به مناسبت ۸ سپتامبر روز جهانی سوادآموزی
در این روزگار که در آن به سر میبریم، شوربختانه هرروز که میگذرد گروههای بزرگتری از کودکان به سبب عوامل گوناگون اجتماعی و اقتصادی مانند بیکاری، اعتیاد، زندانی شدن، تصادف و... سرپرست خانواده، از چرخه درس و آموزش محروم و به چرخه کودک – کار سرریز میشوند. در جامعه ما البته گروه بزرگی از کودکان نیز از خانوادههای مهاجر هستند.
این گروه نیز که بیشتر آنها از کشور همسایه افغانستان در سالهای دور یا نزدیک به ایران کوچیدهاند، در سختترین کارها مانند کورههای آجرپزی، کشاورزیهای سنتی با کار درگیر میشوند و به علت ناروشن بودن قانون پناهندگی و مهاجرت در ایران، یا نیاز خانواده به درآمد این کودکان در بسیاری از موارد از حق تحصیل بهره نمیبرند.
فهرست
- نقش سازمانهای غیردولتی
- دو گونه سواد از جنبهٔ کارکردی
- آموزش بانکی
- آموزش بانکی رویکردی نامناسب برای کودکان کار
- سوادآموزی کارکردی رویکردی مناسب برای کودکان کار
- تاریخچهٔ معرفی سوادآموزی کارکردی به کشورهای درحالتوسعه
- کماثر بودن سوادآموزی بانکی برای کودکان کار
- نگاه کودکان کار به اجتماع
- هدف کودکان کار از سوادآموزی
- سوادآموزی ستیزهگرا
- سوادآموزی سرعتی
- انتقاد فریره در مورد آموزشوپرورش رسمی
- آموزشوپرورش از نگاه فریره
- کلاسهایی گفتوگومحور
- ماهی یا ماهیگیری
- هدف از آموزش کودکان کار در یک جامعه غیرمولد
- کودکان کار چگونه میتوانند با جهان باشند
- اهمیت محتوای آموزشی در سوادآموزی کارکردی
- اهمیت آموزش مهارت به کودکان کار
- پیشنیازهای سوادآموزی کارکردی
نقش سازمانهای غیردولتی
در کنار این وضعیت دردناک، همیشه گروههایی از سازمانهای غیردولتی بودهاند که به دور از جنجالها و شعارهای توخالی دولتی در مورد نگرانی برای سرنوشت این کودکان، با گامهای کوچک بخشی از توانمندسازی به این گروهها را بر عهده گرفتهاند. این توانمندسازیها میتواند آموزش مهارت در پیشههای صنعتی و خانگی یا سوادآموزی و ادامه تحصیل باشد. سوادآموزی به این کودکان ویژگیهایی دارد که اگر درست شناخته و به کار برده نشود، کار آموزشگران را بیبهره و چون سراب میکند.
دو گونه سواد از جنبهٔ کارکردی
کسانی که روند و رویکردهای سوادآموزی را پژوهش میکنند، میدانند که از جنبه کارکردی ما دو گونه سواد داریم، باسوادی ناب pure literacy و باسوادی کارکردی functional literacy. هرکدام از این دو گونه یا رویکرد تعریف ویژه خود را دارد. باسوادی ناب، یعنی سوادآموزی خواندن و نوشتن پایه بدون در نظر گرفتن عوامل اجتماعی و محیطی. اینگونه سوادآموزی اگر بر مبنای آن چیزی باشد که روند عمومی آموزش در جهان امروز و بهویژه در کشورهای درحالتوسعه است، از نگاه پائولو فریره آموزشگر برجسته چیزی نیست جز آموزش یا سواد بانکی The Banking Concept of Education. این اصطلاحی است که ابتدا از سوی پائولو فریره مطرح شده است تا سیستم جاری آموزشی را به نقد بکشاند.
آموزش بانکی
در آموزش بانکی که آموزش مسلط در دو سده اخیر بوده است، کودک حق انتخاب ندارد، نظام آموزشی برنامهریز و آموزگار، همهچیزدان است و کودکان ظرفی هستند که باید از این دانش پر شوند. در این نظام آموزشی جایی برای تفکر انتقادی وجود ندارد و سرکوب عنصر اساسی این روش آموزشی است. به همین دلیل فریره در آموزش بانکی موضوع یا اُبژه یا سوژه و همچنین کنشپذیر و کنشگر را مطرح میکند. در اینگونه آموزش، کودکان اُبژههایی هستند که باید از سوی نظام آموزشی شکلدهی شوند تا به کالبد مورد نظر درآیند. درحالیکه در آموزش رهاییبخش کودکان به سوژههای آموزش تبدیل میشوند و آنها در کنار نظام آموزشی و آموزگار به مفهوم آموزش شکل میدهند. آموزشی که برای امروز و اکنون آنها نیز کاربرد دارد.
در سواد بانکی که از ویژگیهای جامعههای آیندهنگر یا سودسالار است، آموزش کودکان بر مبنای نیازهای اجتماعی و اقتصادی این جوامع به روش از بالا به پایین شکل میگیرد. در اینگونه موارد برنامه ریزان دولتی با نقشهٔ راهی از پیش مشخص شده نیازهای آینده را به رشتههای کارشناسی ابلاغ میکنند، و آنگاه این کارشناسان آینده در آموزشگاهها و سپس دانشگاهها آموزش میبینند تا بهعنوان مهندس، پزشک، کارشناس مالی، پرستار یا کارگر ماهر به کار گرفته شوند.
آموزش بانکی رویکردی نامناسب برای کودکان کار
این رویکرد آموزشی بههیچوجه مناسب کودکان کار نیست، زیرا موقعیت کنونی آنها بهعنوان یک موجود انسانی در خطر است و سوادآموزی باید چارهای برای این موقعیت در بحران باشد نه فردایی که نیامده است و ممکن است برای این گروه هرگز هم از راه نرسد. دانش بهعنوان ذخیرهای برای آینده بهتر راهگشای این کودکان نیست و دانشی که از راه سوادآموزی به دست میآورند باید دستکم باری از دوش آنها در همین اکنون بردارد.
سوادآموزی کارکردی رویکردی مناسب برای کودکان کار
در سوی دیگر، سوادآموزی کارکردی چیزی متفاوت با نگرش بالا است. باسوادی کارکردی یعنی سوادآموزی با در نظر گرفتن عوامل اجتماعی و محیطی با هدف همسازی سوادآموز برای درک موقعیت زیستی خود و ایجاد انگیزههای مثبت در او با هدفگیری کارکردهای حرفهای و فرهنگی. متأسفانه باسوادی کارکردی یا سوادآموزی کارکردی برای بیش از ۵۰ سال است که در ایران سوادآموزی تابعی نام گرفته است. برابرنهادی که ابهامزا و غیرکاربردی است.
تاریخچهٔ معرفی سوادآموزی کارکردی به کشورهای درحالتوسعه
سوادآموزی کارکردی اگرچه از دهه ۱۹۶۰ از سوی یونسکو به کشورهای درحالتوسعه معرفی و برای اجرای آن کارگاههای ویژه برگزار شد، اما بیش از هر کسی در همین دهه و دهه ۱۹۷۰ برساخته پائولو فریره آموزشگر بزرگ و توانای برزیلی است. رویکرد سوادآموزی فریره را رویکرد سوادآموزی به فرودستان یا محرومان یا به گفته خودش رویکرد آموزشی رهاییبخش نیز نامگذاری کردهاند. رویکردی که از همین دوره موردتوجه یونسکو و سازمانهای بینالمللی دیگر قرار گرفت و در عرصه سوادآموزی به بزرگسالان و بهویژه کارگران کارگاهها و کارخانههای صنعتی به کار گرفته شد. همچنین از ۱۹۷۰ دیدگاههای فریره بهطورکلی روی موضوع پداگوژی یا علم و فلسفه تعلیم و تربیت و آینده آموزشوپرورش متمرکز شد و اندیشههای فلسفی او در این زمینه بسیار تأثیرگذار بوده است.
کماثر بودن سوادآموزی بانکی برای کودکان کار
کسانی که با کودکان کار و محروم سروکار دارند و به آنها سواد میآموزند میدانند که این کودکان جدای از موضوع سن که دامنه پایین و بالای فراخی دارد، از جنبه زیستی و فرهنگی و روانی انبوهی از آسیبها را با خود بر دوش میکشند. بهطورمعمول سوادآموزی ناب یا آموزش بانکی با این کودکان و نوجوانان کاربردی ندارد و اگر هم کسانی به آنها با این رویکرد سواد بیاموزند، کارشان کم اثر و با گذشت زمان بیاثر میشود.
نگاه کودکان کار به اجتماع
کودکان کار از جنبه اجتماعی با هر گنجایش ذهنی در تحلیل امور، بسیار زود متوجه میشوند که از همه آنچه فراوانیهای زندگی است، محروم هستند و جایی در حاشیه اجتماع دارند. آنها بسیار زود میفهمند که سرگذشت و سرنوشتی متفاوت با دیگر کودکان دارند و این پدیده آنها را بسیار رنج میدهد. برای همین است که بارها گفته و دیده شده است که نگاه این کودکان در هنگام کار به جامعه و امور بسیار سرد است و هنگامیکه در حال کار هستند بهویژه کودکانی که در کارگاه کار نمیکنند و دورهگرد هستند، و چه دستفروش و چه گردآورندهٔ پسماندها، نگاهشان به محیط همدلانه نیست.
خودشان را سلولی متمایز و جدا افتاده از بافت اجتماع میپندارند که در حقیقت هم همینگونه است. اگر به همسالان خود نگاه میکنند، بهجای آهوافسوس برای کسب موقعیت آنها از موقعیت خودشان رنج میبرند. موقعیتی که بسیار رنجآور و گاهی دردناک است. از نگاه آنها رسیدن به موقعیت دیگر کودکان همسال امری شاید رؤیایی باشد، اما رها شدن حتا اندکی از وضعیت رنج بار خود دسترسپذیرتر است. برای همین است که این کودکان گاهی انگیزه زیادی برای سوادآموزی کارکردی از خود نشان میدهند، اما در برابر سوادآموزی ناب یا آموزش بانکی از خود مقاومت نشان میدهند. این کودکان با شناختی که از خود دارند و موقعیتی که در آن گرفتار هستند، خیلی زود متوجه میشوند آن چیزی که میآموزند باید به درد زندگی امروز و اکنونشان بخورد، وگرنه آنها تصویری از آینده دور ندارند که بخواهند برای آن سوادشان را توشه راه کنند.
هدف کودکان کار از سوادآموزی
آنها میخواهند با بهره بردن از سواد و آموزش، کمی موقعیت زیستی خود را بهبود بخشند. برای این کودکان سوادآموزی ناب و آموختن سامانه الفبایی و خواندن یک متن ساده چندان کاربردی نیست و بهزودی همین سواد اندک هم در حافظه آنها رنگ میبازد. اما هنگامیکه سوادآموزی برای آنها در جهت شناخت از خود و بالا بردن کیفیت زندگیشان انجام میشود نهتنها سواد در ذهن آنها پایدار میشود که انگیزه بیشتری پیدا میکنند که آن را به گامهای بالاتر گسترش دهند.
سوادآموزی ستیزهگرا
در سوادآموزی به این کودکان بهطور مطلق باید از ترویج ستیزهگرایی پرهیز کرد. متأسفانه سوادآموزی ستیزهگرا که برخی از گروهها در ایران مدافع آن بوده و همچنان هستند، کاری اخلاقی نیست و بیشتر گرایشهای سرکوبشدهٔ گروهی را به نمایش میگذارد که از جنگ طبقاتی شهری و روستایی به مراکز آموزشی این کودکان کوچیده و اندیشههای خود را ترویج میدهند. در کنار سوادآموزی ستیزه گرا که خوشبختانه در سالهای اخیر رو به رنگ باختن است، اکنون سوادآموزی سرعتی دارد کمکم برای این کودکان ترویج و تبلیغ میشود.
سوادآموزی سرعتی
باید گفت که سوادآموزی سرعتی همان پدیدهای است که فریره در ابتدای کار خود با کارگران برزیلی انجام داد و در دورهای ۴۵ روزه آنها را باسواد میکرد. اما او نیز بهتدریج پی برد که سواد تنها توانایی خواندن و نوشتن نیست، بلکه توانایی درک خود و دیگری است. توانایی شناخت وضعیتی است که در آن گرفتاریم و اندیشیدن به راهی که از این وضیعت رها شویم. بنابراین آموزشوپرورش رهاییبخش همان نسخهای است که میتواند به این کودکان کمک کند که در هنگام سوادآموزی خود را نیز بشناسند و به راهکارهای رهایی از این وضعیت بیندیشند.
در این مورد میتوان نمونههای بسیاری آورد. تنها در یک مورد تصور کنید که یک کودک کار که شبها در یک بیغوله به سر میبرد، و دسترسی به آب پاکیزه ندارد، از آب آلوده نهر کنار زیستگاهش مینوشد، اگر در گامهای سوادآموزی خود بیاموزد که خطری فوری جان او را تهدید میکند، و آن خطر هم نوشیدن آب آلوده است، سوادآموزی را با کارکردی مثبت میپندارد که او را از یک وضعیت آسیبزا رهایی بخشیده است. حال ممکن است کسانی بگویند مگر میشود این چیزها را در محتوای آموزشی وارد کرد و کودک نیاز دارد فضاهای مثبت را در آموزش تجربه کند. درست است. نیاز نیست که فضاهای تیره را در متنها وارد کرد، اما سوادآموزی تنها درک نشانهها یا رمزگشایی از نشانهها نیست، بلکه سوادآموزی آنگونه که فریره میگوید، ترویج و درک دیالوگ است. بنابراین بخش بزرگی از زمان آموزش به این کودکان باید بر محور گفتوگو درباره آنچه زندگیشان را تهدید میکند و آنچه میتواند زندگیشان را بهبود ببخشد باشد.
انتقاد فریره در مورد آموزشوپرورش رسمی
از نگاه فریره آموزش یا برای رام کردن انسان است یا برای آزاد ساختن او. متأسفانه بخش بزرگی از آموزشوپرورش در کشورهای جهان در اختیار حکومتها و برای رام کردن کودکان در چارچوب ایدئولوژی حاکمیتها به کار میرود. اینگونه آموزش به درد کودکان کار و محروم نمیخورد. آموزشوپرورشی که برای آزاد کردن این کودکان از رنج هدفگیری میشود، نمیتواند در چارچوب شعارهای خوش آب و رنگ بماند. این آموزشوپرورش برای آزادسازی نیروهای این کودکان باید مربیان و آموزشگرانی داشته باشد که صاحب اندیشه باشند، بتوانند به پرسشهای آنها پاسخ دهند و همچنین بتوانند فضای پرسشگری را در میان آنها ترویج کنند. دیالوگ یا گفتوگو، یعنی پرسیدن و پاسخ شنیدن. ایجاد فضای دیالوگ یا گفتوگو با کودکان کار باید افقی و همسطح باشد.
آموزشوپرورش از نگاه فریره
از نگاه فریره، هر واژه آمیختی از اندیشه و کنش است. این سخن او بسیار بامعنا است. چرخه کنش – اندیشه – کنش، معنایی ویژه در کار فریره دارد. هر کنشی باید دربرگیرندهٔ اندیشه باشد و هر اندیشهای باید به کنش برسد. اندیشه بدون کنش راه به جایی نمیبرد و کنش بدون اندیشه نیز ویرانگر است. سوادآموزی برای کودک کار باید بر مبنای ارتباط میان اندیشه و کنش یا کار باشد. باور به اینکه در جهان هستیم یا با جهان هستیم، میتواند راهگشای آنها باشد. هنگامیکه ما در جهان هستیم، تنها موجودات بیارادهای خواهیم بود که جهان، بودن را بر ما تکلیف میکند، هنگامیکه با جهان هستیم، با شناخت سازوکارهای زیستی میکوشیم جهان خود را نیز دگرگون کنیم.
از نگاه فریره دگردیسی یک سوادآموز از کنشپذیری به کنشگری غایت سوادآموزی است. هنگامیکه کودک کار منفعل یا کنش پذیر در جهان گام میزند هرگز نباید چشماندازی برای بهبود اوضاع او داشت. دیگران میتوانند به او کمک کنند، اما این خود اوست که میتواند خود را از این وضعیت برهاند، وضعیتی که هرچند تیرهوتار باشد. بنابراین سوادآموزی به این کودکان باید همراه با زایش یک انسان نو باشد. انسانی که تنها قورت نمیدهد، بلکه توانایی بالا آوردن هم دارد. اما این بالا آوردن خشم و کینه نیست، بلکه باز شدن زبان و سخن گفتن است. از نگاه فریره کاربرد زبان به انسان قدرت میبخشد و سوادآموزی باید در راستای شکستن فرهنگ سکوت و ایجاد ارتباط باشد.
کلاسهایی گفتوگومحور
اگر سوادآموزی کارکردی بتواند به کودکان کار کمک کند که سخن بگویند، بخش بزرگی از راه سوادآموزی پیموده شده است. از یاد نبریم، همه آنچه ما میخوانیم باید یک روزی بهعنوان سخن در ما شکفته شود. چون سخن است که نیازهای ما را به دیگری منتقل میکند. کودک کار در روند سوادآموزی باید زبان باز کند و زبان بازکردن آغازی است برای بیانِ درونی که آسیب دیده و زخم خورده است. بنابراین با توجه به این اصل، کلاسهایی که برای سوادآموزی این کودکان تشکیل میشود، باید کلاسهای سوادآموزی در بستر دیالوگ یا گفتوگو باشد. سخن گفتن این کودکان با هم و سخن گفتن این کودکان با دیگری.
ماهی یا ماهیگیری
این زبانزد مشهور چینی که میگوید، اگر به کسی یک ماهی بدهی، خوراک یک روز او را تأمین کردهای و اگر به او ماهی گیری بیاموزی، خوراک یکعمر او را در اختیارش گذاشتهای، در مورد سوادآموزی کارکردی کاربرد دارد. سوادآموزی کارکردی هرگز نباید در دام چالههای ماهی دادن به این کودکان گرفتار شود. متأسفانه در جهان امروز آموزش بانکی یا آموزش ناب از کودکان تنها موجوداتی میسازد که دستشان دراز است و در همه عمر میخواهند گیرنده باشند.
هدف از آموزش کودکان کار در یک جامعه غیرمولد
اگر تصور بر این است که یک کودک کار سواد میآموزد، و دبیرستان را تمام میکند و روزی به دانشگاه پا میگذارد، این نهایت خوشبختی او است، این درک اشتباهی است که در جامعههای غیرمولد مانند جامعه ایران بسیار رایج است. اگر کودک کار بتواند روزگاری بعد یک کارگر مولد و خلاق شود که هم بتواند زندگی خودش را اداره کند و هم درک درستی از روندهای اجتماعی داشته باشد، این نهایت هدف است. تصور کنید، کودکی که مسیر دانشگاه را پیموده اما نمیتواند در قالب یک انسان خلاق گرههای زیستی و اجتماعی را از دست و پای خود باز کند، چه فرجامی خواهد داشت؟ بااینهمه منظور این نیست که کودک کار حق ورود به دانشگاه را ندارد، بلکه منظور فرورفتن در دام چاله مدرکگرایی در جامعههای غیرمولد است.
کودکان کار چگونه میتوانند با جهان باشند
سوادآموزی به این کودکان نهتنها باید فرهنگ سکوت را برای آنها بشکند که باید آنها را از درخودماندگی به جهان کنش و واکنش بازگرداند. بیگمان همانگونه که پیشتر گفته شد، بیشتر این کودکان در جهان هستند و حسی از با جهان بودن ندارند. با جهان بودن، یعنی در شادیها و رنجهای همین جهان حضور و مشارکت داشته باشند و از فراوانیهای این جهان بهره ببرند. درحالیکه این کودکان تنها از رنجها و نداشتههای این جهان سهم میبرند. پس چگونه میتوان این کودکان را به سویی برد که از شادیها و فراوانیهای جهان بهره ببرند؟
کودکان کار هنگامی میتوانند با جهان باشند که در این جهان کنش گر و اثرگذار باشند، جهانی که اجازه نمیدهد آنها کوچکترین اثری بر آن بگذارند، این جهان از آنها نیست. روندی که یک کودک کار از در جهان بودن میپیماید تا به جهان برسد، روندی پیچیده است که سوادآموزی در آن نقش میانجی را بازی میکند. در این مورد شاید هیچ پدیدهای بهاندازه نمایش و تئاتر نتواند به آنها کمک کند که برونریزی کنند و انباشت رنجها و دردهای خود را بیرون بریزند و بهجای آن روندی رو به اعتلا بهسوی با جهان بودن پیدا کنند. ازاینرو سوادآموزی کارکردی در این کودکان اگر همراه با تئاتر و نمایش نباشد، بعید است که راه بهجایی ببرد. زیرا تئاتر بیش از هر هنر دیگری، به انسان دیالوگ را میآموزد. با جهان بودن یعنی که این کودکان شروع کنند واقعیتهای کوچک محیط پیرامون خود را دگرگون کنند. این واقعیتها میتواند از بهداشت آنها شروع شود که خطری فوری برای همه آنها است تا صدایی که در رسانهها بازتاب مییابد. صدایی که میتواند به این روند معترض باشد و برای مثال اگر شهردار یک شهر سالی یکبار آنها را مهمان رستورانها کند به او یادآوری کنند، داشتن یک سرپناه و یک خانهٔ مشترک که بتوانند بخشی از روز در آن بیاسایند، حمام بروند، آموزش ببینند، بهتر است از این رفتارهای کمعمق و تبلیغاتی.
اهمیت محتوای آموزشی در سوادآموزی کارکردی
در سوادآموزی کارکردی محتوای آموزشی بسیار اهمیت دارد. محتوای آموزشی که به این کودکان ارائه میشود، باید بر محور ارزشهای زندگی، مهارتهای زندگی، و ارزشهای اجتماعی شکل بگیرد و از راه گفتوگو به آنها منتقل شود. کودک کار در روند سوادآموزی باید بفهمد که زندگی را میتوان تغییر داد، اگر خود انسان بخواهد، باید بیاموزد که زیستن خود یک موهبت است که باید آن را با شادی درهم آمیخت. یکی از ارزشهای بنیادین زندگی احترام به خویش و سپس احترام به دیگری است. کودکی که آموزش میبیند تا خود را از آسیبهای جسمی مانند اعتیاد دور نگه دارد، در حقیقت هم به نفس خود احترام گذاشته است و هم به جامعه. کودکی که میآموزد، خود را در معرض سوءاستفاده جنسی قرار ندهد، هم با مشکل و گرفتاری بزرگ بهرهوری جنسی که بیشتر کودکان کار و محروم را تهدید میکند در ستیز قرار میگیرد و هم از حق بهرهمندی از سلامت جسمی و روحی خود دفاع میکند.
اهمیت آموزش مهارت به کودکان کار
کودکی که مهارتی برای کار کردن میآموزد، میفهمد که در پیدا کردن کار و پیشه امتیازی را برای خود کسب کرده است. شناخت پیشههایی همچون آهنگری یا نجاری و غیره میتواند زندگی آنها را بهبود ببخشد. و در نهایت کودکی که به اجتماع بهگونهای همبسته نگاه کند و متوجه شود که جامعه با ارزشهای بنیادین خود زیست میکند، توان این را پیدا میکند که میان ارزشهای واقعی و ارزشهای مسلط تفکیک قائل شود. ارزشهای مسلط ممکن است نسخهای برای رهایی این کودکان نداشته باشد. پس اگر آنها راههایی برای چالش کردن با این ارزشهای مسلط مانند نگاه ترحمآمیز، صدقه دادن به آنها از روی دلسوزی و از این قبیل رفتارها پیدا کنند در حقیقت سکویی برای رهایی خود یافتهاند.
پیشنیازهای سوادآموزی کارکردی
با توجه به این نکتهها اکنون میتوان به این پرسش که پیشنیازهای سوادآموزی کارکردی چیست پاسخ داد:
- آموزشگر باید بهطور قاطع تفاوت سوادآموزی ناب یا بانکی و سوادآموزی کارکردی را بشناسد. در حقیقت اینکه گاهی گروهی جوان کمتجربه یا کم مطالعه از روی خیرخواهی و حسن نیت کار آموزش این کودکان را بر عهده میگیرند نه به خودشان کمک کردهاند و نه به این کودکان. پیشنیاز سوادآموزی کارکردی شناخت گونههای سوادآموزی و هدفهای آنها است.
- محتوای آموزشی در سوادآموزی کارکردی باید با علاقه و گرایش کودکان کار و محروم همساز باشد. آموزههای ایدئولوژیک برای این کودکان کاربردی ندارد و آموزهها باید بیشتر بر مبنای وضعیت واقعی این کودکان ساخته شود. چنانچه از روش آموزش ادبی برای این کودکان بهره گرفته میشود، یعنی آموزش همراه با داستان، داستانها چه واقعی و چه افسانهای، باید بازتابی از زندگی این کودکان و مناسبات و روابط آنها باشد.
- رویکرد و روش آموزشی باید ناهمسازیها و دشواریهای زیستی آنها را در سطح کلان در چشمانداز داشته باشد. ناپایداری و تهدیدهای کوچک و بزرگ که زندگی این کودکان را در خطر دائمی قرار میدهد باید بخشی از محتوای آموزشی باشد. در مورد دختران و پسران این محتوا میتواند متفاوت باشد.
- روش آموزش به این کودکان باید واگرایانه divergent باشد. یعنی هر کودک با خودش سنجیده شود و تواناییهای او کشف و اجازه بروز آن داده شود نه اینکه کودکان با همدیگر به شیوهٔ همگرایانه convergent آموزش داده شوند و کوشیده شود که سطح آنها به هم نزدیک شود.
- شیوه آموزش این کودکان باید بر پایه نگرش افقی باشد نه عمودی. در نگرش افقی آموزشگر با این کودکان در یک سطح قرار میگیرد و خود را بهعنوان دوست به آنها معرفی میکند نه کسی که انباشته از دانش است. درحالیکه در نگرش عمودی که ویژه سوادآموزی ناب است، آموزشگر تافته جدابافته از سوادآموزان است و از بالا کار آموزش را پیش میبرد.
- در سوادآموزی کارکردی بهویژه باید از روشهای نمایشی یا تئاتری نهایت استفاده را برد. شاید هیچ عاملی بهاندازه نمایش و تئاتر در برونریزی احساسات این گروه از کودکان نقش نداشته باشد. به همین دلیل بخش بزرگی از آموزش به این کودکان باید روی بیداری عاطفی Emotional Awareness آنها باشد. رفتار خشونت باری که آنها در زندگی دیده و چشیدهاند کمکم آنها را دچار کرختی عاطفی کرده است. در این مورد بسیاری از این کودکان برای خواباندن عواطف خود حتا به مواد مخدر گرایش پیدا میکنند که کار آموزشگر در مرحله پیشازاین گرفتاری، بیدار کردن عواطف آنها است که البته کار دشوار و پیچیدهای به شمار میرود.
- آموزش کارکردی به این گروه از کودکان باید رهاییبخش باشد. رهایی بخشی در نگاه فریره، آزادسازی تواناییهای انسانی در جهت ارزشهای والای اجتماعی است و با شورشگری برای دگرگونی در وضعیت اجتماعی متفاوت است. از نگاه فریره، آگاهی بخشی و آگاهسازی بنیاد و اصل نخست برای رهایی بخشی است. این آگاهی آن چیزی نیست که بر آن نام کینه طبقاتی گذاشتهاند. آگاهی بخشی یعنی بخشیدن توانایی گفتوگو به این کودکان. بسیاری از این کودکان توانایی بیان خواستههای خود را ندارند و پیوسته دیگران سخنگوی آنها میشوند. اگر ما روزی توانستیم از این کودکان، کسانی بسازیم که خود پشت تریبون بروند و از دنیایی که در آن گرفتارند و راههای رهایی از آن سخن بگویند، و انتقاد کنند، به آنها کمک بزرگی کردهایم. این سخنها و انتقادها میتواند همان چیزی باشد که فریره از آن بهعنوان زایش تفکر انتقادی نام میبرد. تفکری که هر انسانی برای زیست رهاییبخش باید از آن بهرهمند باشد و با به کار گرفتن آن ارزشهای حاکم را جابجا یا در جهت خواستهای انسانی خود که جامعهای عادلانهتر است، به چالش بکشد.
در نهایت باید گفت که سوادآموزی کارکردی باید راه این کودکان را چنان هموار کند که بتوانند از بستر این راه زندگی خود را بازآفرینی کنند، و این بازآفرینی ممکن نمیشود، مگر اینکه آنها به رابطه زبان و قدرت پی ببرند و بدانند که زبان میآموزند تا توانمند شوند و قدرت بگیرند. قدرت بگیرند که زندگی خود و دیگرانی که در کنارشان هستند، بهبود ببخشند. این کار دشوار را سازمانهایی باید برای این کودکان هموار کنند که سوادآموزی این کودکان را بخشی از وظیفه و هدف خود تعریف کردهاند. آنها باید آگاهانه میان سوادآموزی ناب که در چارچوب آن سوادآموزی سرعتی هم میگنجد یا سوادآموزی بانکی را که روش آموختن برای فردای نامعلوم است کنار بگذارند و تنها در چارچوب سوادآموزی کارکردی بهسوی این کودکان بروند.
منابع:
John Dale• Emery J. Hyslop-Margison ,Paulo Freire: Teaching for Freedom and Transformation, Springer Science+Business Media B.V. 2010
Paulo Freire & Donaldo Macedo, LITERACY,Reading the Word & the World, Routledge and Kegan Paul Ltd,London 1987
Gadotti, Moacir.Reading Paulo Freire : His Life and Work Teacher Empowerment and School Reform, State University of New York Press.1994
http://www.ensani.ir/storage/Files/20120504180908-9064-36.pdf
http://www.humanitiesportal.com/FA/ArticleView.html?ArticleID=79854&Sub…
http://www.ketabmah.ir/MagazinePdf/60-64-3.PDF
https://blogs.commons.georgetown.edu/voke-philofeducation/2011/10/10/th…