زندگینامه
یکی از معروفترین شاعران معاصر تاجیکستان که سالهاست برای کودکان و نوجوانان میسراید جوره هاشمی است. جوره هاشمی در نهم ژانویهی 1948م. در شهر کانی بادام به دنیا آمد. و در حال حاضر نیز مدیر شعبهی ادبیات کودکان نشریات معارف، در شهر دوشنبه، است.
گلنظر کلدی، شاعر تاجیکستان، دربارهی کتاب بچهها و کوچهها، یادداشتی نوشته است که نشان از اهمیت شعر جوره هاشمی در ادبیات کودکان تاجیکستان دارد.
«دوستان خردسال من!
ما دیگر بچه نمیشویم، اما گفتار و رفتار شما را دیده، ذوق میبریم و از نو مثل شما بچه میشویم. بچگی ایام بیغبار عمر انسان است و هرکس میخواهد که باری به آن دوران برگردد.
آن چیزی که ما را با شما همنشین و همصحبت و همسفر میگرداند، شعر و حکایهها، خلاصه، اثرهای بچگانه میباشد. راستی این کتاب را خواندم و از نو با شما «الفبا» را گشادم، سِحر و اعجاز حرفها را سرفهم رفتم، همراه شما گفتم:
«م» یک حرف تنها بود
یک حرف بیمعنا بود
باری همدم با «آ» شد
ما شد، خیلی فهما شد...
... من چرا بچه میشوم؟ سبب آن است که شعرهای بابای شما، جوره هاشمی، مرا وادار میسازد که بچه شوم... واقعاً بابا، جوره هاشمی، تمام عمر برای شما ایجاد کرده است.
عموماً در این کتاب، بسیار لحظههای ناتکرار حیات شما، منظرههای دلفریب وطن، حس بچگانه و بیغبار وطنپرستیِ شما خوب به قلم آورده شده است.»
آثار
برخی از آثار هاشمی عبارتاند از: سایبان صدرنگه، آفتابک، خط امانی، من به کجا میدوم؟، از یکیک تا لکلک، کُلچه چرا شیرین است؟، «ر» میگویم من بُرّا، چرا شمالک وزید؟، بچهها و کوچهها، موسیقی خاموشی (2012).
در سایت کتابک بخوانید: شعر کودک و نوجوان در کشور تاجیکستان نگاهی به دوکتاب جوره هاشمی «چرا شمالک وزید؟» و «موسیقی خاموشی»
کتاب بچهها و کوچهها مجموعهای از 156 شعر، در 159 صفحه، با موضوعات گوناگون است. اولین شعر این مجموعه چنین است:
برای خوانندگانم
ای دوسترویکانم
یاران پاکجانم
بهر شما نوشتم
من شعر و داستانم
بی یادتان نبودم
چون بوده هم توانم؟
زیرا اگرچه پیرم
کودک بود روانم
شاید که آفریدند
از بهر کودکانم
باشد که چون دو حرفی
در یادتان بمانم
برای آشنایی بیشتر با اثر او، در یاداشتی کوتاه، به چند نکته دربارهی اشعارش اشاره میکنیم.
بهطور کلی، موضوعات و مضامین شعرهای جوره هاشمی برگرفته از دنیای کودکانه است. شاعر در دنیای کودکان سیر میکند و همپای آنها و مثل آنها میبیند و میشنود. او صدای کوکو را میشنود، اما خودش را نمیبیند و میگوید:
کوکوی تو چه کوکو؟
کوکوی تو چه نیکو!
کوکو کُنی، ولیکن
کو، کو، خود تو، کوکو؟
در شعر «چُمچُق چه میگوید؟» صدای گنجشکی (چُمچُق) را میشنود که در مدرسهی گنجشکها، شاگرد اول است و با جیکوجیکش میخواهد همه را خبردار کند که نمرهی اعلا گرفته است.
چُمچُق[1] چِهچِه میگوید
میدانی چه میگوید؟
در مکتب چمچقها
من اعلاچی! میگوید
چشمان تیزبین شاعر دو زاغچه (عکّه) را میبیند که روی شاخ یک بز (تکّه) لانه ساختهاند، اما ناگهان بز سرش را تکان میدهد و زاغچهها را میترساند و هرکدام به سویی میپرند. در شعر «افسانهای که به پایان نرسید» چنین میگوید:
روزی دو عکّه[2]
یکه به یکه
شادانه بنشست
در شاخ تَکّه[3]
ناگه سرش را
لرزاند تکّه
آن عکّهها را
ترساند تکّه
ترسید و پر زد
یکباره هر دو
این عکّه اینسو
آن عکّه آنسو...
تکّه سرش را
لرزان نمیکرد
آن عکّهها را
ترسان نمیکرد
عکّهها از او
نمیرمیدند
ترسیده هرسو
نمیخمیدند
دو عکّه از هم
جدا نمیشد
افسانهی ما
ادا نمیشد
او گاهی نیز با عناصر طبیعت با دنیای بچهها همراه میشود و آنها را به طبیعتگردی میبرد. حتی همراه فصل زمستان با برف همسخن میشود؛ برای نمونه، در شعر «برف کلان» از برف میخواهد که خودش را از روی درخت بید بتکاند، چون که از سنگینی برف، درخت بید خمیده شده است.
برف کلان رنگِ پَرَک[4]
آمده از اَوج فلک
ریخته بر بیدک ما
حیفک زر بیدک ما
بیدک ما بس که مَهین
خم زده تا سطح زمین
تو بتکان برفک بید
تو بکشان از تک بید
یکی از مضامین شعری جوره هاشمی برگرفته از موضوعاتی است که بچهها در مدرسه (مکتب) با آنها سروکار دارند؛ مثلاً شمارش اعداد.
با انگشتم بشمارم
آسان گردد دشوارم:
یک، دو، سه بسیار آسان
چار و پنج از پشت آن
بعدْ انگشت شش آید
هفت از پشت شش آید
ثانی، هشت و نه و ده
ثانی، ثانی، ثانی... وه!
بسیار انگشتم میبود
دانش در مشتم میبود
در مصرع آخر آرزویی میکند که کودکانه است. بچهها در دبستان اغلب با انگشتهایشان میشمارند و تنها ده انگشت دارند و شاعر میگوید اگر انگشتان بیشتری داشتم، بیشتر میتوانستم بشمارم.
همچنین شاعر سعی کرده است از تشبیهاتی استفاده کند که برای مخاطبانش محسوس باشند.
در خط سریلیک که زبان تاجیکی با آن نوشته میشود حرف «آ» چنین نوشته میشود: «О». به همین دلیل، شاعر آن را به خورشید خندان تشبیه کرده است.
«آ» یک حرف آسان است
«آ» یک خط پیچان است
یکتا حرف «آ» کابی[5]
صدها حرف «آ» یابی
«آ» مانند نان است «آ»!
جا در بین جان است «آ»!
لب چون شادان وا گردد
آسان آسان «آ» گردد!
چشم و گوش و ناخنها
آیو، آیو، آیو، «آ»
«آ» چون ماه تابان است
«آ» خورشید خندان است!
این دنیای ما زیباست
همچون «آ» ـ یِ ما زیباست!
شاعر در این شعر از آرایهی تشخیص و در مصرع آخر آن نیز از ایهام به زیبایی بهره گرفته است. ضمن اینکه طنز کودکانهی این شعر جالبتوجه است.
میزیست یکتا آیکی
یک آیکی تنهایکی
از بس که تنها بود «آ»
تنها همین «آ» بود «آ»
باری به باغی آمد «آ»
از بین راغی آمد «آ»
«ب» صاحب این باغ بود
چشمش به راه راغ بود
آمد چو در باغ «آ» پدید
«ب» گفت: «آ» خوش آمدید!
«آ» ناگهان بیتاب شد
«ب» را بدید و «آب» شد
بازی با حروف و کلمات یکی دیگر از حسنهای شعر جوره هاشمی است. نوعی بازی کودکانه در برخی اشعار وجود دارد که سبب میشود کودکان با شعرخوانی، هم شادی و لذت را تجربه کنند و هم به نوعی بازی شاعرانه دعوت شوند. برای نمونه در شعر با حرف «م» چهها شد؟ این اتفاق رخ میدهد. حرف «م» تنها با «آ» ما میشود و وقتی با حرف «ه» همراه میشود کلمهی ماه پدید میآید. ماهی که دنیا را روشن میکند. اگر «م» از ماه جدا شود تنها یک آه باقی میماند، ولی اگر با یک «ای» همراه شود یک ماهی میشود که به سوی دریا میرود.
«م» یک حرف تنها بود
یک حرف بیمعنا بود
باری همدم با «آ» شد
«ما» شد، خیلی فهما شد
ما چون با «ه» شد همراه
عالم روشن گشت از ماه
«مِ» یَم اَفتَد گفتا ماه
از من مانَد تنها... آه!
وی با یک «ای» ماهی شد
سوی دریا راهی شد
مطالعهی کتاب بچهها و کوچهها به اولیا، مربیان و علاقهمندان به شعر کودک تاجیکستان توصیه میشود.
پانویس
۱- چمچق: گنجشک
۲- عکّه: زاغچه
۳- تکّه: بز نر
۴- پرک: شکل تصغیر و نوازشی پر