هفته گذشته در تاریخ یکشنبه ۲۳ فروردین ۹۴، برنامه مشترکی به مناسبت روز مادر/زن از سوی مجموعه تاریخی فرهنگی سعد آباد و دفتر منطقه ای یونسکو در تهران و دفتر هماهنگ کننده سازمان ملل متحد در مجموعه تاریخی فرهنگی سعد آباد برگزار شد. در این مراسم زهره قایینی سرپرست موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان نیز گفتاری داشت که در زیر می خوانید:
در درازای سده ها به ما باورانده اند که تاریخ دارای یک روایت است و آن هم روایت نیروهای مسلط. گاهی روایت نیروی پیروز بر نیروی شکست خورده در جنگ، گاهی روایت مردسالاران بر زنان و کودکان.
اما فرهنگ مدرن به انسان آموخت، تاریخ جمع روایت ها است. جمع روایت های مردانه که به ثبت رسیده است چون نیروی مسلط تاریخ بوده اند و روایت های زنانه که در سینه ها حفظ و به نسل های بعد منتقل شده است.
من می خواهم امروز از روایت های زنان جامعه خود سخن بگویم که چگونه نقش مادر – ضعیفه را به نقش مادر – آموزگار دگرگون کردند و همراه با این دگرگونی وضعیت کودکان را نیز تغییر دادند و هنوز نیز این تلاششان ادامه دارد.
پانزده سال پیش ما به عنوان موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان ایران با بنیان نهادن نهادی غیر دولتی – پژوهشی، بر آن شدیم که روایت دیگری از تاریخ را از منظر فرهنگ کودکی به ثبت برسانیم. به عمد از مادر سخن می گویم و نه از زن، زیرا برای ما که کارمان پژوهش فرهنگ کودکی است، مادر و کودک، دو هستی زاینده اند که همدیگر را کامل می کنند. یکی چون برخوردار از نیروی زایش است و دیگری چون فردا را در دستان و ذهن خود می پروراند.
ما در این کار پژوهشی گسترده که حاصل آن به ده جلد رسیده است، گام به گام جایگاه کودک را در پیوند با مادر دنبال کرده ایم. از دیوار نگارها و تندیسهای دوران باستان تا نگارههای دوران اسلامی که مادر و کودک در پس زمینه حضور مردان دیده می شوند. اسطوره ها را کاویدیم که مردان سخاوتمندانه نقش قهرمانی را به خود سپرده بودند و نقش های سایه را به زنان واگذاردند. به افسانه ها رسیدیم که مادران روایتگر آن بودند تا سنت ها و ارزش های زندگی را با زبانی شیرین به کودکان خود منتقل کنند. از این منظر همیشه نگاه مرد یا پدر به مادر، ترکیبی از مادر و ضعیفه بود. جامعه به همین سبک و سیاق ادامه یافت تا دوران مشروطه که در این باورها تِرَک افتاد. زنان کوشیدند از پستوی خانه ها و اندرونی ها بیرون آیند و برای دگرگون کردن وضعیت خود و فرزندان شان، نقش مادر - ضعیفه را به مادر -آموزگار تبدیل کنند. در فاصله ای کوتاه که زنان حتا در خانواده های اشراف و دولتمردان حضوری بیرونی نداشتند، گروهی از زنان در روزنامه های مشروطه خواه، خواست مهم سواد آموزی دختران را مطرح کردند و با تلاش بسیار نخستین مدرسه های دخترانه در ایران را بنیان نهادند، تا فرزندان دخترشان بتوانند باسواد شوند و نسل آینده ایران در دامن زنان فرهیخته پرورش یابد.
و همین گونه نیز شد! روایت تاریخی از منظر کودکی نشان می دهد که چگونه زنان آموزگار یا زنانی که دغدغه شان آموزش و پرورش کودکان بود در دهه های ۳۰ تا ۵۰ با تلاش خود نهاد کودکی را در این سرزمین پایه گذاشتند تا کودکان از همه حق خود به ویژه حق آموزش بهره مند شوند.
ما بر این باور هستیم که هر دگرگونی در جامعه با درک اهمیت نهاد فرهنگ کودکی و سرمایه گذاری روی آن ساخته می شود. به همین سبب کوشیدیم که در مسیر تدوین این اثر ملی ده جلدی تاریخ ادبیات کودکان ایران، با گردآوری اسناد مربوط به زندگی مادر- کودک و مادر- آموزگار در طول تاریخ، موزه فرهنگ کودکی در ایران شکل بگیرد. اما اگر در این سرزمین موزه فرهنگ کودکی با این پژوهش گسترده تاسیس نشده است جای شگفتی ندارد. چون هنوز در بسیاری از نهادهای فرهنگی دولتی از جمله سازمان میراث فرهنگی همان روایت مسلط سنتی مردسالارانه حاکم است و نقش مادر- کودک و مادر-آموزگار جای نیافتده یا بسیار بی رنگ است. با تاسف بسیار باید بگویم بیش از ده سال کوشش های ما برای راه انداختن موزه فرهنگ کودکی، و گسترش و تداوم نقش مادر- آموزگار دستکم در این حوزه راه به جایی نبرده است.
در کنار این کوشش ها در عرصه مطالعه و پژوهش، ما همچنان می کوشیم در دگریسی نقش مادر – ضعیفه به مادر – آموزگار در متن اجتماع نیز سهم داشته باشیم. به همین سبب از ۵ سال پیش به سراغ یک پروژه ی ترویج کتابخوانی در مناطق محروم ایران، یعنی پروژه ی «با من بخوان» رفتیم که نقش اساسی را در این پروژه مادران و مربیان و آموزگاران زن بازی می کنند. مادران با شرکت در کارگاه های آموزشی در می یابند که برای تغییر وضعیت کودکان خود تا چه حد می توانند نقش داشته باشند. اگر بگویم دستاوردهای ما در این زمینه شگفتی آور است، سخن به گزاف نگفته ام.
مادرانی که در یک منطقه بسیار محروم یزد در نشست های آموزشی شرکت کردند، اکنون به مادرانی تبدیل شده اند که هم فرزندان خود را به نشست های کتابخوانی می آورند و هم کیسه های کتاب برای آَن ها می گیرند تا در خانه برای شان بخوانند. مادران از خانواده های کارگری یک کارخانه با آموزش به اهمیت کتابخوانی پی برده اند و اکنون هر ماه کیسه های کتابی را که همسران شان به خانه می برند تحویل می گیرند و به طور منظم برای فرزندان خانواده کتاب می خوانند.
یا زنان جوان مربی و آموزگار که اگر چه در روستاهای بسیار دور در جنوب خراسان یا حتا در مرکز کودکان کار و خیابان در تهران به کار مشغول شده بودند، به توانمندی های خود باور نداشتند و در حوزه کاری خود دیده نمی شدند. اما با اجرای پروژه با من بخوان، این مربیان با شرکت در کارگاه های آموزشی توانستند تغییرات بسیار چشمگیری در رشد همه جانبه کودکان و وضعیت آموزشی آنها به وجود بیاورند.
این نقش های کوچک و این گام های آهسته که ما بر جامعه خود می زنیم، شاید از منظر کلان و روایت مسلط تاریخ، جنبش های کودکانه گروهی از مادر- آموزگاران باشد، اما از منظر فرهنگ تاریخ کودکی باید گفت، هیچ جامعه ایی دگرگون نشد، مگر این که نخست، نقش زنان را از مادر- ضعیفه به مادر – آموزگار تبدیل کرد و از سوی دیگر بستر را برای این آموزگاران باز گذاشت تا کودکان را با فرهنگ غنی کودکی پرورش دهند.
حضار محترم و آنان که سخن مرا می شنوید یا در آینده می خوانید، اگر می خواهید جامعه را از بحران ها و تنش های گسترده از بی عملی و بی برنامگی در نهاد آموزش و پرورش، نابودی و عدم توازن زیست محیطی تا بحران بی تفاوتی و غارت میراث فرهنگی رهایی بخشید، موثرترین راهکار، گذر از منظر فرهنگ کودکی است. این خواهش و درخواست نیست. این یک باید است.