گفت‌وگو با ایزابل آرسنول، تصویرگر کتاب‌های کودکان کانادا

با «ایزابل آرسنول»، برنده‌ی جایزه تصویرگری و نویسندگی کتاب‌های تصویری کودکان گفت‌وگو کردیم. او در میان افتخارات گوناگون خود، سه‌بار در فهرست دریافت جایزه «10 کتاب برتر تصویری سال نیویورک تایمز»[2] قرار گرفته است. او همچنین سه‌بار برنده‌ی «جایزه ادبی گاورنور جنرال (فرماندار کل)»[3] کانادا است. وی در مونترال کانادا زندگی و کار می‌کند.

آیا در مراحل ابتدایی کارهای‌تان هنگامی که کتاب جدیدی را آغاز می‌کنید، از سبک آزاد در طرح‌بندی و تصویرگری استفاده می‌کنید؟

بله همیشه. وقتی که پروژه‌ای را آغاز می‌کنم، دوست دارم گزینه‌هایم را برای هر آن‌چه در پیش است، تا حد امکان باز بگذارم. من به‌صورت شهودی به سوژه نزدیک می‌شوم و سعی می‌کنم لحن، صدا، حال و هوای قطعه را بدون دقت زیاد، جلب ‌کنم. در این مرحله نمی‌خواهم زمان زیادی را صرف جزئیات کنم - ترجیح می‌دهم خودم را برای مراحل بعد هماهنگ کنم. همچنین، تعریف پروژه از مرحله‌ی شروع، کار آن را سنگین می‌کند. به‌طور گسترده نگه داشتن آن، فضا را برای گسترش و آزمایش بعدی پروژه باقی می‌گذارد. دوست دارم چندین در را باز بگذارم تا هنگام کار بر روی پرداخت‌های نهایی اثرم، احساس محدودیت نکنم. در مراحل آخر، هنوز فضای چشمگیری برای بداهه‌‎پردازی، عناصر غافلگیر کننده و غیر منتظره باقی می‌گذارم.

با خبر شدیم دو کتاب از مجموعه‌ی «بچه‌های مایل اِند»[4] را در دست چاپ دارید، درباره‌ی نام این مجموعه که به چه معناست می‌توانید توضیحی بدهید؟ «حیوان خانگی گمشده کولت»[5] و «آلبرت در جست‌وجوی سکوت»[6] دو کتاب نخست هستند. آیا نمای کلی موضوع این دو کتاب را می‌توانید برای ما بگویید؟

مجموعه‌ی «بچه‌های مایل اِند»، مجموعه کتابی است که من نوشته‌ام. داستان‌ها را با الهام از مراحل و شرایط رشد فرزندانم در محیطی کاملاً شهری به نام «مایل اِند» مونترال نوشته‌ام (اما شاید در هر مکان، محله، شهر یا کشور دیگر نیز باشد). من شخصاً در یک محیط بسیار بکر و دست نخورده - نزدیک دریا - بزرگ شدم. همان‌جایی که روزی تصور می‌کردم فرزندانم وقتی زمانش برسد، در آن‌جا بزرگ خواهند شد. با این همه، زندگی برنامه‌های دیگری برایم داشت، من برای تحصیل در مونترال مستقر شدم و هنوز این‌جا هستم! در ابتدا، تربیت بچه‌ها در شهری با چنین افق مبهمی، فضا و پوشش گیاهی، اندکی تصورناشدنی بود. اما فرزندانم را دیدم که در کوچه پس‌کوچه‌های شهر و خانه‌ها، با دوستان‌شان بازی می‌کردند و از حیاط پشتی یک خانه به حیاط دیگر می‌رفتند و از هیچ، دنیای خیالی میساختند. همین موضوع باعث شد مجموعه‌ی «بچه‌های مایل‌ اِند» را بنویسم. در کتاب‌هایی که نوشته‌ام، ماجراهای کودکان از کوچک‌ترین جزئییات برآمده است. بسیاری از جریان‌ها در تصور آن‌ها رخ می‌دهد. با ادراک آن‌ها، دیدگاه‌های متفاوت‌شان، واقعیت و خیال را درهم آمیختم تا بسته به شخصیت اصلی داستان، جهانی ویژه‌ی هر کتاب را در این مجموعه بیافرینم. این تنها نشان دهنده‌ی این است که وقتی تخیل باروری داشته باشیم، به دنیایی از احتمالات دسترسی پیدا می‌کنیم که از محیط مادی و ملالت‌بار شهری ما فراتر می‌رود. برای لحظه‌ای، «کولت» و «اَلبرت» هریک کتاب خود را دارند، «مایا» ماجرای بعدی است که در کتاب دیگری قرار می‌گیرد تا داستان دیگری را دنبال ‌کند. اما امیدوارم این آخرین‌بار نباشد! برای این مجموعه 10 داستان می‌خواهم بنویسم، بنابراین فقط شروع به نوشتن می‌کنم.

آیا در دوران کودکی در کلاس‌های هنری شرکت می‌کردید؟ آیا در کودکی می‌خواستید تصویرگر کتاب کودک بشوید؟

من در کلاس‌های خارج از مدرسه شرکت نکردم، اما این شانس را داشتم که در طول تحصیل آموزگاران هنری بسیار تأثیرگذاری داشته باشم. در كودكی نسبتاً خجالتی بودم و هنر راهی برای ابراز وجود و درخششم بود. اغلب نقاشی می‌کشیدم، ساعت‌ها به‌تنهایی در اتاقم به طراحی و نقاشی می‌توانستم بپردازم. همه‌ی وسیله‌های ارتباطی را دوست داشتم و تکنیک‌های تازه را آزمایش و کامل می‌کردم. واقعاً فکر نمی‌کردم که این اشتیاق، مرا به کجا خواهد کشاند. هنگامی که کلاس تصویرگری کتاب‌های کودک را در پایان تحصیلم در دانشگاه می‌گذراندم، این کار را به‌عنوان شغل در نظر گرفتم. کارم را با تصویرگری سرمقاله و تبلیغات آغاز کردم. سرانجام هنگامی که خودم فرزندانی داشتم، تصمیم گرفتم تصویرگر کتاب کودک باشم.

خودتان را هنرمند می‌دانید یا تصویرگر؟ این تفاوت را چگونه تعریف می‌کنید؟

تصویرگران بی‌گمان هنرمند هستند، اما فکر می‌کنم وقتی شخصی خودش را بیش‌تر به‌عنوان یک هنرمند معرفی می‌کند تا یک تصویرگر، به دلیل این که آزادی بیش‌تری در آفرینش آثار داشته باشد. با همه‌ی محدودیت‌های ذاتی در حرفه‌ی ما، این امکان هست که تصویرگران آزادی بسیاری داشته باشند. بی‌گمان چیزی که در حوزه‌ی فعالیتم به آن اهمیت می‌دهم، حضور کسانی در پیرامونم است که به من اعتماد دارند و از روند خلاقیتم در کار، پشتیبانی می‌کنند.

رویکرد شما در به تصویر کشیدن صحنه‌های احساسی منفی برای کودکان چیست؟ آیا این رویکرد به شما این توانایی را می‌دهد تا داستان بی‌همتای هر پروژه را بازتاب دهید؟

من بیش‌تر این احساسات را تعبیر می‌کنم، خواه رویارویی با احساسات‌ منفی باشد، خواه احساسات شادی‌آورِ درون یک داستان. کوشش می‌کنم احساسات را از طریق ابزارهای بصری که در دسترسم است، منتقل کنم: از راه رسانه‌ی ارتباطی، ترکیب، رنگ، ریتم و مانند آن. عناصر را با توجه به موضوع‌شان تطبیق می‌دهم تا جهانی را بیافرینم که ویژه‌ی هر داستان باشد. هر پروژه متفاوت است و ارزش آن را دارد که با توجه به آن، جهانی ساخته شود. همچنین هنگامی که داستانی را که خودم نوشته‌ام تصویرگری می‌کنم، متفاوت است. در این حالت، همچنان که موضوع را انتخاب کرده‌ام، رویکرد گرافیکی‌ام را نیز در هر موردی که انتخاب می‌کنم، می‌توانم هدایت کنم.

روش انتخابی شما برای به‌کارگیری از رنگ در کارهای‌تان تحسین‌برانگیز است، آیا درباره‌ی چگونگی تصمیم‌گیری‌تان می‌توانید بیش‌تر توضیح‌ دهید؟ 

به‌نظرم رنگ‌ها ابزاری هستند که این توانایی را به من می‌دهند تا از داستان پشتیبانی کنم. سال‌ها پیش، تصویرگری به من گفت: رنگ‌ها بیانگر احساسات هستند. با دیدگاه او کاملاً موافق نیستم، فکر می‌کنم بسیاری از احساسات را به کمک رنگ‌های سیاه و سفید می‌توان منتقل کرد. اما رنگ بُعد دیگری به تصویرها می‌افزاید و از این نظر از تأثیر ویژه‌ی آن آگاه هستم. هر رنگ وزن نمادین خود را دارد و به این علت دوست دارم استفاده از رنگ را محدود کنم به مواردی که بیش‌تر از موضوع پشتیبانی می‌کنند.

آیا شما همیشه دفتر طراحی همراه دارید؟ اگر چنین است، چگونه بر روی کارتان تأثیر می‌گذارد؟

هنگامی که نوبت به نگه داشتن دفتر طراحی می‌رسد، اندکی سرکش هستم. همیشه یک دفتر طراحی برای کمک کردن دارم، اما هنگام نوشتن قاعده‌مند نیستم. امسال با خودم گفتم که روزانه برپایه اخبار روز، طراحی می‌کنم. در صد روز اول سال، منظم این کار را انجام دادم، اما بعد علاقه‌ام را از دست دادم. شاید اندکی از خبرها مرا نیز افسرده کرده باشد ... این ایده یک روند ثابتی را برایم فراهم می‌کرد. با این همه، از داشتن این ساختار در طراحی راضی بودم.

کتاب «مهاجرت»[7] نوشته‌ی «مَکسین تراتیر»[8] (انتشار در سال 2011)، طرح داستانی دارد که متأسفانه همچنان در دوره‌ی معاصر ادامه دارد، تصویرهای شما در این کتاب به زیبایی تأثیرگذارند. چگونه این سبک هنری را برای این کتاب آفریدید؟

این کتاب چند سال پیش منتشر شده است. داشتم درباره‌ی تصویرگری کتاب در این حوزه پژوهش و بررسی می‌کردم! برای آن از الگوهای لحاف الهام گرفتم که برایم نمایانگر جنبه‌ی سنتی «فرهنگ منونیت»[9] بود. در پژوهشم دریافتم که الگوی متداول در لحاف‌دوزی، «غازهای پرنده»[10] نامیده می‌شود که با توجه به مقایسه متن، غازهای وحشی را نماد مهاجرت فصلی خانواده‌ها برای هدف‌های کشاورزی یافتم. این الگوی ساخته شده از سه ضلعی را با بهره‌گیری از عناصر کلاژ در تصویرهایم درآمیختم، که برایم همچنین به تغییر زندگی، دگرگونی، به زندگی بازسازی شده و تکه تکه شده‌ی آن‌ها اشاره داشت.

دو کتاب تازه‌ی تصویرگری شده شما را نویسندگان دیگری نوشته‌اند، «کاپیتان روزالی»[11] نوشته‌ی «تیموته دِفومبل»[12] و « فقط به این دلیل»[13]نوشته‌ی «مک بارنت»[14]. در روند تصویرگری کتاب «کاپیتان روزالی» با چه مشکلاتی روبه‌رو شدید؟

در کتاب کاپیتان روزالی حتی اگر متن طولانی‌تر بود، کار من بیش‌تر از این نیاز نبود. نخستین بار بود که برای کتابی که فصل فصل بود، تصویرگری می‌کردم و از این تجربه بسیار لذت بردم. تصویرهای این کتاب بیش‌تر روایت گونه است و شمارشان زیاد نیست، به‌طوری که اندکی فشار را از میان ببرد، زیرا این کتاب بیش‌تر به متن متکی است تا به تصویر. به‌نظرم پروژه‌ی انرژی‌بخشی است و این باعث می‌شود که این نوع همکاری را بخواهم تکرار کنم. من در رمان‌های گرافیکی چیزهای بیش‌تری برای گفتن دارم، و این چالش‌ ویژه‌ای است که در به تصویر کشیدن یک داستان با قالب طولانی‌تر با آن روبه‌رو می‌شوم: «خودِ دوست داشتنی‌ام»[15] و «راز لوئیس»[16] نوشته‌ی «فَنی بریت»[17]، هر دو بیش از صد صفحه دارند و کاملاً مصورند. در این حالت، بیش‌تر مشکلِ یافتن وقت برای تمرکز بر روی این پروژه‌های بلند‌مدت است در حالی که همچنان با بقیه‌ی جهان در ارتباط هستم.

سودمندترین پندی که به‌عنوان یک هنرمند جوان به شما شده است، چیست؟ به یک تصویرگر که امروز در این زمینه آغاز به‌کار می کند چه می‌گویید؟

یکی از استادان دانشگاهم در زمینه‌ی تصویرگری، «پول تورگن»[18] بود که گفت: تصویرگری مردم را با بهره‌مندی از قدرت زیبایی‌اش می‌تواند متأثر کند. اگر تصویر، بیان ایده‌ای را بتواند مدیریت کند، تأثیرش چند برابر می‌تواند بشود. نه‌تنها به سراغ چشم، بلکه به سراغ مغز می‌رود. همیشه این گفته را در ذهن دارم. چیز دیگری که بسیار مهم می‌دانم و در طول سال‌ها آموخته‌ام، این است که از مفهوم لذت غافل نشویم. این توصیه‌ی من به کسانی است که تازه آغاز به کار کرده‌اند. این یک راهنمای عالی در این زمینه‌ی کاری است. لحظه‌هایی که واقعاً از کاری که انجام می‌دهم لذت می‌برم، خوشی که از کارم می‌گیرم، جایی که هر چیز دیگر ناپدید می‌شود، پی می‌برم که در مسیر درست گام می‌گذارم یا این که به هدفم رسیده‌ام. این نشانه‌ی تردیدناپذیری است. پیروی از غریزه‌تان برای تصمیم‌گیری خوب، ضروری است، مانند انتخاب یک متن به‌جای متن دیگر و وفادار ماندن به خودتان. اگر با آن‌چه در درون‌تان احساس می‌کنید سازگار باشید، بی‌درنگ می‌توانید بگویید چه عواملی کار می‌کند و چه چیزی نه. هنگامی که آفرینشی به ناامیدی، دلسردی یا احساس شکست آلوده می‌شود، بیش‌تر به این دلیل است که ما به‌دنبال نتیجه‌ای بسیار دقیق هستیم، یا به انتظارات یا ملاحظات بیرونی بسیاری که متعلق به ما نیستند، چسبیده‌ایم. هنگامی که خودمان را از شر این تصورات پیش‌فرض رها کنیم و زبان خود را پرورش دهیم، در این وضعیت می‌توانیم آغاز به تولید بهترین کار ممکن بکنیم.

لینک خرید کتاب‌ها 

 

برای آگاهی بیش‌تر درباره‌ی ایزابل آرسنول به این وبگاه مراجعه کنید: www.isabellearsenault.com

https://www.artofthepicturebook.com/-check-in-with/2020/1/14/an-interview-with-isabelle-arsenault

 

 

معرفی کتاب‌های ایزابل آرسنول می‌توانید در کتابک بخوانید: 

شنگال/ ویرجینیا گرگ می‌شود/ خود دوست داشتنی من 


[1] Isabelle Arsenault

[2] New York Times 10 Best Illustrated Books

[3] Governor General’s Literary Award

[4] Mile End Kids

[5] Collette’s Lost Pet

[6] Albert’s Quiet Quest

[7] Migrant

[8] Maxine Trottier

[9] Mennonite culture

[10] flying geese

[11] Captain Rosalie

[12] Timothée de Fombelle

[13] Just Because

[14] Mac Barnett

[15] Jane, the fox & me

[16] Louis Undercover

[17] Fanny Britt

[18] Pol Turgeon

برگردان:
عطیه مددی‌نژاد
Submitted by skyfa on