در آخرین ساعتهایی که به پایان سال ۱۴۰۲ خورشیدی نزدیک میشویم جنگ نهنگ با اژدها فضای مجازی شامل شبکهها و سایتهای خبری و اجتماعی را پر کرده است. گروهی از ایرانیان که این سال را اژدها فرض کردهاند از گروهی که خود را ایرانیتر مینامند و میدانند و در پوست نهنگ رفتهاند سیلی و ضرب میخورند که چرا به جای نهنگ ایرانی به سوی اژدهای چینی رفتهاند. برخی از اژدهاباوران که اصل قضیه را نمیدانند مرعوب شده و شروع کردهاند به توبه که ببخشید ما به سوی شما نهنگیان میآییم. و فراتر از آن کمکم دارد این موضوع به جنگ فرهنگی میان چین و ایران تبدیل میشود. یکی از سینهچاکان فرهنگ ایران که معرکهدار جنگ اژدها با نهنگ شده است برای ما چنین متنی را فرستاده است «ایرانیهای محترم مراقب هویت و فرهنگ ایرانی باشیم! لطفاً در پیجهای شخصی خود به این موضوع تاکید کنید سال 1403 سال اژدها نیست. متاسفانه این یک خودباختگی فرهنگی است که ما اژدها نماد کشور چین را تبلیغ کنیم. از قدیم حتماً این شعر رو شنیدید که: موش و بقر و پلنگ و خرگوش شمار زان چار چو بگذری نهنگ آید و مار آنگاه به اسب و گوسفند است حساب حمدونه و مرغ و سگ و خوک آخر کار . سال 1403 سال نهنگ است که نوید سالی پرآب و سبز را به ما میدهد نه اژدهایی که جز سوزاندن کاری ندارد.» غافل از این که آن نهنگی که در این متن آمده است نهنگ نیست و چون این سروده از ابونصر فراهی مربوط به هشتصد سال پیش است بنابراین او هم در سپهر زبانی پس از فردوسی بوده است و طبیعی است که نهنگ او چیزی از تمساحیان تا اژدها است.
از محمدهادی محمدی بخوانید: ادبیات کودکان ایران در چرخش از سدهای به سده دیگر
چرا نهنگ اژدها و اژدها نهنگ است؟
از نگاه و نظر ایرانیها بنابر سنت ادب فارسی نهنگی که در گاهشمارهای ایرانی به کار میرود بیشتر از این که نهنگ امروزی دریاها باشد همان اژدها است که خود برساختی افسانهای از خانواده تمساحها است. بنابراین فراتر از این که امروزه این پدیده چه گونه نامبرده میشود در گاهشمار ایرانی در این مورد خاص اژدها و نهنگ اشتراک معنا دارند. دراینباره میتوانید به این بخش از ویکیپدیای فارسی مراجعه کنید درباره ریشه نام نهنگ: از واژه نهنگ در گذشته و در ادبیات کهن فارسی برای اشاره به تمساح استفاده میشدهاست؛ لغتنامه دهخدا و دایرةالمعارف فارسی نیز چنین آوردهاند. چنانکه در شاهنامه و سفرنامه ناصر خسرو نیز هرکجا نهنگ آمده، به معنای تمساح یا کروکودیل است. در منابع قدیمی جانورشناسی چون جانورشناسی عمومی مهرهداران اثر طلعت حبیبی نیز واژه نهنگ به همین معنا استفاده شدهاست و «رودخانه نهنگ» در سراوان نیز از آنجا که زیستگاه گاندوست، به این نام خوانده میشود.[1]»
اگر برای کشف این موضوع به دنیای ادب فارسی سری بزنیم و سرچشمه را بگیریم رودکی از نخستینها است. او در سرودهای چنین آورده است:
آن صحن چمن، که از دم دی
گفتی: دم گرگ یا پلنگ است
اکنون ز بهار مانوی طبع
پرنقش و نگار همچو ژنگ است
بر کشتی عمر تکیه کم کن
کاین نیل نشیمن نهنگ است
رودکی در شعر خود به رود بزرگ نیل اشاره دارد که جایگاه نهنگ است. و خوب می دانیم که منظور او از نهنگ همان تمساحهای غول پیکری است که از ساکنان همیشگی نیل بوده و از هزاران سال پیش بنیاد هراس آدمی را میساختهاند. از سوی دیگر در طرحوارههای ذهنی اژدها هم ردپای فسیلهای دایناسورها دیده میشود و هم تمساحهای غول پیکر. پس این نخستین شعرها در ادب فارسی نشان میدهد که از هزار سال پیش منظور از نهنگ، نهنگ دریا نیست و تمساح است. از این نمونه شعرها بسیار است و اما در پاره شعری از شاهنامه که بنیاد فرهنگ ایران را میسازد، فراتر از این نکته میرویم و طرحواره اژدها را به روشنی میتوانیم در پوست نهنگ ببینیم.
از محمدهادی محمدی بخوانید: پشت این خندهها، فروپاشی فرهنگ کودکی است!
بیامد بسان نهنگ دژم
که گفتی زمین را بسوزد به دم
همی تاخت اندر فراز و نشیب
همی زد به گرز و به تیغ و رکیب
ز گرزش هوا شد پر از چاک چاک
نیرزید جانم به یک مشت خاک
در طرحواره ای که فردوسی از نهنگ میدهد دیگر با تمساح روبه رو نیستیم و خیلی روشن او دارد به اژدها اشاره میکند. بیامد هم چون نهنگی خشمگین و ناراحت که زمین را با آتش دماش میسوزاند. اما در بخشی دیگر از شاهنامه ، استاد بزرگ سخن فارسی فردوسی در روایت سام و زال و منوچهر و بازنمایی نبرد سام با اژدها که زیباترین بخشهای شاهنامه از جنبه توصیف جنگ با این موجود افسانهای است، دوگانه نهنگ و اژدها را میبینیم که جدایی ناپذیر هستند. در یک بخش اژدها را به کار برده است با همان ویژگیهایی که در جای دیگر برای نهنگ به کار برده است:
به مهراب و دستان رسید این سخن
که شاه و سپهبد فگندند بن
خروشان ز کابل همی رفت زال
فروهشته لفج و برآورده یال
همی گفت اگر اژدهای دژم
بیاید که گیتی بسوزد به دم
و باز در جایی دیگر از این بخش روایت سروده است:
ز من گر نبودی به گیتی نشان
برآورده گردن ز گردن کشان
چنان اژدها کو ز رود کشف
برون آمد و کرد گیتی چو کف
در این جا که فردوسی اشاره به کشف رود در خطه خراسان دارد، باز طرحواره ذهنی او تمساح است که در این منطقه نیز در روزگار گذشته فراوان بوده است. و چند بیت آن سوتر در نهایت فردوسی بزرگ میتواند آتش جنگ اژدها و نهنگ را در هزار سال پس از خود یعنی امروز و سالی که پیش رو است فرونشاند آن جا که میگوید:
نهنگ دژم بر کشیدی ز آب
به دم درکشیدی ز گردون عقاب
زمین گشت بیمردم و چارپای
همه یکسر او را سپردند جای
چو دیدم که اندر جهان کس نبود
که با او همی دست یارست سود
به زور جهاندار یزدان پاک
بیفگندم از دل همه ترس و باک
میان را ببستم به نام بلند
نشستم بران پیل پیکر سمند
به زین اندرون گرزهٔ گاوسر
به بازو کمان و به گردن سپر
برفتم بسان نهنگ دژم
مرا تیز چنگ و ورا تیز دم
مرا کرد پدرود هرکو شنید
که بر اژدها گرز خواهم کشید
در این بخش فردوسی به روشنی در توصیف جنگ سام با اژدها، یک بار او را به نهنگی که تیزچنگ و تیزدم یعنی با آتش تیز است تشبیه میکند. در حالی که در این روایت اژدها هم حضور دارد. نبرد سام با اژدها که در حقیقت در نامه به منوچهرشاه پیچانده شده چنین است:
شکستم سرش چون تن ژنده پیل
فرو ریخت زو زهر چون رود نیل
به زخمی چنان شد که دیگر نخاست
ز مغزش زمین گشت باکوه راست
کشف رود پر خون و زرداب شد
زمین جای آرامش و خواب شد
همه کوهساران پر از مرد و زن
همی آفرین خواندندی بمن
جهانی بران جنگ نظاره بود
که آن اژدها زشت پتیاره بود
مرا سام یک زخم ازان خواندند
جهان زر و گوهر برافشاندند
از محمدهادی محمدی بخوانید: علی ورجه، بازیچهای ایرانی یا جهانی؟
پس بیایید با هم مهربان باشیم و باور کنیم که نهنگ و اژدها جنگ ندارند. آن جنگی که ما ساختهایم بیش از همه ساخته فضای مجازی است که این فرصت گران را به همگان داده است که درباره هر نکتهای بدون بررسی و پژوهش بگویند و ذهن گروهی از مردم را آشفته کنند. این گروه اندک آن کسانی که سال ۱۴۰۳ را سال اژدها نامیدهاند متهم به کمسوادی یا بیسوادی میکنند. در حالی که چنین نیست. حتا اگر چنین بود فرهنگ جای جنگیدن نیست. جای اندیشیدن است. هردو فرهنگ چین و ایران فرهنگی دیرپا هستند که در دورههایی به ویژه در دوره ساسانیان به بعد به شدت از هم تأثیر گرفتهاند. این جنگ سیاسی میان چین و ایران نیست که به مسائل سیاسی روز گره بزنیم. به سخن آشکارتر یعنی در فرهنگ جنگی نیست که سیاست زدگان به آن نام جنگ دادهاند. این جا و در سپهر فرهنگ هرچه است درک همسانیها و تفاوتها است که فرهنگها و وجودشان را برای ما زیباتر و رنگارنگتر میسازد.