کانون پرورش فکری کودک و نوجوان
من فکر می کنم این کتاب را باید به همه ی نوجوان ها و حتی جوان هایی که می خواهند راه نوشتن را یاد بگیرند هدیه داد. نمی گویم معجزه می کند، اما یاد می دهد که چه طور با صبوری وقدم به قدم نوشتن را یاد بگیریم. کتاب های زیادی درباره ی داستان وداستان نویسی نوشته شده اند، اما مطمئن نیستم آن ها هم همین شوق و علاقه به نوشتن را در خواننده به وجود بیاورند. چون کسی که این را نوشته در هر قدم راهی را پیدا می کند تا سختی های نوشتن با شیرینی طی شوند.
چهارشنبه, ۵ آذر
کتاب « یک جعبه پیتزا برای ذوزنقهی کباب شده » داستان زندگی یک خانوادهی متوسط شهری است. خانوادهای متشکل از پدر، مادر و یک دختر نوجوان به نام آنا. مادر آنا به موسیقی و پرورش گل علاقه دارد ولی پدرش به ریاضیات علاقهمند است و همه چیز را با اعداد و اشکال هندسی توضیح میدهد.
جمعه, ۲ آبان
پیرمرد یک طرف بار را که شل شده بود، بالا کشید و تَنگ زیر شکم الاغش را محکم کرد. هوا آفتابی و بسیار گرم بود. صدای ممتد جیرجیرکی در باد می رفت و گاه موج برمی داشت. پیرمرد گفت: «زود باش حیوان، بجُنب!» الاغ به زور پشت سرش کشیده می شد. انگار میل به رفتن نداشت. از کوچه ای دراز گذشت. ناگاه متوجه جمعیتی شد که از هر طرف به سوی مسجد شهر می رفتند. پیرمرد از تعجب ایستاد.
سه شنبه, ۱ بهمن
خندیدم و گفتم: «یعنی دوباره لجباری کنم؟ حالا بد است کمی عاقل شدهام؟!» پدرم گفت: «نه دست بر قضا خیلی هم خوب است اما سکوتت خوب نیست! جوانی به سن و سال تو که نباید این قدر کمحرف باشد!» کمی سکوت کردم و بعد در حالی که نفسم را بیرون میدادم، گفتم: «راستش را بخواهید هشام یک روز به من گفت: «اشکال بعضیها این است که آن قدر پرحرفی میکنند که دیگر رمقی برای فکر کردن ندارند.
سه شنبه, ۵ شهریور
کاهن بزرگ در جایگاه خود نشسته است و چشم به حرکات «بدخشان» دوخته است. بدخشان جلو می آید و به کاهن احترام می گذارد. رییس کاهنان می پرسد: «چه تصمیمی گرفته ای؟» بدخشان مِن مِن کنان می گوید: «ای کاهن بزرگ، من تصمیم بهتری گرفته ام.»
چهارشنبه, ۳۰ مرداد
مژده شانزده و مژگان هفده سال دارد و دو دخترخاله هستند. آن دو به همراه خانواده هایشان به سفر می روند. پدر که فراموش کرده داروی خود را بیاورد و مژگان را مقصر می داند و او را سرزنش می کند. فردای آن روز مژگان ناپدید می شود.
سه شنبه, ۱ مرداد
این کتاب در هفت فصل اطلاعاتی دربارهی نانومتر، فناوری نانو و علم نانو به مخاطب می دهد. هم چنین در کتاب به تاریخچهی این فناوری و تفاوت آن با فناوریهای دیگر، تغییر خواص مواد در ابعاد نانو و طبقه بندی نانو مواد، روشهای تولید نانو ذرات، ابزارهای مشاهده نانو ذرات، کاربردهای فناوری نانو، کربن و گونههای آن، نانو و محیط زیست و در پایان به مشکلاتی که ممکن است این علم در آینده ایجاد کند، اشاره میکند.
چهارشنبه, ۵ تیر
این کتاب اطلاعاتی دربارهی پنگوئنها، تغذیه، شیوهی تولید مثل و محل زیست آنها به مخاطب می دهد. ارائه اطلاعات مستقیم ولی خلاقانه و جذاب است. کتاب با زبانی ساده و روان، مناسب متن، با زندگی اجتماعی پنگوئن از زبان خودش آغاز می شود و سپس خواننده را به تماشای ویژگی های بدن پنگوئن میبرد.
چهارشنبه, ۵ تیر
کتاب «دنیا چه قدربزرگ است؟» پرسشی است که بیشتر کودکان از پدر و مادر خود میکنند و شاید از خود شما هم بارها و بارها چنین پرسشی شده است.
دوشنبه, ۶ خرداد
مردی است شکمباره و نادان که تمام هیکلش شکم است به گونه ای که سرش به چشم نمی آید. روزی پرنده ی کوچکی را شکار می کند تا کباب کند. پرنده می گوید اگر مرا آزاد کنی به تو سه پند می دهم تا غذای مغزت شود.
سه شنبه, ۳ اردیبهشت
آشنایی با متون کهن نام مجموعه ای است که عنوان "قاضی خائن" شماره دوم این مجموعه است. این داستان حکایت مردی است که در هنگام سفر تمام دارایی خود را نزد قاضی شهر به امانت می گذارد. ولی در بازگشت قاضی منکر همه چیز می شود.
سه شنبه, ۳ اردیبهشت
لاکی لاکو، لاک پشت کوچولویی است که تازه از تخم بیرون آمده و می خواهد به رودخانه، خانه اش برود. او به اطراف خود نگاه می کند و راه می افتد. اما هر بار صدای جانوری او را می ترساند.
دوشنبه, ۲۸ اسفند
مادربزرگ و نوهاش را بذرها و گیاهان در «من و یک گلدان خالی» به هم پیوند میدهند. روایتی لطیف از دوستی با طبیعت و تخیل.
دوشنبه, ۲۸ اسفند
نخست یک بار کتاب «همین و همان» را با دقت ورق بزنید و به آن نگاه کنید. حتما شگفتزده خواهید شد و برایتان جالب خواهد بود و از خود خواهید پرسید بالاخره همین یا همان؟ همین ایجاد پرسش و کنجکاوی کودک شما را به خواندن این کتاب تشویق خواهد کرد. زیرا نخست اسبی را در حال خوردن آب می بیند، با ورق زدن نیمه بالا، تصویر گربه ای در حال انداختن ماهی داخل آب ظاهر خواهد شد! جالب نیست؟
دوشنبه, ۲۱ اسفند
ایام ماه رمضان بود. چهره مرو با ورود او تغییر کرده و روزه خیلی چیزها در میان مردم شکسته بود. روزه سکوت، روزه چشم های بسته، و روزه حرف های نشنیده. خیلی ها زبان حرف زدن پیدا کردند و خیلی ها به دیدن چیزهایی چشم باز کردند که تا پیش از آن نمی دیدند.
سه شنبه, ۳ بهمن
شخصیت محبوب بچه ها ننه سرما (خاله نوبهار ) که از کودکی عاشق عمو نوروز است هنگام بهار خانه اش را تمیز می کند هفت سین می چیند و به انتظار عمو نوروز می نشیند. اما عمو نوروز وقتی می رسد که خاله نوبهار از خستگی به خواب رفته است و نمی تواند او را ببیند.
سه شنبه, ۳۰ آبان
هیچکس افتادن پرنده را ندید و هیچکس حتی نیم نگاهی هم به او نینداخت. امّا نه! افتادن پرنده از چشم پسر بچه پنهان نماند. او پرندهای را دید که بالش شکسته است.پرنده را برداشت و به اتفاق مادرش به خانه برد.
دوشنبه, ۱ آبان
دخترک به ظرف شیشه ای بیسکوییت نگاه می کند در حالی که تعدادی موش با چتر نجات وتیر و کمان هم او را حمایت می کنند . دختر به سمت ظرف می رود. ظرفی پر از شیرینی. او چه باید بکند؟ آیا دور از ادب و نزاکت نیست که بدون اجازه بیسکوییت بردارد؟ چرا او باید از یک بزرگتر خواهش کند و بگوید "لطفا".
سه شنبه, ۳۱ مرداد
در زمان حمله ی دوم مغول به ایران قلعه ی الموت در محاصره ی سپاه مغول قرار گرفت. سپاهیان هلاکو قصد داشتند فداییان الموت و جنگاوران را به زیر یوغ خود در آورند و قلعه را تسخیر و کتابخانه ی پژوهشی و ارزشمند آن را نابود کنند. عده ای از بزرگان و سالخوردگان الموت راه چاره را در مصالحه و مذاکره با خان مغول و تسلیم قلعه بدون خونریزی مردم و نابودی آن می بینند.
یکشنبه, ۲۱ اسفند
لالو یا مراد پسر کوچکی است که نمی تواند حرف بزند. او با مادر بزرگ خود با نام عجب دایزا زندگی می کند، زیرا مادرش هنگام تولد لالو از دنیا رفته و پدرش هم وقتی او کوچک بود زیرچرخ گاری می ماند و از بین می رود. همه ازاو گریزان هستند چون پیرزنی از اهالی روستا بنام چچو او را شوم می نامد و قدم او را که سبب از بین رفتن پدر و مادرش شده نحس می داند.
یکشنبه, ۱۶ بهمن