مقاله تحلیلی «ادبیات کودکان ایران در چرخش از سدهای به سده دیگر» نخستن بار در ویژه نامه بهار 1400 در شمارهی 41 نشریه زنان امروز منتشر شده است.
یک سده کار و کوشش هزاران کوشنده و پدیدآورنده ادبیات کودکان، سیمایی از تحول فراگیر اجتماعی به طور عام و تحول در فرهنگ کودکی ایران را به طور خاص به نمایش میگذارد. کوشندگان و پدیدآورندگانی نامآور و کم نام یا گمنام، همه برای این که ادبیات کودکان این سرزمین در جایگاهی شایسته قرار بگیرد، کوشیدند. اما از همان آغاز آنچه که انکارکردنی نیست، سهم زنان در شکلدادن به این تحول است و البته مهمتر از این، نوع نگاه آنها به این مقوله است که ارزش کارشان را بالاتر میبرد. زنان برجستهای که نهاد کودکی را در این سرزمین با کمک مردان همراهشان برپا کردند، به دلایل گوناگون نگاه سالمتر و پاکیزهتری به موضوع فرهنگ کودکی و ادبیات کودکان داشته و دارند. به عنوان کسی که بخش بزرگ از زندگیاش را در این راه گذرانده، گواهی میدهم، آن چه که در زیر به عنوان وضعیت ادبیات کودکان در این یک سده با مردم در میان میگذارم، اگر مدیریت آن به طور کامل در دست زنان میبود، وضع ما این نبود که اکنون هست. اما انگیزهام از نوشتن این جستار، بیان این آرزو نیست، بلکه انگیزهام از نوشتن این جستار، مرور و تحلیلی کوتاه در این زمینه است که شاید جدای از این که به کار امروزیان بیاید، یادگاری باشد برای کارشناسان و دوستداران ادبیات کودکان ایران در یک سده دیگر.
یک سده پیش، آن چه که در سنجش با ادبیات کودکان کشورهای پیشرفته داشتیم
یک سده پیش وقتی که ادبیات کودکان ایران، هنوز در وضعیت کوششهای فردی و انتشار آثار پراکنده بود که البته شکل گیری همین وضعیت هم ریشه در کار کوشندگان دوره قاجاری داشت، ادبیات کودکان غرب، رشدی طبیعی و سده به سده و دهه به دهه را پشت سر میگذاشت. بنابراین در سنجش با ادبیات کودکان در غرب، ادبیات کودکان در مفهوم نو آن، پدیدهای وارداتی به شمار میرفت که ضرورت وجودیاش کم کم در باور بخشهایی از نخبگان فرهنگی و اجتماعی ایران جای میگرفت. این روند رسوب تدریجی، پدیدهای فراگیر است و در همه عرصههای زندگی انسان ایرانی در این سده نمود دارد، از صنعت تا فرهنگ، از وضعیت زیستی تا مناسبات اجتماعی. بنابراین تحلیل ادبیات کودکان در ایران هنگامی معنادار خواهد بود که در بستر این تحول کلی دیده شود.
یک سده پیش از این، روزگار ایران و ایرانی بسیار تیره و تار بود. در آن روزگار مردم ایران از جنگ جهانی اول زخمها دیده، و گرفتار همهگیری آنفلوانزی اسپانیایی بودند. در این دوره مرگهای گسترده که برایند قحطی و بیماری بود در گوشه گوشه این سرزمین مردم را از کوچک و بزرگسال به کام مرگ میکشاند. از شگفتیهای روزگار این که در پایان این سده نیز، گرفتار بیماری کوید 19 شدهایم و آسیبهای آن اگرچه از نظر مرگ و میر هنوز با آنفلونزای اسپانیایی و قحطیهای آن دوره فاصله زیادی دارد، اما روایت این بیماری هنوز تمام نشده و نمیدانیم در آینده چه بر سر آدمی بیاورد. در همین دوره اگر بخواهیم نامی را انگیزه شکل دادن به ادبیات کودکان بدانیم، این نام میرزا جبار عسگرزاده معروف به جبار باغچهبان است. جبار باغچهبان در سال 1296 از ایروان جنگزده و درگیر جنگ میان ترکان و ارمنیها گریخته و همراه با خانواده به ایران آمده بود. وضعیت فاجعهباری که او از ایران و مرزهای غربی ایران بازگو کرده، تکان دهنده است. اما این مرد بزرگ که در دوره رضاشاه همیشه انگ بلشویک گریخته از اتحاد جماهیر شوروی را با خود یدک میکشید، نه تنها نظام پیشدبستانی و کودکستان را در ایران، به جامعه شناساند که در دوره زمانی 1300 تا 1310 جدای از نمایشهایی که در تبریز و شیراز برای کودکان اجرا کرد، چند اثر کودکانه شامل داستان و شعر نیز به جا گذاشت. ادبیات کودکان در این دوره چنین جایگاه و وضعیتی داشت. اما این کار باغچهبان بیریشه نبود، بلکه ریشه در کار کسانی دیگر داشت که از دوره زمانی 1250 تا 1300 در ایران روی موضوع ادبیات کودکان و برنامههای آموزشی کار کرده بودند. بنابراین اگر همه سرمایه ادبیات کودکان ایران را در این دوره جمع ببندیم، مشتی کتابهای ارزان قیمت چاپ سنگی، گروهی کتابهای ترجمه از ادبیات اروپایی و متنهای پراکندهای است که در کتابهای درسی بود و دیگر هیچ.
اگر قرار باشد که جمع بندی یک سدهای از روند و وضعیت ادبیات کودکان ایران داشته باشیم، و بخواهیم این پرسش بنیادی را مطرح کنیم که در آستانه ورود به سده نو، ادبیات کودکان ایران کجا ایستاده است، ناگزیریم، به منابع تاریخی مانند مجموعه کتابهای پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان ایران بازگردیم و سرفصلهای تاریخی را این گونه مشخص سازیم. ادبیات کودکان در ایران را میشود در سر فصلهای 1300 تا 1340، و 1340 تا 1357 و در آخرین بخش ادبیات کودکان از 1357 تا پایان سده بخشبندی کرد. هر کدام از این بخشها ویژگیهای خود را دارد. از جنبه پژوهشهای تاریخی دوره زمانی 1357 تا کنون کار نشده است، اما دیر نیست که با رسوب وضعیت اجتماعی و سیاسی آن کار را هم کسانی انجام دهند.
ادبیات کودکان از روندی فردی به جریانی نهادی
ادبیات کودکان ایران در چهار دهه 1300 تا 1340 را میتوان با این ویژگی کلیدی ارزیابی کرد. حرکت از روند فردی به سوی کارهای نهادی، شناسایی سازوکار پیوند ادبیات کودکان با نهادهای آموزشی. در دهه 1320، پس از جنگ جهانی دوم گروهی از مردان و زنان ایرانی، در جریان رفت و برگشتها به اروپا و امریکا که بیشتر برای ادامه آموزش عالی بود، آموختههایی با خود آوردند که تأثیر مستقیمی بر آموزش و پرورش ایران و ادبیات کودکان گذاشت، از جمله این کسان میتوان، دکتر محمدباقر هوشیار را نام برد که شاگردانی چون لیلی ایمن، توران میرهادی، معصومه سهراب و توران اشتیاقی را داشت که دورههای آموزش عالی را درون و بیرون ایران گذراندند، اندیشههای علمی و تربیتی درباره پرورش کودکان را زیر دست این استاد بزرگ، شناختند. لیلی ایمنآهی در بیان خاطرههای خود از دکتر هوشیار، او را بزرگترین استاد گروه خودشان خطاب میکند. تأثیر این استاد و شاگردان او به آن جا کشید که در دهه 1340 ادبیات کودکان ایران از فعالیتهای پراکنده و فردی به دوره نهادسازی خود رسید. شورای کتاب کودک و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در حقیقت برایند این اندیشه نهادسازانه هستند.
در دو دهه 1340 و 50 ادبیات کودکان ایران، به یکباره نتیجه یک روند صد ساله از کوششهای پشت سر خود را در پیکر کتابخانههای کودک، انتشارات کودک، نقد ادبیات کودک، آموزش کتابداران و ادبیات کودک و نشریههای کودکان بازیافت. این دوره پرافتخار بیگمان حاصل همفکری نیروهایی از درون حکومت و نیروهایی بیرون حکومت بود که برای گسترش فرهنگ به یک زبان مشترک نزدیک شده بودند. اما این افتخار بدون حاشیه نبود، و در کنار رشد درونی ادبیات کودکان، نیروهایی بودند که در پی شکل گیری ادبیات کودکان بر پایه ذهنیت و منافع اجتماعی و فکری خود میکوشیدند.
ادبیات کودکان ایران، آمیزهای از رشد درونزا و فشارهای بیرونی
یکی دیگر از مولفههای ادبیات کودکان ایران در این سده را میتوان، آمیزهای از رشد درونزا و فشارهای بیرونی ارزیابی کرد. رشد درونزا مؤلفهای است بنیادین برای رشد هر پدیده اجتماعی و فرهنگی. ادبیات کودکان ایران در دوره 1300 تا 1340 به عنوان یک نهال کوچک، چندان مورد توجه بنیانهای قدرت نبود، اما از دهه 1340 بنیانهای قدرت شامل نیروهای حاکمیتی، نیروهای مذهبی و نیروهای چپگرا به این پدیده به عنوان نیرویی برای شکل دهی ذهن کودکان توجه نشان دادند. از این هنگام است که شکافهایی در ادبیات کودکان ایران پدیدار شد که به روشنی میتوان سه جریان را در آن بازشناسی کرد. نخست جریان اصلی و درونزا که در قالب جریان میانه ادبیات کودکان شناسایی میشود. روندی که در شورای کتاب کودک، کانون پرورش فکری کودکان و برخی از ناشران خصوصی مانند امیرکبیر شکل گرفت، در این چارچوب است. در کنار این خط درونزای ادبیات کودکان، جریانهای دیگر در ادبیات کودکان بدون پردهپوشی میخواستند که قرائت خودشان را از این پدیده داشته باشند. قرائتی که یکی به جنگ مسلحانه یاری برساند و دیگری به شکل گرفتن حکومتی با آرمانهای مذهبی. همه این روند سرانجام با پیروزی انقلاب در سال 1357 به چیرگی قرائت مذهبی از ادبیات کودکان رسید. اما آیا به راستی این قرائت، روند دورنزای ادبیات کودکان را به فروپاشی کشاند؟ پاسخ منفی است. در چهار دهه گذشته، اگرچه بخش بزرگی از منابع در راه ادبیات کودکان با گرایش دینی به کار گرفته شده است، اما فضا برای ادبیات کودکان با رشد درونزا بسته نبوده و این جریان به هر شکلی به روند رشد خود ادامه داده است.
ادبیات کودکان ایران به طور کلی متأثر از وضعیت اجتماعی و فرهنگیای است که در آن قرار گرفته، نمیتوان از آن چشم داشت معجزه داشت، زیرا همه امور فرهنگی جامعه با یک ریتم همسان حرکت میکنند و این ریتم میتواند گاهی دلخراش باشد و گاهی هم دلنواز. ادبیات کودکان ایران را اگر بخواهیم با جامعه صنعتی هم بسنجیم میتوانیم آن را با نماد صنعت ایران، یعنی گروه کارخانههای کفش ملی و بنیانگذار آن مرحوم ایروانی سنجید. بنیانی که فقط کارخانه نبود، یک برند بود که به شکل مویرگی یا فروشگاههایش، مانند کتابخانههای کانون پرورش فکری کودکان در هر شهر و برزنی به برازندهترین شکل روییده بود. بنیانگذارش در آرزوی صادرات کفش به نیمی از آسیا نقشه میکشید و طرح توسعه کارخانهاش کممانند بود، اما در دوره پس از انقلاب این برند باشکوه چنان به حال زار افتاد که بر همگان روشن است. ادبیات کودکان ایران هم اگر قرار بود با همان فرمان و دستور کار پیش برود، به طور قطع این نبود که اکنون ناظر آن هستیم. این که میتوانست چگونه باشد، بیشتر به داستانسرایی به شیوه فانتزی نیاز دارد. و البته این جستار تحلیلی، جایی برای ارائه فانتزی نیست.
ادبیات کودکان از بالیدن نهادهای ادبیات کودکان تا فروکاستن نقش آنها
ادبیات کودکان از دهه 1340 با دو نهاد تاثیرگذار موجودیت خود را شکل داد. شورای کتاب کودک و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. هر دوی این نهادها نقشی بسیار برجسته در پیشرفت ادبیات کودکان ایران در دهه 40 و 50 برعهده داشتند. اولی را گروهی از برجستهترین نهادگذاران ادبیات کودکان پیش میبردند که در آموزش و پرورش هم نقش داشتند. این گروه نیازهای کودکان به ادبیات را در یک فرایند سازمان یافته در بستر جامعه ایران و در ارتباط با جهان غرب آموختند و کم کم این نیازها را پاسخ گفتند تا زمانی رسید که شورای کتاب کودک از دل این کوششهای فردی بیرون آمد و به نهاد تبدیل شد. دومی اما حاصل یک هماندیشی پیچیدهتر بود. نگاهی سطحیتر آن را حاصل اراده فرح پهلوی و نقش ممتاز لیلی امیرارجمند میداند، اما هم چنان که ما در کتاب تاریخ ادبیات کودکان (جلد) هشتم تحلیل کردهایم، این نهاد برایند نگاه و نگرش و کوششهای نخبگان اجتماعی و فرهنگی است که البته از سوی بخشی از نیروهای حاکمیتی همسو برای تحقق ایدههایشان هموار شد. شورا یک نهاد کوچک و بسته بود که درباره کیفی کردن ادبیات کودکان ایران و ترویج یا راههای رسیدن کتاب به دست کودکان میکوشید و مشاوره میداد، اما کانون با ایجاد کتابخانههای سرتاسری کوشید که ادبیات کودکان را در دل شهرها و روستاها و عشایر ببرد. کانون نه تنها کتابخانه میساخت که با انتشار کتابهای کودکان، سلیقه جامعه را نسبت به کتابهای باکیفیت کودکان شکل داد.
این وضعیت بالندگی دو نهاد بود که تا دوره انقلاب به درازا کشید. اما پس از آن در دورهای که اکنون فراتر از چهار دهه میرود، میتوان نقش این دو نهاد را این گونه ارزیابی کرد، دو نهادی که با هر دهه از نیرو و تاثیرشان کاسته شده و نقششان در جامعه ادبیات کودکان ایران دهه به دهه کم رنگتر میشود. شورای کتاب کودک، نهادی که با بزرگانی صاحب اندیشه شروع کرد، اکنون دیگر نقش پیشین خود را ندارد. از میان همه آن بزرگان تنها دبیر شورا مانده است. دیگرانی که در شورا کار میکنند، گروهی کوشنده هستند از هر جنس و با نیتهای گوناگون. اگر فرض کنیم همه آنها در مشارکت کار شورایی حسن نیت دارند، اما این برای اداره نهادی این چنین کافی نیست. مهمترین مولفهای که شورای کتاب کودک به آن نیاز دارد، اندیشهورزی کلان برای سازماندهی و ساختمند کردن ادبیات کودکان ایران است. شورا اکنون به هیچ وجه در این وضعیت نیست و نمیتواند روی جامعه ادبیات کودکان تأثیر بگذارند. به طور کلی شورای کتاب کودک درگیر با پدیدهای است که در همه سطحها و لایههای دیگر جامعه ما دیده میشود. شکاف اخلاقی میان منافع من و منافع جمع. این وضعیت پارادوکسیکال رابطه من و نهاد را دگرگون میکند. من، نهاد را برای هدفهای خود میخواهد، در حالی که نهاد برای هدفهای جمع آفریده شده است. شورای کتاب کودک اگر نتواند این وضعیت متناقض با هدفهای خود را حل کند، بی گمان نقشاش از این هم که هست کم رنگتر خواهد شد.
اما کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، اگرچه در شکل همان مانده است، که بود، اما از جنبه محتوا آن نیست که باید باشد. کانون با این که در چهار دهه پس از انقلاب از جنبه کمی گسترش یافته است، اما هر دهه که بیشتر میگذرد، از فلسفه وجودیاش دورتر میشود. فلسفه وجودی کانون، پر کردن نقش بیرنگ آموزش و پرورش در زمینه پرورش خلاقیت و کتاب کودک بود. اما با گذشت هر دهه بیشتر همانند همان آموزش و پرورشی میشود که در بنیاد قرار بود از آن دور شود و از دلاش اما آموزش و پرورشی نو زاده شود. این سازمان را که از دور و نزدیک نگاه کنیم، در هر جایی و در هر بخشی نشانههای فروماندگی را از خود به نمایش میگذارد. با چرخش دورهای هر مدیر، سیاستهای کانون به طور کلی دگرگون میشود. یک مدیر به سینما اولویت میدهد، مدیر بعدی میآید، کمبود رمان نوجوانان احساس میشود، طرح رمان نوجوانان میاندازد، مدیر بعد از آن میآید که این چه کاری است، و پروژه را متوقف میکند. ادعا میکند که میخواهد انتشارات کانون را برگرداند به دوره طلایی، که داد جماعت پدیدآورندگان را درمی آورد. انتشارات کانون که زمانی سرآمد سازمانهای انتشاراتی ادبیات کودکان ایران بود، اکنون دیگر میتوان گفت در برابر بسیاری از موسسههای انتشاراتی خصوصی یا شبه خصوصی جایی برای خودنمایی ندارد. در بخش مدیریت کلان کانون، چرخشهای شگفت آوری دیده میشود که باورش به ذهن نمیگنجد. در دهه گذشته دستکم کانون شاهد دو معاون فرهنگی بوده است، که هر دو پیشینه معاونت حراست را داشتهاند. کتابخانههای کانون برای نزدیک به یک دهه است که کتابهای روز بازار به آنها سرازیر نمیشود مگر به شکل استثنا. گسترش نیروی کارمندی که به ویژه از میانه دهه 80 کانون را نیز اسیر کرد، توازن بودجهای این نهاد را چنان بههم ریخته است، که اگر کانون زبان نبود، و کمکهای استانی و البته کمکهای فوق العاده، اداره روزانه این نهاد با مشکل روبه رو میشد. همه اینها به کنار، کانون در این سالها میتوانست بسیاری از وظایف کلان در حوزه ادبیات کودکان، مانند پژوهشهای بنیادی و غیره را برعهده بگیرد که نگرفت و البته با این سطح از نگرش هم نمیتوانست هیچ گاه هم این کارها را پیش ببرد. کانون سرمایه ملی ایران است، و البته این پدیده باز میتواند با کارخانههای گروه کفش ملی پیش و پس از انقلاب سنجیده شود.
ادبیات کودکان از ایدئولوژی گرایی به ایدئولوژی زدایی
هستههای ایدئولوژیک کردن ادبیات کودکان ایران در دهه 40 شکل گرفت. هنگامی که دو گروه در جامعه ایران، کودکان را هدف خود قرار دادند. نخست گروههای اسلامگرا که از دهه پیش از آن با راه اندازی مدارس با رویکرد تربیت اسلامی نسبت به مدرن سازی جامعه واکنش نشان دادند و دیگر گروههای چپ و به ویژه حزب توده از دهه 1330 به مقوله زنان، کودکان و تربیت آنها توجه نشان میداد. اما دهه 40 و 50 ادبیات کودکان ایران به طور کلی میان دو فک گیره این دو ایدئولوژی گیر افتاده بود. از یک سو گروههای چریکی که ادبیات کودکان ایران را با داستانهای صمد بهرنگی و گروه همفکران، به دستاویزی برای مبارزه با رژیم پهلوی قرار دادند و همان طور که در بخش نخست کتاب «صمد ساختار یک اسطوره» گفتهام، شاید ایران تنها کشوری باشد که در دنیای مدرن ادبیات کودکان آن در روند انقلابش نقش بازی کرده است. از سوی دیگر ادبیاتی بود که از سوی نهادهای مذهبی مانند دارالتبلیغ اسلامی در قم یا ناشران مذهبی در بازار تهران ترویج میشد و از شناختهشدهترین نمایندگانش هم میتوان از محمود حکیمی نام برد. جریان سوم از ادبیات کودکان که میخواست فارغ از ایدئولوژی به کودکان بپردازد، تحت تأثیر آدمهایی که در این نهادها مشارکت داشتند، گاهی با چیرگی در بخشهایی از این نهادها به ویژه کانون پرورش فکری، روی روند سالم ادبیات کودکان ایران تأثیر میگذاشتند. برای نمونه بخش آموزش کانون پرورش فکری کودکان که در پیش از انقلاب به دست نیروهای چپ رادیکال افتاده بود، و این گروه کوچک به شدت آموزههای داروینی و مارکسیستی را در قالب تربیت کتابدار یا خرید کتابهایی در این حوزه پیش میبردند.
در دهه 60 که انقلاب پیروز شد و جنگ در جریان بود و جامعه میرفت دوباره به همان جامعه تک صدایی تبدیل شود، ادبیات کودکان، در حالت بینفسی یا اغما به سر میبرد. سرنوشت دو نهاد مهم ادبیات کودکان یعنی کانون و شورا در ابهام بود. در زمینه انتشار کتاب و ادبیات کودکان، کانون فعال بود و ناشرانی که مصادره شده بودند مانند امیرکبیر و بخش کودکان آن نیز با رسیدن به سالهای پایانی جنگ کم و بیش در خط و ربط ایدئولوژیک تازه فعالیتشان را سازمان میدادند. در همین دوره، جنگ ایران و عراق سبب شد که کم کم از بستر آن ادبیات جنگ شکل بگیرد که به نوعی باردیگر بازتولید ادبیات ایدئولوژیک بود.
دهه 70 ادبیات کودکان ایران، وارد دوره نوزایی خود شد. نسلی از نویسندگان، شاعران، تصویرگران، مترجمان و دیگر پدیدآوردندگان شکل گرفتند که جانی تازه به ادبیات کودکان ایران بخشیدند. نوشتن داستانهای فانتزی، شعرهای ویژه خردسالان، تصویرگریهایی که کم و بیش رو به پیشرفت بود و در جشنوارهها خودنمایی میکردند، همگی نشان میداد که دوره ایدئولوژی زدایی در ادبیات کودکان فرارسیده است. هرچه به نیمه دوم دهه 70 نزدیکتر میشدیم، این وجه نمود بیشتری مییافت. از این دهه میتوان آنچه را به عنوان ادبیات کودکان در زمینه داستان و به ویژه رمان تولید شد، با دهههای پیش سنجید و فاصله کیفی بین برخی از آثار تولید شده در این دهه با دهههای پیش از خود را شناخت. چهره شاخص و تاثیرگذار ادبیات کودکان در این دوره هوشنگ مرادی کرمانی است، که در توالی کار تا امروز، یکی از برجستهترین چهرههای ادبیات کودکان ایران را در این یک سده به نمایش میگذارد. نکته مهم این که امروز هوشنگ مرادی کرمانی تنها نیست، نویسندگانی با گرایشها و سبکهای گوناگون میتوانند ادبیات کودکان ایران را در سطح ملی و جهانی نمایندگی کنند. در زمینه تصویرگری ایران وضع کم و بیش به همین ترتیب است. ایران یک بار شانس دریافت جایزه جهانی هانس کریستین اندرسن را با فرشید مثقالی داشته است که برجستهترین جایزهای است که یک پدیدآورنده ایرانی به دست آورده و این درخشش بر پیشانی یک سده از فعالیتها در زمینه ادبیات کودکان ایران میدرخشد.
در نیمه دوم دهه 70 و 80 پویایی ویژهای در زمینه نقد ادبیات کودکان پدیدار شد و انتشار نشریههایی در این زمینه مانند پژوهشنامه ادبیات کودک، کتاب ماه کودک و نوجوان فراهم و فضایی برای گفتوگو ایجاد شد که اهل ادبیات کودکان در باره آثاری که به زبان فارسی منتشر میشد، یا آن چه در حوزه ادبیات کودکان جهان بود به گفتوگو بگذارند. اما مانند بسیاری از کارهایی که در این زمینه شده است، آن تکاپوی دو دههای در دهه 90 فروکش کرد و کتاب ماه هم از انتشار بازایستاد. پژوهشنامه هم دیگر آن نشریه تاثیرگذار در ادبیات کودکان نیست، که در دو دهه نخست بود. جدای از این نشریهها، گامهای جدی برای انتشار آثار نظری و پژوهشهای تاریخی در این حوزه برداشته شد، که نگاهی به این آثار نشان میدهد که ادبیات کودکان در این دو دهه میراث درخشانی از خود بجا گذاشته است.
در همین زمینه و در پایان دهه 80 رشته دانشگاهی برای ادبیات کودکان ابتدا در دانشگاه شیراز و سپس در دانشگاههای دیگر چه دولتی، چه آزاد و چه پیام نور شکل گرفت. دستاورد کلی این دانشگاهها در زمینه ادبیات کودکان همان است، که در زمینههای دیگر علوم انسانی دیده میشود. اگر این رشته را با رشته ادبیات بسنجیم، میتوانیم بگوییم که در همه این دههها، به جز موارد خاصی رشته ادبیات، جایی است برای دل کندن و دلزدگی از ادبیات، نه جایی برای پرش در زمینه ادبیات و به ویژه ادبیات خلاق. اگرچه به راستی زود است که این دلزدگی یا دل کندن از ادبیات را در رشته ادبیات کودکان هم ارزیابی کرد، اما چند مولفه آزاردهنده که جامعه دانشگاهی ایران را در خود گرفته است، در این میان همچنان وجود دارد و عمق بیشتری هم میگیرد. انتخاب رشته و ورود به حوزه ادبیات کودکان از روی اجبار، بیانگیزگی این دانشجویان پس از دانش آموختگی در حوزه ادبیات کودکان، وجود استادان به ندرت پرمایه و عمدتاً کم مایه در این زمینه، جایی برای پرواز در حوزه ادبیات کودکان از راه دانشگاه نمیگذارد. مدرکگرایی که ویژگی جامعه امروز ایران شده است، و اشتیاق برای راه اندازی دوره دکترای ادبیات کودکان در برخی از این دانشگاهها، همه نشان میدهد آیندهای که برای این حوزه ترسیم شده، برگرفتی از وضعیت آموزش عالی به ویژه در زمینه علوم اجتماعی و انسانی در ایران است که دهه به دهه بیمحتواتر و سترونتر میشود.
اقتصاد نشر، رانتهای نفتی، و ناشران ویژهخوار
اگر بخواهیم چشم بر ناشران زرد و ادبیات کودکان زرد که در پیشانی دکهها و استند سوپرمارکتها دیده میشود، ببندیم و این فرض را بگذاریم آنچه آنها تولید و منتشر میکنند، در حوزه ادبیات کودکان نمیگنجد که به اقتصادش هم بپردازیم که البته فرض درستی نیست و باید به آن پرداخته شود، وضعیت اقتصاد نشر را در این سده و متناسب به دوره بندی تاریخی میتوان بررسی کرد. در دوره پیش از انقلاب دو بخش ناشران به راستی دولتی و به راستی خصوصی مانند انتشارات امیرکبیر و گروهی از ناشران خصوصی کم سرمایه بودند که ادبیات کودکان ایران را در این حوزه میگرداندند. اما پس از انقلاب با مصادره برخی از این بنگاههای انتشاراتی، تولید ادبیات کودکان در آنها بیشتر با رنگ و بوی ایدئولوژیک آغاز شد، اما به سرعت برای کسب سود بیشتر خود را همرنگ زمانه کردند. پس از شعارهای اقتصاد دولتی شبه سوسیالیستی در دهه 60، از دهه 70 فضای نشر برای ناشرانی که در ارتباط با دستگاههای دولتی بودند، باز شد. گرفتن مجوز نشر، روندی بیشتر ایدئولوژیک و برمبنای گزینش بود و هم چنان هست. در این زمینه طبیعی است که روابط جای ضوابط را میگیرد. در این دهه با شعار اقتصادی سازندگی ایران، گرایش به اقتصاد خصوصی دوباره زنده شد. اما بسیاری از افرادی که پیشینه کارمندی در نهادهای دولتی مانند آموزش و پرورش یا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی داشتند، و ویژگی همهشان داشتن امکان مالی اندک بود، با مناسباتی که به آن مناسبات رانتی- نفتی می گویند، برای سه دهه در اقتصاد نشر ایران چنان بزرگ شدند که هم چنان نیز تا 70 درصد اقتصاد ادبیات کودکان در دستان آنها است. زمینههای فعالیت این عده بر پایه گرفتن امکانات دولتی مانند وامهای کم بهره، گرفتن سهمیه کاغذ به طور ناعادلانه و غیرمنصفانه و خرید و فروش این کالای ارزشمند بیرون از بازار ادبیات کودکان است و البته درآمد اصلی را از انتشار و ترویج ادبیات ترجمه که خوراک پخته و بیدردسری در جامعه ایران بوده و هست به دست میآورند. ترجمه بهترین آثار ادبیات کودکان جهان، اگرچه میتوانست و میتواند سودمند باشد، اما رعایت نکردن حق انتشار اثر، تغییر در اندازه کتاب اصلی، پایین آوردن کیفیت تصویرها در چاپهای کم کیفیت پدیدهای است که میتوان آن را دست بردن در حق دیگران و حقوق نشر بینالملل تشبیه کرد. مهمتر از ترجمه این آثار، پیوندهای نوشته و نانوشته با نهادهای دولتی برای خرید هنگفت کتاب از سوی آموزش و پرورش، نهاد کتابخانههای عمومی و بسیاری جاهای پنهان و آشکار دیگر، بازار تضمین شدهای برای آنها ایجاد کرده که حاصل آن ناشرانی با اندامهای غولآسا در برابر نویسندگان و پدیدآورندگانی با اندامهای رنجور است. این ناشران بسیار فربه، با سرمایههای هنگفت و گاهی باورنکردنی، که سرمایه و ثروتشان را از راه تجارت در ادبیات کودکان درآوردهاند، اکنون این ثروت و سرمایه مازاد را در کار ساخت و ساز ساختمان در مناطق شمالی تهران به کار گرفته و افزایش میدهند یا برخی از آنها این سرمایه را در کشورهایی مانند کانادا، دوبی، آلمان و جاهای دیگر برای روزگار فراغت یا برای خانوادههایشان انباشتهاند. این عده به راستی در ترویج و تولید ادبیات کودکان ایران فقط آنقدر نقش دارند، که بتوانند کارنامهای صوری و کم بار از خود ارائه دهند، و فراتر از آن نه در پیشرفت ادبیات بومی کودکان که شامل متن و تصویرهای با ارزش است، به جز در موارد بسیار اندک، نقشی داشته یا میراثی از خود به یادگار گذاشتهاند.
اما در دهه 1390 و به ویژه از نیمه دوم آن گروهی از ناشران دیگر به حوزه ادبیات کودکان وارد شدهاند که سرمایههای هنگفت خود را از انتشار کتابهای کنکور درمیآورند. اینها ناشرانی هستند که باید به آنها زادگانی از غول کنکور نام نهاد. اینها در انتشار کتابهای کودک بسیار قدرتمند ظاهر شدهاند چنان که ناشران رانتخوار سنتی را به شدت به هراس انداختهاند که بازار تضمین شدهشان را کسانی دیگر دارند تسخیر میکنند. به جز یک مورد از آنها که میکوشد قوانین حق انتشار جهانی را رعایت کند، و در دوره آغازین کار خود انتشار آثار بیشتر نویسندگان تازه کار را در دستور گذاشت، آن چندتای دیگر بدون رعایت کمترین حقی برای بازار جهانی کتاب کودک، حملهور به بازار ادبیات کودکان جهان، میآورند، ترجمه میکنند و هر طور که دلشان میخواهد به بازار ارائه میدهند. در کنار همه اینها البته سهم بسیار کوچکی از بازار نشر ادبیات کودکان در ایران در دست ناشرانی است که با رنجی جانکاه به تولید ادبیات کودکان میپردازند، دغدغه رشد این پدیده را میشود در آثاری که منتشر میکنند، دید، اما افسوس که هرچه وضعیت اقتصادی تیره و تارتر میشود، آنها هم کم نفستر و کار برایشان مشکلتر.
وضعیت بیثبات پدیدآورندگان ادبیات کودکان ایران
امروزه ادبیات کودکان ایران، گروهی بزرگ از پدیدآورندگان را با ردههای نسلی و سنی و گرایشهای فکری گوناگون در دل خود جا داده است. بخشی از پدیدآورندگان در دهه هشتم زندگی خود هستند، بخشی از آنها در دهه سوم و چهارم. اکنون و در این موقعیت اگرچه حس همدلی و همگرایی میان گرایشهای فکری گوناگون پدیدآورندگان بیش از هر زمان دیگری در این چهار دهه دیده میشود، و برای بیشتر آنها کودک و نیازهای او، برتر از گرایشهای ایدئولوژیک شده است، اما فراموش نباید کرد که آسیب پذیرترین بخش ادبیات کودکان ایران در این چهار دهه همین نیروی اصلی ادبیات کودکان ایران هستند. گروهی از آنها در پی لقمهای نان، به سفارشینویسی روی آوردند و با این که به کارهای ایدئولوژیک باور نداشتند، اما در پی دریافت اندکی پول این کار را انجام دادند و البته گروه دیگر به انجام چنین کارهایی ایمان داشتند و دارند. در کنار آن، اما گروهی هستند که برای آرمانهای ادبیات کودکان میکوشند و در همه مراحل کاری کوشیدهاند، خط اصلیشان همان خط میانه ادبیات کودکان باشد.
بیشتر بخوانید: ادبیات کودکان چیست؟
شاید بتوان گفت مهمترین ویژگیهایی که این گروه بزرگ از پدیدآورندگان درگیر آن هستند، ضعف اقتصادی در حوزه ادبیات کودکان، بیآیندگی حرفهای و بیاعتمادی به روند کلی جامعه است. حق التالیف های اندک در زمینههایی مانند نویسندگی و تصویرگری جایی برای امیدواری نمیگذارد. فقدان سازمانهای صنفی و تشکیلاتی نیرومند که بتوانند از حقوق این پدیدآورندگان دفاع کنند، وضعیت آنها را هستهای یا اتمیزه کرده است. تنهایی فکر میکنند، تنهایی واکنش نشان میدهند، بیآن که رفتارشان کنشگرانه باشد اگر نهاد یا انجمنی هم مانند انجمن نویسندگان کودک و نوجوان یا انجمن تصویرگران کودک و نوجوان ساختهاند، این انجمنها از شکل آرمانی سازمانهای همبسته و پرشور که به زیست و زندگی این پدیدآورندگان جهت بدهند خالی هستند. ادبیات کودکان ایران در زمینه پدیدآورندگان کارنامهای متناقص و ناسازواره دارد. این وضعیت برآمده از وضعیت چند تکه و پاره پاره جامعه است. تا هنگامی که جامعه به یک برداشت درست درباره آینده خود برسد، این وضعیت ادامه خواهد داشت.
ادبیات کودکان، سازهای ناسازواره
رشد درونزا در ادبیات کودکان مؤلفههایی دارد که اگر در جای خود باشند، روندهای رشد همساز با هم رشد میکنند. برخی از این مولفهها مانند پرهیز از نگاه ابزاری به ادبیات کودکان مگر در حالتهای استثنایی، برنامهریزی با پیشینه تاریخی برای پیوند دورهها و نسلها به این پدیده، نقش نظارتی دولت و نهادهای رسمی بدون مداخلهگریهای کلان مانند ممیزیهای تنگ و ترش، سبب شده است که گرانیگاه ادبیات کودکان ایران در جای خود نباشد. در سنجش گرانیگاه ادبیات کودکان در کشورهای پیشرفته باید گفت این پدیده درست همان جایی بر زمین استوار است که باید باشد. این گرانیگاه در کشورهای پیشرفته بر این مبنا است، دانشگاه و مراکز پژوهشی تولید نظریه میکنند، کتابداران ارشد و کارشناسان کتاب کودک، بر پایه دستورکارهای تجربه شده، کتابهای باکیفیت را برای شبکه ملی کتابخانهها برمی گزینند و به شکل مویرگی کتاب کودک را به بیشترینه کودکان میرسانند، بنگاههای نشر، برترین آثار را گزینش و روی آن از جنبه متن و تصویر سرمایه گذاریهای بنیادین میکنند. پدیدآورندگان از راه ادبیات کودکان به طور کلی تأمین مالی میشوند. آموزش و پرورش این کشورها ادبیات کودکان را بخشی از روند ضروری برای پرورش ذهن کودکان و به دست آوردن مهارتهایی مانند، رشد اجتماعی یا ایجاد حس همدلی و گفتوگو هم کنشی با خانواده و جامعه میشناسند و برای آن سرمایهگذاری میکنند.
اما اگر قرار باشد که گرانیگاه ادبیات کودکان را در پایان این دوره بلند از کار پیدا کنیم، آیا به آسانی شدنی است؟ ادبیات کودکان در پایان این سده، از روند و جریانی بسیار کوچک، به سازهای بزرگ تبدیل شده است. اما این سازه همان نیست، که باید باشد. اگر برای نمونه ادبیات کودکان ایران را با ادبیات کودکان اروپای غربی و شمالی بسنجیم، میتوان ناسازوارگی این سازه را دید. رشد درونزای ادبیات کودکان همیشه و همواره از سوی جریانهای قدرت و جریانهای اقتصادی تهدید شده است. چنین پدیدهای در کشورهای اروپایی دیده نمیشود. اقتصاد نشر، اقتصادی با برنامه بدون پدیدههایی مانند رانت است، ادبیات کودکان در آن کشورها، زیر فشار سفارشی نویسی، و تولید آثار سفارشی برای این نهاد یا آن نهاد پژمرده نشده است، پدیدآورندگان ادبیات کودکان، برای انتشار آثارشان مجبور نیستند، به جز معیارهای حقوق کودک، رعایت اخلاق حرفهای به ممیزیهای گسترده گردن نهند، و همواره نگران این باشند که کارشان یا از سوی دستگاه رسمی ممیزی یا ناشرانی که نمیتوانند ریسک این را بپذیرند، از آن شکل اصلی که پدیدآورندگان در نظر دارند خالی شود. ادبیات کودکان ایران، سازهای ناسازواره است، چون پدیدآورندگان آن، اکنون بیش از آن که کنشگر باشند، کنش پذیر اراده نهادهای قدرتمند در دولت و ناشران ویژه خوار هستند. آنها هستند که سیاست نشر کتاب کودک را تعیین میکنند. آنها میتوانند اگر اراده کنند، پدیدآورندهای دیده شود یا نشود. ادبیات کودکان ایران سازهای ناسازواره است، چون در سنجش با کشورهای غربی، در این یک سدهای که پشت سر میگذاریم، با نهاد آموزش و پرورش پیوند نگرفت. هنوز بیشترینه کودکان ایرانی از حق دسترسی به کتاب باکیفیت محروم هستند. آموزش و پرورش ایران به طور کلی هرگز به این درک نرسید، که ادبیات کودکان نقشی بسیار گسترده در پرورش کودکان دارد. بنابراین هرگز و هیچ گاه این پدیده در آموزشگاههای ایرانی فراگیر نشد و این بزرگترین ناسازوارگی ادبیات کودکان ایران در این یک سده است. این حق را اکنون گروههایی کوچک از ترویجگران در قالب کوششهای فردی یا جمعی پیش میبرند، اما به راستی اگرچه کار آنها ارزشمند، اما در سنجش با وضعیت جمعیت کلان کودک و نوجوان کشور، قطرهای در دریاست.
در یک جمعبندی کلی باید گفت، جامعه شهری کوچک ایران در آغاز سده 1300 که ابتداییترین شکلهای جامعه مدرن را به ندرت تجربه کرده بود، جامعهای که نه نظام آموزشی نهادینه داشت، نه دانشگاهش راه افتاده بود، اکنون جامعهای شده است که به شکلهای مختلف پدیدارهای جامعه مدرن را تجربه کرده است، اگرچه در این یک سده، جامعه گرفتار وضعیتی است که با یک دست پدیدارهای جامعه مدرن را میگیرد، با دست دیگر پس می زند. در چنین وضعیتی که تعریفی درستی از رابطه انسان ایرانی با جهان امروز وجود ندارد، طبیعی است که ادبیات کودکان ایران همان وضعیتی را دارد، که گروه صنعتی کفش ملی دارد. در یک جامعه که مناسبات درست برقرار است، صنعت روی فرهنگ و فرهنگ روی صنعت تأثیر میگذارد. اینها مؤلفهها و شالودههای جدا از هم نیستند که یکی خوب کار کند و دیگری بد. به طور کلی گرانیگاه جامعه ایران در همه سطوح، کژ و مژ روی هم افتاده است. اکنون ادبیات کودکان داریم، اما برای رشد درونزا، گرانیگاه آن بر زمین، استوار نیست. سده کنونی به پایان میرسد، اما پرسشهای بزرگی در برابر همه ایرانیان است. در آستانه سال 1300 کجا ایستاده بودیم؟ در یک سده کدام راهها را پیمودیم و در آن سدهای که در برابر ما در حال زاده شدن است، باید کدام راه را به درست یا نادرست بپیماییم؟