«بچه باتلاق» با کمک گرفتن از تخیل و روندی جادووار، نشان میدهد دوست داشتن واقعی چه معنایی دارد و این که هرکس نیاز دارد در جایی زندگی کند که برایش خوب است و به آنجا تعلق دارد.
1- گفتوگو کنید.
پیش از خواندن کتاب، زمینهسازی کنید و کودک را به دنیای فانتزی و خیال بکشید. مثلا اینطور شروع کنید:
هفته پیش لابهلای درختان کنار خانه (یا در باغچه یا هر جای دیگر)، یک موجود جادویی پیدا کردم. موضوع را مطرح کنید و با طرح پرسش کودک را به شریک شدن در موضوع تشویق کنید. برای نمونه بپرسید:
- آیا تابه حال جانوری را در نزدیکی خانه پیدا کردهای؟
- با آن چه کار کردهای؟
- من یک کتاب درباره موجودی که پیدا کردم دارم، بیا با هم کتاب را بخوانیم تا ببینیم او چهجور جانوری است؟
حالا کتاب را بخوانید و اجازه دهید کودک تصویرها را ببیند و درباره بخشهای مختلف واکنش نشان دهد.
پس از بلندخوانی کتاب، با پرسشهایی مانند زیر، با کودک گفتوگو کنید:
- تا به حال به جنگل رفتهای؟ میتوانی بگویی که چه شکلی بوده است؟
- در جنگل چه جانورانی هستند؟ حشرههای که آنجا دیدهای، چه شکلی داشتند؟ شبیه آنهایی هستند که در کتاب است؟
- میتوانی حشرهها و گلهای مختلف در تصویرها را نشان بدهی؟
- تا به حال یک باتلاق دیدهای؟ درباره آنها چه میدانی؟
- به نظرت بچه باتلاقهای جنگلی که تو دیدهای، چه شکلی هستند؟
- به نظر تو جادو یعنی چه؟
- حوضچه در قصه، چرا جادویی است؟
- وقتی بخواهی به جای تازهای مانند جنگل بروی، با چه کسانی میروی؟
- به نظر تو چرا خواهرهای داستان، به جای خانه دوستشان، به جنگل میروند؟
- چرا خواهرها به مادرشان نمیگویند که دلشان میخواهد به ماهیگیری بروند؟
- تو اگر بخواهی به جنگل بروی، دوست داری به کجا بروی؟ بروی کنار درختان یا بروی کنار باتلاقها؟ گلها را ببینی یا حشرهها؟
- اگر تو به جای آن دو خواهر، یک بچه باتلاق پیدا کنی، چه حسی خواهی داشت؟ با آن بچه باتلاق چه میکنی؟
- چرا بچهها نمیخواهند به مادرشان بگویند چه چیزی را پیدا کردهاند؟
- تو همهچیز را به مادر و پدرت میگویی؟
- چرا بعضی وقتها، یک چیزهایی را از مادر و پدر پنهان میکنیم؟
- اگر بخواهی حرفی را بزنی اما نتوانی از چه راهی کمک میگیری تا حرفت را بگویی؟
- آیا بچه باتلاقها واقعی هستند؟
- تا به حال یک جانور خانگی داشتهای؟ تفاوت جانور خانگی با جانوران حیاتوحش و طبیعت چیست؟
- فکر میکنی اگر یک جانور واقعی را در طبیعت پیدا کنی، اجازه داری او را پیش خود نگه داری یا نه؟ چرا؟
- چرا بچه باتلاق کم کم حالش بد میشود و دیگر خوشحال نیست؟ مگر از اول کنار بچهها شاد نیست؟
- وقتی توی دردسر میافتی از چه کسی کمک میگیری؟ چهگونه این کار را میکنی؟
- چرا هرکس باید در جایی زندگی کند که برایش بهتر است و آنجا را دوست دارد؟
- اگر تو جای دخترها باشی، جانوری که پیدا کردهای را به جایی میفرستی که حالش بهتر شود؟
- به دید تو دوست داشتن، یعنی چه؟
- چرا ما همدیگر را دوست داریم؟
- چه حسی داری وقتی میفهمی که بچه باتلاق وقتی به خانهاش برگشته و بچهدار شده است؟
2- بچه باتلاق خود را بسازید.
پس از گفتگو به کودک بگویید که میخواهید تصویری از موجود جادوییای که پیدا کردهاید را نشان دهید. تصویر را نقاشی کنید یا با کلاژ بسازید. برای او نامی بگذارید و به کودک معرفیاش کنید. مثلا: این تصویر دوست جدید من است که هفته پیش نزدیک خانهمان پیدا کردم. اسمش بالگوش است و دوست دارد برنج و سس گوجهفرنگی بخورد. او دوست دارد بر روی گلها و ساقه گیاهان تاب بخورد و دمش را بجود. وقتی که به صدایش گوش میدهی مثل این است که دارد آواز میخواند. همه بچه باتلاق ها با هم فرق میکنند. فکر میکنی برای تو چه شکلی است؟ آیا شبیه دوست من است؟ پس از گفتگو کودک را همراهی کنید تا موجود خیالی خودش را به صورت عروسکی پارچهای درست کند و فهرستی از ویژگیهای او تهیه کند.
3- کتاب بسازید.
پس از ساختن بچه باتلاق ویژه کودک، از او بخواهید درباره او بنویسد یا بگوید که چه کار میکند؟ کجا زندگی میکند؟ کجا پیدایش کردید و هر چیز دیگری که دربارهاش می داند بنویسد یا به شما بگوید تا برایش بنویسید. با کمک این اطلاعات به کودکان کمک کنید تا کتاب بچه باتلاق خودشان را بسازند و داستانی دربارهاش بنویسند.
4- بازی بیان احساس راه بیندازید.
وقتی درباره اینکه بچهها به مادرشان نمیگویند که کجا رفتهاند یا چه چیزی پیدا کردهاند، با کودک گفتگو کردید، سپس از او بخواهید چند بازی با راهحلهایی که برای حرف زدن با خانواده میدهد، بسازد. میتواند چند صورتک احساس با کاغذرنگی یا نقاشی بسازد تا هر وقت نتوانست حسش را بگوید از آنها کمک بگیرد. همچنین مادر و پدر نیز در چنین رویدادهایی میتوانند این کتاب را برای کودک بخوانند و با صورتکها و گفتگوها او را هدایت کنند تا حرف و حسش را بگوید. هر حسی را که فکر میکنند کودک دارد؛ اما بیان نمیکند را در بین صورتکها بگذارند و از او بخواهند آن را بیابد و سپس درباره آن حس گفتگو کنند (مراقب باشید تا برای کودک یک فضای امن بسازید تا حرفش را بزند).
5- با باتلاقها آشنا شوید.
به همراه کودک درباره باتلاقها پژوهش کنید. درباره جانورانی که در آن زندگی میکنند، گیاهانی که اطراف آن رشد میکنند و معروفترین مناطق باتلاقی ایران و جهان، اطلاعاتی بیابید. از کودک بخواهید جانوران، گیاهان یا حشرههای باتلاق را با خمیربازی بسازد یا از آنها نقاشی بکشد.
6- به جنگل بروید.
به همراه کودک یک روز به جنگل بروید و کتاب را در جنگل برای او بخوانید. پس از بررسی تصویرهای کتاب، از کودک بخواهید به جزئیات اطرافش دقت کند و آن را توصیف کند. از او بخواهید حشره و جانوران را با دقت و البته مراقبت نگاه کند. از کودک بپرسید درباره آنها چه حسی دارد؟ به دید او، آنها مشغول چه کاری هستند؟ با آنها گفتگو کند و فکر کند و از تخیل کمک بگیرد تا ببیند آنها به او چه میگویند. از گودک بخواهید حشرهها یا گلهای کتاب را در محیط اطراف بیابد.
7- فهرست خوشحالی بسازید.
از کودک بخواهید به مفهوم دوست داشتن در داستان توجه کند. از او بخواهید با دلخواستههای خودش و دیگرانی که دوستشان دارد، آشنا شود. از کودک بخواهید فهرست تصویری از چیزهایی که خودش و اطرافیانش را خوشحال میکند بسازد. میتواند برای هرکس یک فهرست نقاشی کند یا برای هر دلخواستهاش یک عکس از اینترنت یا روزنامه به همراهی یک بزرگتر، بیابد و آن را در فهرست بچسباند. از کودک بخواهید با عزیزان یا دوستانش درباره فهرست خودش و آنها صحبت کند و نظرشان را بپرسد. درباره چگونگی به کار گرفتن فهرست نیز صحبت کند و راه بیابد.
8- داستان بگویید.
از کودک بخواهید از نگاه بچه باتلاق، داستان را از نو بگوید. میتواند داستان را اینگونه آغاز کند که سالها پیش دختربچههایی مرا به خانهشان بردند و ... و پایان داستان بگوید که سالها آنها را ندیده و در آن سالها چه شده است و یک روز دختری را شبیه آنها دیده. میتوانید به کودک پیشنهاد دهید داستان مامان باتلاق و بچههایش را بسازد.