پیشدرآمد:
محمود کیانوش یکی دیگر از پیشگامان ادبیات کودکان، در سدهای که به دنیا آمده بود، از دنیا رفت. در سدهای که رو به پایان و چرخش به سده دیگر است، هر روز از شمار این کوشندگان کم و کم تر می شود. این قانون و جبر زندگی است و چاره ای جز پذیرش آن وجود ندارد.
کیانوش در جهش شعر کودک در ایران، نقشی بزرگ داشت. این کار را او به همراه پروین دولت آبادی پیش برد. اما کیانوش پس از دورهای کار و دوری از ایران، دیگر دوست نداشت در این زمینه سخن بگوید. بهطور رسمی خودش را در زمینه شعر کودک و نوجوان بازنشسته کرده بود. با این که همگان بر این نکته انگشت میگذارند که سرودن شعر برای کودکان و نوجوانان برترین حاصل ذهن او بود، اما خودش این گونه نمیاندیشید، چنان که در جایی گفته است: راستش اگر میدانستم که درک و دريافت شعر جهانی در سرزمين من از حدّ شعر کودک و نوجوان بالاتر نخواهد رفت، حتماً برای کودکان و نوجوانان با اسم مستعار شعر میگفتم.[1] تا جایی که از آن پس، اگر او را شاعر کودکان مینامیدند، برمی آشفت و دوست نداشت تنها به این عنوان نامیده شود.
این حق او بود و جایی برای خردهگیری نیست. حتا زمانی که ما در کار پژوهش تاریخ ادبیات کودکان ایران بودیم، او تنها کسی بود که در هیچ وضعیتی حاضر نشد درباره کوششهایش در حوزه ادبیات کودکان با پژوهشگران تاریخ ادبیات کودکان سخن بگوید. این هم باز حق او بود. اما در مورد کسانی که نظام نهاد کودکی و ادبیات کودکان را در ایران پایه گذاشتند، نگاهی داشت، که میتوان آن را نقد کرد. از جمله نگاه او به کوششهای پروین دولت آبادی است که چون درددلهای پروین دولت آبادی به طور خصوصی با ما درمیان گذارده شد از آن میگذریم. اما آنجا که کیانوش نظر خود را در باره یکی دیگر از پیشگامان شعر کودک به میان آورده است، با نوع نگاه او به این پدیده می توان ضعف تحلیل تاریخی ادبیات کودکان را تا اندازه ای دریافت.
شکلگیری نهاد ادبیات کودکان در ایران و ستیزهای درونی آن
نهاد ادبیات كودكان ایران پدیدهای مدرن است كه فلسفه و سازههای آن از دوره مشروطه شكل گرفته و از آن پس با گذشت هر دهه پیشرفتهایی در حوزههای گوناگون داشته است. این نهاد از گونه نهادهای فرهنگی Cultural institution است كه خصلت ثانوی یا پسابنیادین Secondary institution نیز دارد. این نهاد به سبب سازوكارهای خود پدیدهای فرهنگی است و چون نسبت به نهادهای اولیه یا بنیادین Primary Institutions خانواده و آموزش و پرورش در موقعیت پسینی قرار دارد، بنابراین در دورهای بلند از تاریخ چند هزار ساله خود كه نهاد نبوده، تنها سازهای از این نهادها به شمار میرفته است.
نهاد ادبیات كودكان ایران در این دوره صد و اندی ساله، با کوششهای فردی و سازمانی گروههای شخصی یا دولتی، فلسفه و جایگاه خود را پیدا كرده است. به طور تقریبی میتوان گفت پس از پنجاه سال کوششهای فردی، ادبیات كودكان ایران در دهه چهل با آغاز به كار موسسههایی در این حوزه مانند شورای كتاب كودک و كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان نهادینه شد و از این پس موضوع ادبیات كودكان در ایران رسمیت یافت.
تا این زمان فرا برسد، چهرههای برجستهای كه برای نهادینه كردن ادبیات كودكان ایران كوشش كردند، كارشان ابعاد چندگانهای داشت. آنها برای رسیدن به این نقطه ناگزیر بودند، مفهوم و نهاد كودكی مدرن را در جامعه ایران معنا بخشند و سازههای آن را نیز پی بریزند. كار جانفرسایی كه اگر انجام نمیگرفت، نهاد ادبیات كودكان ایران نمیتوانست پیامد آن شكل بگیرد. عباس یمینی شریف یكی از كسانی است كه پیش از آن كه در شكلگیری نهاد ادبیات كودكان در ایران نقش داشته باشد، در شكلگیری مؤلفههای مفهوم و نهاد كودكی مدرن در ایران نقش داشته و كوشیده است.
با این همه آثار او كه برای چند دهه در این زمینه و در زمینه ادبیات كودكان كار كرده و رنج برده بود، در دهه 40 و 50 كه ادبیات كودكان ایران میرفت كه چهرهای تازه بگیرد، مورد یورشهای زبانی قرار گرفت و خوار شمارده شد. در این كار دو نفر كه خود چهرههای برجسته دوران شدند، نقش داشتند، صمد بهرنگی و محمود كیانوش با نقدهای تند بر آثار او شالودههای این نگرش را پی ریختند. چرا این پدیده در حوزه ادبیات كودكان ایران رخ داد؟ آیا این موضوع ناشی از برخوردهای شخصی یا نقد خوشعیار و دادگرانه بود؟ گروهی ممكن است آن را ناشی از برخوردهای شخصی و گروهی نیز ممكن است آن را از روی انصاف نقد بدانند. هیچ كدام از این گرایشها نمیتواند واقعیت تاریخی پشت اندیشهها و کنشهای یمینی شریف از یک سو و صمد بهرنگی و محمود كیانوش را از سوی دیگر آشكار سازد.
نقش تاریخی یمینی شریف و کنشهای صمد بهرنگی و محمود کیانوش، بیش از آنكه در حوزه جهان نویسنده و نقد و منتقد بگنجد، نشان دهنده موضوع شكافته نشده سازوكارهای پیچیده شكلگیری مفهوم و نهاد كودكی در ایران است. در این مورد نقش خود صمد بهرنگی نیز در شکلگیری مفهوم و نهاد کودکی مدرن در ایران قابل اعتنا است. صمد بهرنگی در دهه چهل پرچمبخش دیگری از تحول در مفهوم و نهاد كودكی را در ایران بردوش داشت و با رفتار آرمانگرایانه خود توانست نگاه جامعه را به سوی كودكان محروم روستا و كودكان كار برگرداند. توجهای كه پس از او به كودكان روستایی شد، خود موضوع قابل بحث دیگری است. همچنین نقد محمود كیانوش بر آثار یمینی شریف نیز بیش از همه برآمده از زایش دو پای بلوغ در شعر كودک در دهه 50 است.
بنابراین این دو تن که خود نقش سازندهای در تحول مفهوم و نهاد كودكی در ایران داشتهاند، به سبب اینكه در این تحول خود را میدیدهاند و نه دیگری را، فاقد درك درزمانی از تحلیل پدیدههای تاریخی بودهاند. از نگاه دیگر، آنها گذشتهای را كه خود بر دوش آن سوار بودهاند، محكوم کردهاند. شاید در منطق دیالكتیک این معنای نبرد كهنه و نو و زایش نو از دل كهنه را معنا بدهد كه در حقیقت اینگونه نیز میتواند باشد. اما باید به یاد داشت هنگامی كه جوانی میگذرد و تجربه جایگزین نیروی جوانی میشود، اندیشه كردن در نقش آنها كه تاریخ ساز بودند، میتواند راهنمای ارزندهای برای آینده باشد.
نگاه همزمانی و درزمانی در تحلیل تاریخی ادبیات کودکان ایران
اما برای رسیدن به یك پاسخ تاریخی كه جایگاه یمینی شریف را در تحول مفهوم و نهاد كودكی و ادبیات كودكان آشكار كند، نیاز است كه ریشههای این رفتار شكافته شود. ریشهشناسی این رفتار ممكن نیست، مگر اینكه ابتدا نگرش تحلیلی به این موضوع روشن شود. در تحلیل پدیدههای تاریخی همواره میتوان دو نگرش داشت. نخست اینكه آن پدیده را از زمانی كه در آن رخ داده است، خالی كنیم و با نگاه امروزی یا همزمانی Synchronic attitude تحلیل كرد، یا اینكه پدیده را در بستر تاریخی آن تحلیل كرد كه به این نگرش Diachronic attitude گفته میشود.
در تحلیلهای تاریخی كه در ایران در حوزه ادبی صورت گرفته است گاهی نگاه همزمانی جایگزین نگاه درزمانی میشود. در دهه گذشته، به نقد كشیدن اندیشههای فردوسی از سوی شاملو، تحلیل همزمانی این آثار بود. به گونهای كه شاملو با اندیشهها و سازوكارهای اجتماعی و فرهنگی جامعه خود، جامعه و اندیشه فردوسی را نقد كرد و سبب سروصدای فراوانی شد. در این مورد ادبیات كودكان هم از این گونه نقد و تحلیل بینصیب نمانده است. بیگمان یكی از كسانی كه در تحلیلهای همزمانی دستاویز ستیز و خوارشماری قرار گرفت، عباس یمینی شریف بود. اندیشهها و آثار هنری او برای كودكان به ناحق از سوی صمد بهرنگی و محمود كیانوش به نقد بیرحمانه گرفته شد و توانایی و استعداد او خوار شمرده شد. چنین كاری از دو زاویه و دیدگاه قابل بررسی است.
نخست اینكه از زاویه اخلاقی آن را بكاویم و آن را نشانهای از فروپاشی اخلاق نقد در جامعه بدانیم. این گونه دیدگاه بیشتر ارزشگرا است و فاقد مؤلفههای علمی. زیرا زندگی و رفتار صمد بهرنگی و محمود كیانوش نشان میدهد كه آنها خود انسانهای وارستهای بودهاند كه همواره در زندگی از این گونه رفتارها پرهیز داشتهاند. چنین نگرش اخلاق گرایانهای راه به جایی نخواهد برد. اما دیدگاه و نگرش تحلیل همزمانی و درزمانی نه تنها میتواند علتهای این نقدهای بیبنیاد را كشف كند، بلكه از سوی دیگر میتواند شالودههای تفكر تاریخی را در حوزه ادبیات كودكان ایران استوار سازد.
موضوع نگاه همزمانی و درزمانی در مطالعات تاریخی، برگرفته از تحول در علم زبانشناسی است كه در ابتدای سده بیستم رخ داد. در این نگاه به زبان به عنوان موضوعی تاریخی نگاه میشود. كاشف این وضع فردیناند سوسور زبانشناس برجسته یا پدر علم زبانشناسی مدرن است. با توجه به زمان زندگی او كه در اواخر سده نوزدهم و بیستم بود و تاثیری كه از جامعهشناسی امیل دوركیم گرفته بود، پی برد كه پدیدههای اجتماعی و زبانی را میتوان در دو برداشت همزمانی و اكنونی، بدون توجه به تحولات تاریخی كه پشت سرگذاشتهاند یا برداشت در زمانی و تاریخی بررسی كرد.
ضعف خِرَد انتقادی در تحلیل تاریخی ادبیات کودکان ایران
نگرش انتقادی به این موضوع میتواند بیانگر این باشد كه در دورهای كه این دو نقد در جامعه ایران سرازیر شد، جامعه ایران در شور احساسات غرق و از تنگناهای تفكر انتقادی در رنج بود. زبان صمد بهرنگی در پایین كشیدن یمینی شریف، نشاندهنده كممایگی عقلانیت انتقادی در جامعهای بود كه كم كم خود را در شور احساسات انقلابی غرق میکرد. صمد بهرنگی این ادبیات را از جلال آل احمد آموخته بود. آل احمد نیز این نگاه را كه آمیختهای از فرهنگ چپ استالینیستی، فردستیزی فردیدی و سنتهای مذهبی خانوادگی بود، خود در سالهای پرشور زندگی از جامعه برگرفته بود. این گونه نقد بیش از همه نشان میداد كه جامعه با پرچمداران تحول خود نامهربان بود.
یكی دیگر از دلایل این نگرش در جامعه ایران، مطلقبینی یا سیاه و سفید دیدن پدیدهها است كه خود از نشانههای روشن ضعف خِرَد انتقادی است. اگر كسی در جایی نقطه ضعفی داشت، باید بدون توجه به نقش او در شکلگیری پدیدهها و بنیادهای مدرن به کنار گذاشته میشد. این مطلقبینی را در نگاه كیانوش میتوانیم ببینیم.
در آغاز دهه 50 محمود كیانوش نیز به عنوان شاعری نامآور و توانا به نقد شعرهای یمینی شریف پرداخت و با نگاهی همزمانی، همهی عوامل تاریخی را از آثار یمینی شریف كنار زد و او را كسی دانست كه بدون استعداد لازم به كار شاعری كودكان پرداخت: رفته رفته از میان کسانی که دل به تعلیم و تربیت کودک سپرده بودند تنی چند به نیاز عمیق کودک امروز به شعر پی بردند و خود به ساختن شعر ویژه کودک پرداختند.
جبار باغچهبان و عباس یمینی شریف از آن جمله بودند، که اولی پاکدل و بیادعا بود و دوستدار واقعی کودک، و میکوشید که چیزهایی شعر گونه برای کودکان در حد نیازی که خود در باغچهاش به آنها داشت، بسازد. و اما دومی هرگز باور نکرد که شاعر نیست و آنچه که میسازد نه شعر است، نه حتی وسیلهای برای سرگرمی کودکان چنانکه انتظارشان را از شعر گمراه نکند و بتوانند میان آگهیهای منظوم بازرگانی و شعر تفاوتی بگذارند، و باز باور نکرد که قبول او نشانه خالی بودن میدان بود، نه پهلوانی او. اما به هرحال او و امثال او هم جای خود را دارند در آغاز کردن کار، آغازکنندگان، بیمایه و مایهور، شایسته احترامند، مایهورانشان میمانند وبیمایگانشان میروند.[2]
كیانوش فرض را بر این گذاشته بود، كه جامعه در دهه بیست و سی باید یك كیانوش یا همسان كیانوش در شعر كودک خلق میکرده است. اما چرا جامعه ایران به راستی در دهه بیست و سی شاعری مانند كیانوش برای كودكان ایرانی خلق نكرد؟ پاسخ به این پرسش نیز نشان دهنده این است ادبیات كودكان كه در آن دو دهه به نهاد تبدیل نشده بود، ظرفیت خلق چنین كسی را در شعر كودک نداشت، این نداشتن ظرفیت یا به گفته كیانوش خالی بودن میدان، تنها به موضوع فرد شاعر برنمیگردد، بلكه ظرفیتهای جامعه و آموزش و پرورش بیش از همه در پیدایش این پدیده مؤثر بوده است. حتی میتوان كمی موضوع را بیشتر گسترش داد. در دهه 40 و 50 تنها دو نام در عرصه شعر كودك میدرخشیدند. اما چند دهه بعد شعر گفتن به سبک و شیوه این دو شاعر، به پدیدهای رایج تبدیل شد.
نگرشی از گونه كیانوش، بر مبنای تحلیلی كه برپایه آن این مقاله نوشته شده است، جابهجاكردن نگرش همزمانی با نگرش درزمانی است كه خود به پدیدهای دیگر میرسد كه به آن نابهجایی تاریخی Anachrony گفته میشود. نابهجایی یا پریشان زمانی در تحلیل موقعیت تاریخی آثار ناگواری برجامعه ما گذاشته و میگذارد. به گونهای كه کنشها و کوششهای پیشگامان شكسته و کمارزش جلوه داده میشود. به راستی اگر با نگاه همزمانی به آثار نمایشی یا شعری جبار باغچهبان نگاه شود، چه نامی به این آثار داده میشود؟ بزرگترین مشكل یمینی شریف این بود كه در جای خود و در زمان خود دیده نشد، بلكه از قاب زمان خود بیرون آورده شد و در قاب زمانه دیگری سنجیده شد.
مشكل كیانوش در این بود كه خالی بودن میدان را تنها در چارچوب فرد میدید و نمیدانست آنچه كه به عنوان نهاد ادبیات كودكان شكل میگرفت، بیش از آنكه نقش فرد در آن مؤثر باشد، نقش جامعه در آن مؤثر بود. به سخن دیگر و از جنبه معناشناسی متنها را زمینههای اجتماعی متنها Context به وجود میآورند. آن متنهایی كه یمینی شریف خلق كرده است، نتیجه زمینههای اجتماعی متنی است كه در آن متن خلق شده است. صمد بهرنگی و كیانوش در زمینههای متنی دیگری به خلق اثر پرداختند. شوخی یا بیرحمی زمانه این است، كه امروزه آثار صمد بهرنگی گاهی به همان شیوهای به نقد گذاشته میشود كه خود دیگری را نقد كرده بود. كه البته این نگاه همزمانی به آثار او نیز ناپخته و ناشی از بیتجربگی است. شاید روزگاری دیگر نیز با آثار شعری كیانوش این گونه برخورد شود.
ادامه دارد ...