتای آنها استفاده میکنیم؟ چندتای این قانونها شخصی هستند و چند تا قانونهای اجتماعی؟ کدام نوشته شده است کدام نوشته نشده است؟
دوشنبه, ۱۰ تیر
بخش اول: پا را از گلیممان بیشتر دراز کنیم!
گربه حیوانی مدرن است! زندگی شهری بلد است. کمتر گربهای را پیدا میکنید که ارتباط خوبی با نگهدارندهاش نداشته باشد.
یکشنبه, ۹ تیر
مسئله داشته باشیم
قصهای شنیدهاید و خواب از سرتان پریده. تا صبح به آن فکر کردهاید. فردایاش شبیه اتفاقی که در قصه شنیدید، برایتان میافتد. واکنشتان چیست؟ قصه در واقعیت ما دست کاری کرده است یا ما داریم با قصه، واقعیت پیرامونمان را دست کاری میکنیم؟ هنر از همین دستکاری در واقعیت آغاز میشود، همین نپذیرفتن!
دوشنبه, ۳ تیر
بخش دوم: «سفر با رؤیا در رؤیا»
بسیاری از ما فکر میکنیم که خیالپردازی و خیال بافی یکی هستند. خیال، زبان ذهن ما است. ما مجموعهای از اطلاعات دیداری و شنیداری در قالب تصویرها و واژهها در ذهنمان داریم.
دوشنبه, ۲۷ خرداد
بخش اول: «بلدیم رؤیا بسازیم؟»
رویاها در کجا ساخته میشوند؟ در ذهنهایمان؟ با چه چیزی آنها را میسازیم؟ آرزوها رؤیا میشوند یا رؤیا بخشی از آرزوست یا هیجکدام؟ رؤیا چیست؟ نقشهای برای یک زندگی بهتر؟ یک هدف؟ یک نیرو؟ گفتم یک نیرو! رویاها ما را به جلو میبرند یا ما را سرجایمان نگه میدارند؟ حتماً میپرسید یعنی چی؟ مگر رؤیا میتواند باعث توقف شود؟ من از شما میپرسم؟ نمیتواند؟ این جمله را حتماً شنیدهاید: «اینقدر نشین خیال بباف. بلندشو کاری بکن!» خیال بافتن یا رؤیا بافتن بد است؟ میدانیم رؤیا از چه ساخته شده و چه کارکردی دارد؟ ما چه رویاهای مشترکی میتوانیم داشته باشیم؟ تفاوت آرزو و رؤیا چیست؟ نقطهٔ آغاز این دو در ذهن ما کجاست؟
یکشنبه, ۲۶ خرداد
اینجا که ما هستیم!
اینجا که ما هستیم چه شکلی است؟ موقعیت خودمان را چهگونه حس و درک میکنیم؟ از اینجا که ما نگاه میکنیم، دیگران چه شکلی هستند؟ ما بالاتر هستیم یا آنها؟ جهتهایمان به کدام سو است؟ ما اینجا هستیم آنها آنجا؟ صدای یکدیگر را میشنویم؟ آنها را در آنجا و دور میبینیم یا نزدیک به خودمان؟
ما متفاوت هستیم اما شبیه به هم! چون انسان هستیم. درک موقعیت، یعنی درک من، درک او! پذیرش جایی متفاوت برای هرکداممان که میتواند نزدیک، دور و یا شبیه بههم باشد.
دوشنبه, ۲۰ خرداد
بچه کابوس دوست ندارد به خواب بچه ها برود و آن ها را بترساند.او دوست دارد با عروسکی مو طلایی که از خانه ی بچه آدمیزاد آورده است بازی کند و برایش لالایی بخواند اما مادرش نظر دیگری دارد.
دوشنبه, ۲۳ اردیبهشت
یکجور دیگر بخوانیم!
«یک دیو سیاهِ سیاه بود با یک موش سفیدِ سفید.» چرا نویسنده، دو قطب رنگی متضاد را با تاکید دوباره به زبان آورده است؟ سیاه سیاه، سفید سفید. برخی از کلمههایی که در داستانها مینشینند، فراتر از یک توصیف سادهاند، انگار میخواهند به خواننده خبری دیگر بدهند. اما اول به رنگ سیاه بچسبیم. اولین سیاهی رنگِ دیو است.
دوشنبه, ۹ اردیبهشت
معرفی کتاب
سر زنگ آزمایشگاه، یک مداد کوچک میافتد زمین. میرود زیر پای بچهها و با تن زخمی و نوک شکسته، توی آزمایشگاه جا میماند. به هوش که میآید، هوا تاریک است و در نور مهتاب، وسایل آزمایشگاه، عجیب و ترسناک به نظر میرسند. مداد سروصدا میکند و آزمایشگاه را میگذارد روی سرش. وسایل آزمایشگاه از خواب میپرند و او را بیشتر میترسانند. اسکلت میخواهد با انگشت دراز استخوانیاش مداد را بگیرد و بااش نقاشی بکشد و بِشِر دنبال حلال مداد میگردد تا حلش کند و همه از شرش خلاص شوند. نزدیک است مداد پس بیفتد که اژدهای آزمایشگاه وارد میدان میشود…
نویسنده: آویسا شرفی
تصویرگر: مجتبی حیدرپناه
ویراستار: محدثه گودرزنیا
ناشر: مبتکران
دوشنبه, ۲ اردیبهشت
کتاب «اژدهای آزمایشگاه» داستان همدلیست؛ مهربانی کردن، وقتی بقیه مهربان نیستند.
معرفی کتاب
سر زنگ آزمایشگاه، یک مداد کوچک میافتد زمین. میرود زیر پای بچهها و با تن زخمی و نوک شکسته، توی آزمایشگاه جا میماند. به هوش که میآید، هوا تاریک است و در نور مهتاب، وسایل آزمایشگاه، عجیب و ترسناک به نظر میرسند. مداد سروصدا میکند و آزمایشگاه را میگذارد روی سرش. وسایل آزمایشگاه از خواب میپرند و او را بیشتر میترسانند. اسکلت میخواهد با انگشت دراز استخوانیاش مداد را بگیرد و بااش نقاشی بکشد و بِشِر دنبال حلال مداد میگردد تا حلش کند و همه از شرش خلاص شوند. نزدیک است مداد پس بیفتد که اژدهای آزمایشگاه وارد میدان میشود…
نویسنده: آویسا شرفی
تصویرگر: مجتبی حیدرپناه
ویراستار: محدثه گودرزنیا
ناشر: مبتکران
یکشنبه, ۱ اردیبهشت
بخش سوم: و به جزیره میرسیم...
دوشنبه, ۲۶ فروردین
بخش دوم: سفر به کجاست؟
«این داستان من و شماست.» هنگامی که نویسندهای، ابتدای کتاباش، برای ما این جمله را مینویسد، باید بدانیم شکافهایی برای خواندن و درک داستاناش برای ما گذاشته است. «البته یافتن شادی همیشه آسان نیست.» و سفر ما هم برای خواندن و درک این کتاب ساده نخواهد بود چون باید «به احساسهای خود نیز گوش...» بسپاریم. زیرا «انسانها احساسهای گوناگونی دارند و آرزوهای متفاوت.»
یکشنبه, ۲۵ فروردین
بخش اول: چگونه یک نقشهخوان خوب باشیم؟
شگفتانگیزترین ماجراهای زندگی، آشنا درآمدن چیزهای غریب و عجیب است با زندگی خودت! میگویی: «وای! چه شگفت!» بعد ناگهان یادت میافتد این را میشناسی، زمانی حساش کردهای، در اصل برای تو بوده، قصه تو است. و کتاب «جزیره شادی» از این جنس است. هنگامی که آن را خواندم، گفتم: «ای وای! اینکه قصه من است! ماریت از کجا میدانسته من جزیره دارم؟ چرا برای من قصه نوشته؟»
شنبه, ۲۴ فروردین
بخش دوم: رنگ آفتابی خیال!
در تصویر، پشتِ دو گاو در طویله به ماست و آنا دو دسته ظرف چوبی بزرگی را گرفته و متیو دسته بلند وسیلهای را در دستش دارد که با آن طویله را تمیز و علوفه را جابهجا میکند. آنا و متیو هر دو پابرهنه هستند. پشت به آنها و رو به ما، دری تا نیمه به سوی بهار باز شده است. رنگهای سبز و روشن را از لایاش در تصویر میبینیم: «وقتی بهار به میرا رسید، متیو و آنا نه چرخهای آبی ساختند که در رودخانه بگذارند و نه از پوست درخت قایقی تا به نهر آب بیاندازند.
دوشنبه, ۲۰ اسفند
بخش اول: رنگ خاکستریِ نداری!
چقدر از رنگها برای نوشتن داستان استفاده میکنیم؟ رنگ به چه کار نویسنده میآید؟ با آن استعاره بسازد، تشبیه درست کند و یا درهمشان کند و معجون جادویی خودش را برایتان آماده کند؟
یکشنبه, ۱۹ اسفند
بخش دوم: خواندن معنا با ضربههای متن
اول بروید سراغ کلمات و جملات توصیفی یا اضافههای تشبیهی یا استعاری یا ابهام و ایهام و یا کنایه؛ یکی از روشهای خواندن معنا همین است، بروید سراغ جملاتی که سرراست نیستند. اما میخواهم در این بخش با چیز دیگری هم شما را آشنا کنم.
دوشنبه, ۱۳ اسفند
بخش اول: تا کجا کلمه؟
حتما با کسانی روبهرو شدهاید که خیلی حرف میزنند و این حرف زدن بیوقفه، شما را کلافه میکند در ذهنتان یک سوال میچرخد. پس کی میخواهد ساکت شود؟ این اتفاق برای خودتان هم افتاده؟ جایی بودید، حرفی زدید و از گفتناش پشیمان شدید، یکدفعه از دهانتان بیرون پریده و این جمله را به خودتان گفتید: «چقدر حرف میزنی؟ چرا ساکت نمیشوی؟» کلمات با ما چه میکنند؟ برای چه به کارشان میبریم؟ برای سخن گفتن؟ برای ابراز احساسات؟ گاهی یک رفتار شما و یا حتی نگاهتان پرمعناتر از کلماتی است که میگویید. پس چرا کلمه و اگر یک نویسنده باشید با کلمه باید چه کنید؟
یکشنبه, ۱۲ اسفند
بخش دوم: روایت روایت روایت!
پدربزرگام، روی تخت سفید بود. با ملافه نازکی رویاش که طرحهای کم رنگ آبی داشت. صورتاش خاکستری شده بود. دستاش سرد بود و دهاناش باز. زندگی انگار از درون دهاناش پرکشیده بود بیرون. دورتادورش همه چیز سفید و بیرنگ بودند. تنها رنگهای آن اتاق، لباس آبی و سرمهای پرستاران بود. هوا سرد نبود اما من سردی مرگ را حس کردم. بار اول جرأت نکردم به دستاش دست بگذارم. حس کردن مرگ آنقدر برایام غریب بود که شجاعت مواجهه نداشتم.
دوشنبه, ۶ اسفند