آلبرت اینشتین، نابغهی جهان مدرن، در بسیاری از زمینهها سرآمد است. از کشفیات علمی در حوزههای مختلف تا هوش بینظیرش در همهی موضوعات، از خلاقیت و مهربانی تا جنگیدن و کشف راز همهچیز. او دارای بینشی تحسینبرانگیز و عجیب بوده است.
در کتاب «دیوانه، بد، خطرناک؟ دانشمند و سینما»[1] نوشتهی «کریستوفر فریلینگ»[2] آمده که اینشتین در جایی گفته است:
«اگر میخواهید کودک باهوشی داشته باشید، برایش داستان پریان بخوانید. اگر میخواهید کودکی بسیار باهوش داشته باشید، برایش داستانهای پریان بیشتری بخوانید.»
چون داستانهای پریان را بسیار دوست دارم و باور دارم که این داستانها فقط برای کودکان نوشته نشدهاند، و برای همگان نوشته شدهاند، با دیدن این نقلقول از اینشتین بسیار خوشحال شدم و پس از جستوجو در میان بایگانیهای مختلف، اولین اشاره به این موضوع را در کتابی پیدا کردم که دیگر بازنشر نشده است و کتابخانهی ایالتی مونتانا به مناسبت هفتهی کتاب در ماه نوامبر سال 1958 میلادی، آن را چاپ کرده بود. جملهها این بود:
«روزی آلبرت اینشتین، فیزیکدان سرشناس، با زنی روبهرو شد که بسیار نگران تربیت پسر کوچکش و تبدیلش به دانشمندی موفق بود. بهویژه میخواست بداند چه نوع کتابهایی را باید برای پسرش بخواند.
اینشتین بدون تردید پاسخ داد: «داستان پریان.»
مادر پرسید: «پس از آن چه کتاب دیگری برایش بخوانم؟»
اینشتین پاسخ داد: «داستانهای پریان بیشتر.»
ـ «و پس از آن؟»
دانشمند بزرگ پاسخ داد: «باز هم داستانهای پریان بیشتر.» و سپس مانند یک شعبدهباز، پیپش را در هوا تکان داد و پایان این گفتوگو را اعلام کرد.»
اگرچه شاید ما هرگز جزئیات دقیق ماجرا را ندانیم، اما آنچه در کلام دانشمند سرشناس نهفته است، اهمیت هنرهای آزاد و علوم انسانی در آموزش کودکان است.
در مقدمهی «استاد عزیز اینشتین: نامههای آلبرت اینشتین از کودکان و به کودکان»[3] توصیههای او به دختربچهای که میخواست دانشمند شود و پرسیده بود آیا دانشمندان نیز دعا میکنند یا نه، آمده است:
«مدرسهای با روحیهی آزاد و آموزگارانی جدی و ساده که به هیچ قدرت بیرونیای وابسته نیستند، تأثیری فراموشنشدنی بر من داشتند. در مقایسه با شش سال تحصیلی در یک دبیرستان آلمانی زیرسلطه، فهمیدم که آموزشی که بر فعالیتهای مستقل و مسئولیت فردی تأکید دارد، تا چه اندازه بر آموزش تمرینمدار، اقتدارگرا و جاهطلبانه برتری دارد.»