۱. آیا در کودکی و نوجوانیتان فکر میکردید که نویسنده شوید؟
هرچند از نوجوانی نوشتن را بهطور جدی دنبال میکردم، ولی بهخاطر علاقهای که به ریاضیات و نقاشی داشتم، انتخاب رشته معماری آرزوی اول من بود. در واقع عشق زیادی به نوشتن داشتم؛ ولی نه به عنوان یک نویسنده.
۲. در دوره کودکی و نوجوانیتان کدام کتاب یا کتابها روی شما تأثیر گذاشتهاند؟ چهچیزی در این داستانها بود که شما را تحتتاثیر قرار میداد؟
تاثیری که در دوره کودکی و نوجوانی از کتابهای «حقیقت و مرد دانا»، «کوههای سفید»، «کودک، سرباز و دریا»، «ژان کریستف»، «جان شیفته» و «پابرهنهها» گرفتهام، بیش از هر کتاب دیگری بوده. فضای حسی و عاطفی نهفته در این کتابها و نثر شیوا و خاص آنها، انگیزه اصلی انتخاب این کتابها بود.
۳. چه شد که تصمیم گرفتید بنویسید و نویسنده شوید؟
آغاز کار در کیهان بچهها و آشنایی با شورای کتاب کودک در سالهای نخست پس از انقلاب، زمینه شروع نوشتن من بود. شاید اگر پدیده انقلاب فرهنگی دانشگاهها و همچنین اخراج گروهیمان از کانون پرورش نبود، رشته نقشهبرداری و معماری را در دانشگاه دنبال میکردم.
۴. ایدههای داستانهایتان چطور و از کجا به ذهنتان میرسد؟
موضوع رمانهایم بیش از همه برگرفته از تجربههای بسیار گوناگون، سفرهای همیشگی و خطر کردنهای من در زندگیست. از تبعید خودخواستهام به جنوب ایران و روزهای مهاجرت گرفته تا دوران معلمی، خبرنگاری، پرداختن به نقاشی، تجارت و... این تأثیرپذیری بیش از همه در رمانهایم راه پیداکرده.
دستیابی به صلح و توجه به آسیبهای کودکان در جامعه ایران از دیگر موضوعهای اصلی رمانها و داستانهای من است. از کودکان کار، کودکان بیمار، کودکان جنگ و کودکان کمتوان گرفته تا نوجوانانی که از پدیدههای طلاق، مهاجرت، تنبیه بدنی، تبعیضهای طبقاتی، درگیریهای قومی و تفاوتهای جنسیتی رنج میبرند. پدیدههایی که از نزدیک با بسیاری از آنها روبهرو بودهام و از آن رنج بردهام. به نظر من نویسنده کتاب کودک و نوجوان، قهرمانهای خود را باید از میان لایههای گوناگون و محروم جامعهاش جستوجو کند. این یک رسالت است.
۵. هنگامی که در نوشتن به مشکلی برمیخورید و نمیتوانید بنویسید و ایدهای پیدا نمیکنید و کارتان به گره میخورد، چه میکنید؟
تا به حال پیش نیامده که دچار کمبود سوژه برای نوشتن باشم. گاهی آنقدر موضوع نوشتنی توی سرم موج میزند که نمیدانم چطوری از پساش بربیایم. در بدترین شرایط هم که قرار میگیرم، به واژههایی مثل: دلقک، قطار، فرار از خانه، کافی شاپ و پنجرهای رو به خانه متروک فکر میکنم و از توی آن یک قصه بیرون میکشم. ماجراجویی ویژگیای است که نویسنده را همیشه با سوژههای نو روبهرو میکند.
۶. برنامه کاری روزانهتان چطور است؟ چقدر کتاب میخوانید و چقدر درگیر نوشتن هستید؟ چه ساعتهایی مینویسید و روزتان را معمولاً چگونه میگذرانید؟
من این بختِ خوش را دارم که از فرصت زیادی برای نوشتن برخوردارم. وقتی خانهام، یا مینویسم یا فیلم تماشا میکنم. آشپزی، شستن ظرفها، نجاری، نقاشی در و دیوار، تعمیرات و رُفت و روب محل کار، سرگرمیهای من در بین نوشتنها به حساب میآید. پیش بردن گفتوگوها با طنز، عادتم شده؛ چه در خانه، چه بیرون از آن.
بیشتر وقت من در بیرون از خانه صرف کارگاههای کتابخوانی، نقاشی، ماسکسازی، بازیهای سنتی و کلاژ برای بچهها و در کتابخانههای کانون، فرهنگسراها و مدرسهها میگذرد. در واقع این شانس را دارم که همیشه با بچهها همراه باشم و شادیهاشان را با خودم قسمت کنم.
از طرف دیگر عضویت من در گروههای بررسی کتاب در جاهای مختلف، باعث شده مرتب بخوانم و نظر بدهم. این رویکرد سبب شده دید نقادانهام را در مورد کارهای خودم بهشدت به کار بگیرم و از اشتباهات و همچنین ترفندهای جذاب در نوشتنهای دیگران درس بگیرم. هرچند تا مرحله نوشتنهای عالی هنوز فاصله دارم، ولی ناامید نیستم. نه به خاطر جایزهها و تشویقها، بلکه برای پاسخ دادن به تواناییهای خودم و به خاطر منِ نویسنده درونم که مرتب صدایم میزند.
۷. آیا در دورهای از نوشتنتان، تحتتاثیر نویسنده خاصی بودهاید؟ چه کتابها و نویسندههایی شما را در دوران نوشتنتان شگفتزده کردهاند و روی شخصیت و دیدگاه ادبیتان تأثیر گذاشتهاند؟
تا جایی که یادم هست، نثر و حال و هوای دو کتاب «پابرهنهها» ی زاهاریا استانکو، و «ژان کریستف» رومن رولان در دوره نوجوانی برای من الگو بود. بعدها نگاه خبرنگارانه همینگوی، تخیل شگفتانگیز ایزابل آلنده و نثر خودمانی هاینریش بل جای خالیاش را پر کرد. کتاب «شما که غریبه نیستید» مرادی کرمانی، ساده نوشتن را به من یادآوری کرد؛ کتاب «کلیدر» دولت آبادی، پیآیند رویدادها را و کتاب «برادران شیردل» لیندگرن، جایگاه ماجراجوییهای نوجوانانه را. کتاب «گاوهای آرزو» ی محمدهادی محمدی به من نشان داد که گستره خیالپردازی و رنجهای کودکانه تا کجا میتواند ادامه داشته باشد. در واقع نوشتههای ما آمیزه این آموختههاست.
۸. کدام داستان یا کتابتان را از بقیه بیشتر دوست دارید و به آن دلبستگی بیشتری دارید؟ متوجهام که هر نویسندهای همه داستانهایش را مثل بچههایش دوست دارد، ولی اگر بخواهید یکی از داستانهایتان را انتخاب کنید، کدام است و چرا؟
رمان «شب بهخیر ترنا» و لحظههای نوشتناش، بیش از کتابهای دیگرِ من با ذهنم بازی کرد. قهرمانهایش برایم واقعی بودند و لحظههایش از من جدا نمیشوند. رنج خواهر و برادری که درگیر مهاجرتاند و همزمان نمادی از کودکان طلاق، کودکان جدامانده از تحصیل، کودکان کار و خیابان و کودکان بیمار به شمار میآیند. درونمایه عشقهای نایافته، رنجشان میدهد و دوری از سرزمین مادری، دغدغه بسیاری از کودکانی است که از دید ما پنهاناند.
۹. چرا تصمیم گرفتید نویسنده کودک و نوجوان شوید؟ چه چیزی شما را به انتخاب این مخاطب برای داستانهایتان علاقهمند کرد؟ نوشتن برای کودکان و نوجوان چه جذابیتها و چه سختیهایی دارد؟
لذت بردن از روزهای آموزش هنر در کتابخانههای کانون پرورش فکری، معلم فوق برنامه بودن در مدرسهها و لحظههای کتابخوانی با کودکان و نوجوانان در فرهنگسراها، همیشه چنان شادی و نشاطی به من بخشیده که نمیتوانم از لحظههایش جدا شوم. یاد روزهایی میافتم که در دهه ۶۰ آثار «چخوف» و «او هِنری» را در مدرسه اجرا میکردیم و بچهها درگیر تمرین نمایش و ساخت دکور، شبها در مدرسه میماندند. چه روزهای عجیبی! نوشتن برای کودکان و بهخصوص نوجوانها رشته ارتباطی من با آنهاست.
۱۰. نوشتن برای کودکان و نوجوانان چه تفاوتی با نویسندگی برای بزرگسالان دارد؟
نوشتن برای کودکان و نوجوانان این ویژگی دلنشین را برای من دارد که به من اجازه میدهد کودک بمانم و بازی کردن، شوخی کردن، خندیدن و همیشه شگفتزده بودن، در من نفس بکشد. هنوز هم از دیدن تاب و سرسره نفسم میگیرد و دیدن بچهها در حال بازی، صدایم میزند. همین که بچهها کمکم کردهاند اخمهایم توی هم نرود، بزرگترین دِین من به آنهاست و نوشتن، سادهترین پاسخ من به لحظههاشان.
۱۱. به چه موضوعاتی علاقهمندید و چه موضوعاتی ذهن شما را درگیر میکند و وسوسهتان میکند که دربارهاش بنویسید؟
دیدن کودکان کار و خیابان بیش از همه رنجم میدهد. دیدن کودکانی که در سرزمینی چنین دیرباز و غنی، سرشان در سطلهای آشغال خیابانها خم شده. دریغ که نویسنده کودک ونوجوان در جایگاهی نیست که بتواند غیر از سقف واژهها، پناهگاه دیگری برایشان دست و پا کند؛ و آنها که مسئول ساخت سقفها هستند، کتابی نمیخوانند تا دردشان بگیرد. دردناکتر از همه اینها، عادی شدن دیدهها و شنیدههایی از این دست است.
نوشتن از دردها وشادیهای کودکان و نوجوانان، دلمشغولی همیشگی من است. درگیری ذهنیای که رهایم نمیکند. دوست دارم قهرمانهای من سربلند باشند و سرشان نه توی دغدغههایشان، که روی کتابها و آوازهای صلحآمیزشان خم شده باشد.
۱۲. دیدگاهتان به ادبیات چگونه است؟ در نوشتن به دنبال چه چیزی میگردید و اگر بخواهید جهانبینیتان را در کل مجموعه آثارتان بازگو کنید، چه خواهید گفت؟
جهانبینی من برتری منافع گروهی بر سودمندیهای فردی است. بدون شک اگر نوشتههایمان سرشار از پیام صلح باشد و بازتاب رنجها و شادیها، ارزشگذاری به جایگاه عشق و همدردی و اندیشیدن به اینکه چگونه میتوانیم در دردمندیها و شادیهای دیگران شریک باشیم، به گسترش این جهانبینی در نگاه کودکان و نوجوانان سرزمینمان نقش داشتهایم. نویسندگی یک رسالت است؛ یک رنج و شادی توامان است. بازسازی جهانیست که خودکامگی فرمانروایانش بر آن سایه انداخته. از نظر من پس زدن این سایهها نخستین رویکرد نویسندگیست. دلم میخواهد نوشتههایم در این فرایند نقشی هرچند کوچک، داشته باشند.
۱۳. هر نویسنده از برخورد با مخاطبانش خاطرههایی دارد. کدام سؤال یا گفتگو یا برخورد با مخاطب کودک و نوجوان برای شما شگفتانگیز بوده است و شما را به فکر فرو برده و ذهنتان را مشغول کرده است؟
سه تا از رمانهایم به کودکان کار در شهر چابهار برمیگردد و به تجربههای سالها تبعید خودخواستهام به آنجا. یکبار یکی از خوانندههایم از آنجا نامهای برایم نوشت: «نویسنده کتاب غریبه و دریا، خدا را سپاس که شما را آفرید!...»
نمیدانم شنیدن این جمله چه احساسی در شما پدید میآورد. در من اما تنلرزهای که سرریز این پرسش بود: «آیا نوشتههایم بهراستی توانسته پاسخ درخوری برای رنجها و شادیهای کودکان و نوجوانان سرزمینم باشد؟» و اینکه «آیا من همه توانم را برای بازتاب خواستههای عاطفیشان بهکار بستهام؟» باید بگویم: «هنوز نه!»
۱۴. از میان نویسندگان ایرانی ادبیات کودک به آثار کدام نویسنده یا نویسندگان علاقهمند هستید و چه کتابهای ایرانی را دوست دارید و خواندنش را به دیگران توصیه میکنید؟
به باور من کتابهای هوشنگ مرادی کرمانی، بهویژه «شما که غریبه نیستید»، بازتاب زندگی و خواستههای نوجوان ایرانی ست و آثاری ماندگار و همیشگی. کتابهای: «رسم ما- سهم ما» اثر مهدخت کشکولی درباره عشق به کار و زندگی در میان مردم ایلیاتی؛ «پل معلق» اثر محمدرضا بایرامی، «عاشقانههای یونس در شکم ماهی» اثر جمشید خانیان و «زیبا صدایم کن» اثر فرهاد حسنزاده، هرسه درباره ویرانیهای روح و روان در جنگ، آثاری تاثیرگذار در روند خلق ادبیات کودک و نوجوان و بلوغ فکری و عاطفی آنها بوده.
همچنین بهجاست از کتاب «جشنهای ایرانی» از نشر نظر و مجموعه کتابهای آرمان آرین، به خاطر طرح فرهنگ و آیینهای ایرانی یاد کنم.
۱۵. کدام شخصیت داستانی را در داستانهای کودکان بیشتر از همه دوست دارید و چرا؟
شخصیت یوناتان در کتاب «برادران شیردل» برای من شخصیتی جاودانی است. قهرمان نوجوانی که تن به مرگ میسپارد تا برادر بیمارش را که به زودی خواهد مرد، از مرگی زودرس در آتش نجات دهد. رفتار بیش از حد عاطفی یوناتان و خلقوخوی انساندوستیاش در این کتاب از همان دوران نوجوانی برایم فراموشنشدنی بود. تأثیر دیرباز این کتاب در من بهحدی بود که با وجود علاقه فراوانم به نوشتن، و نه ترجمه کردن، نتوانستم از ترجمه این کتاب و دیگر آثار جاودانی آسترید لیندگرن چشم بپوشم.
۱۶. آخرین کتاب کودک و نوجوانی که خواندهاید و خیلی دوستش داشتید، چه بود و چرا از این کتاب خوشتان آمد؟
آخرین کتابی که خواندهام، مجموعه شعرهای سیدعلی صالحی است، با زبان گفتاری و روایتهای تودرتوی عاطفی. همچنین از میان آخرین کتابهایی که خواندنش سخت درگیرم کرد، میتوانم از کتاب «زمانی که» هاینریش بل بگویم. کتابی سرشار از سادگی در نوشتن و دستیابی به کردارهای شگفت قهرمانهای دوستداشتنیای که در میان تنهاییهایشان در جمع حل شدهاند.
۱۷. برای نوجوانان و نویسندههای جوانی که به نوشتن علاقه دارند، چه پیشنهادها و راهنماییهایی دارید؟
آخرین حرف من به آنهایی که عشق به نوشتن رهاشان نمیکند، شاید این باشد که: پس از خواندن هر کتابی که درگیرتان میکند و هوش از سرتان میبرد، بیدرنگ شروع کنید به نوشتن. کتاب خوب، موتور محرکهایست که انرژی نوشتن را در نویسنده به کار میاندازد.
همیشه دفتر و کاغذ نویسنده کنجکاو و دست به قلم، آماده ثبت لحظههایی ست که ذهنش را قلقلک میدهد. به اندازه انسانهای روی زمین و دغدغههاشان حرف برای گفتن هست. چه حرفهای شنیدنی که هنوز گفته نشده و چه لحظههای خواندنی که نوشته نشده. ثبت کدامشان روی دوش ما سنگینی میکند؟ این پرسشی است که پاسخ به آن، هر نویسنده سختکوشی را به نوشتن وا میدارد.
درباره جمالالدین اکرمی بیشتر بخوانید