منوچهر کریم زاده

در این صفحه می توانید اطلاعاتی از لیست کتاب ها، مقالات، خبرهای مرتبط با منوچهر کریم زاده را مشاهده کنید.

یکی بود یکی نبود. مرد فقیری بود که آه در بساط نداشت و به هر دری که می‌زد زندگی‌اش روبه‌راه نمی‌شد. شبی بعد از فکر کردن بسیار تصمیم گرفت برود و فلک را پیدا کند و علت این‌ همه بدبیاری و بدبختی را از او بپرسد ... و بعد سفری را آغاز می‌کند تا معلوم شود زندگی پر از فرصت است و ناهشیاری در از دست دادن فرصت‌ها نتایج سخت و بدی دارد.
چهارشنبه, ۱۷ آذر
روزی بود، روزی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. نوازنده‌ای بود که از دار دنیا یک سرنا و یک دهل و یک آسیادستی داشت. وقتی مُرد برای سه پسرش به غیر از این‌ها هیچی باقی نگذاشت. بعد از چند وقت پسران نشستند و ارث پدر را بین خودشان تقسیم کردند: آسیادستی رسید به پسر کوچک، سرنا سهم وسطی شد و دهل رسید به پسر بزرگتر و ...
یکشنبه, ۴ اسفند
روزی روزگاری دو تا رفیق تصمیم می گیرند با هم بروند دیار به دیار بگردند و برای خودشان کار وباری دست و پا کنند. آن ها وسایل خود را جور می کنند و راه می افتند. یکی از آن ها می گوید برای اینکه بقچه هایمان را باز و بسته نکنیم و نان ها خشک نشوند بهتر است اول غذای یکی را بخوریم و وقتی تمام شد برویم سراغ غذای آن دیگری.
شنبه, ۲۸ دی
روزی روزگاری پیرزن و پیرمردی در ده دورافتاده‌ای زندگی می‌کردند و بچه نداشتند. آن‌ها آرزو داشتند خدا به آن‌ها بچه‌ای بدهد. یک روز پیرزن داشت عدس می‌پخت که یک‌دفعه عدسی از توی دیگ پرید بیرون.
سه شنبه, ۱۰ دی
یکی بود یکی نبود. مرد فقیری بود که آه در بساط نداشت و به هر دری که می‌زد زندگی‌اش روبه‌راه نمی‌شد. شبی بعد از فکرکردن بسیار تصمیم گرفت برود و فلک را پیدا کند و علت این‌همه بدبیاری و بدبختی را از او بپرسد ... و بعد سفری را آغاز می‌کند تا معلوم شود زندگی پر از فرصت است و ناهشیاری در از دست دادن فرصت‌ها نتایج سخت و بدی دارد.
پنجشنبه, ۳۰ آبان