روز جهانی مردمان بومی را بومی کنیم ‌

 مجمع عمومی سازمان ملل نهم آگوست برابر با 19 امرداد را روز جهانی مردمان بومی نام نهاده است. این نامگذاری از سال 1994 صورت گرفته است. تصویر این روز جهانی که به عنوان نماد رسمی و بین‌المللی آن برگزیده شده، برگرفته از نقاشی یک نوجوان بنگلادشی به نام «رِبانگ دِوان» است. ربانگ دوان از بومیان «چاکما» بزرگترین جمعیت بومی بنگلادش است که در مسابقه طراحی لوگوی سازمان ملل برنده شد و نقاشی او نشانی برای این روزِجهانی شد.

 

 

اما مردمان بومی به چه کسانی گفته می شود و آیا تعریف مرمان بومی در جهان با تعریف آن در ایران همخوانی دارد؟

مردم بومی به آن دسته از انسان‌هایی گفته می‌شود که بر مبنای دانش و روش گذشتگان و اسلاف خود زندگی می کنند. نسبت به مدرنتیه تمایل کمتری نشان می‌دهند و سرعت پیشرفت آن‌ها، البته از نظر تعاریف امروزی، کندتر است. شاید بتوان گفت مردمان بومی توجه بهتری به توسعه پایدار از خود نشان می‌دهند، چرا که به ماندن در سرزمین مادری و وفاداری به سنت‌ها و روش‌های زندگی پیشینیان خود، اهمیت بیشتری می‌دهند.

همین ویژگی مردمان بومی باعث شده تا در دهه‌های اخیر که زمین در حال نابودی و آسیب است، توجه بیشتری به دانش مردمان بومی گردد. سرزمین‌های بومیان در بسیاری از جوامع جهان غصب شده و کشتار‌های بی‌رحمانه‌ای از آنان صورت گرفته است. گاه کشتار جسمانی نبوده بلکه با دریغ کردن سنت‌ها، دانش و فن‌آوری بومی،  آنان را به کشتار‌های فرهنگی کشانده‌اند. اما امروزه به نظر می‌رسد کم کم دانش بومی اهمیت خود را نشان می‌دهد و نهاد‌ها و سازمان‌هایی برای حفظ و نگهداری فرهنگی این جوامع دست به کار شده‌اند. که نام‌گذاری چنین روزی یکی از همین اقدامات پاسدارانه است.

و اما درباره جایگاه بومیان در کشور ما پیچیدگی های زیادی وجود دارد. سرزمین ایران از دوران‌های گذشته مکانی بوده است که اقوام گوناگون در یک مرز جغرافیایی با هم زندگی می‌کردند و به صورت ساتراپی (استانی) اداره می‌شده است. آن اقوام هزاره‌ها است که با هم در یک سرزمین زندگی می‌کنند. به عنوان مثال استان خوزستان دارای اقوام مختلفی است که عبارتند از: قوم‌های لر (بختیاری، بهمئی و فیلی)، عرب، کرد، ترک (قشقایی) و فارس (بومیان خوزستان که مردم خوزی زبان هستند). یا اقوام کرمانج که دارای فرهنگی غنی هستند از اقوام کرد کوچانده شده به خراسان تشکیل شده‌اند. پیچیدگی ماجرا از آنجا نشات گرفته می‌شود که به عنوان نمونه ساکنان روستای اورامان در کردستان دانش بومی زندگی در مناطق کوهستانی را بلدند اما همان اقوام کرد شهر‌نشین در سنندج دیگر دارای این دانش بومی نیستند. پس بنا به تعاریف غربی اقوام کردها و یا اقوام خوزستان هم بومی هستند و هم نیستند. ایران جزو کشورهایی است که ساکنان آن همه بومی محسوب می‌شوند. اما آنچه که به مناسبت این روز می‌توان گفت توجه به دانش بومی (که در کشور ما بهتر است از کلمه سنتی استفاده کرد) و انتقال آن به نسل آینده است تا از خطر فراموشی در امان بماند. پس در ادامه مطلب استفاده از واژه مردم بومی در ایران به معنای گروهی از ساکنان ایران است که از روش زندگی بومی استفاده می‌کنند.

یکی از ویژگی‌هایی که  مردمان بومی را از سایر طبقات هم گروه خود متمایز می‌سازد،  داشتن وجوه فرهنگی منحصر به فرد است. موسیقی، خوراک، پوشاک، صنایع دستی، فن‌آوری در معماری، کشاورزی، دامداری، زبان، ادبیات، طب و ... در نزد این مردمان، بومی‌ترند و کمتر به فرهنگ پایتخت یا مرکز شبیه‌اند. توجه به واژه بومی نیز خود اشاره مستقیمی دارد به وابسته بودن به سرزمین مادری و کمتر توجه کردن به الگوهای مشترک جهانی. درست است که امروزه علم در نزد بشر بسیار گسترده شده و پیشرفت چشمگیری داشته است، اما دانش و هنر بومی از آن‌جایی که برخاسته از تجربیات هزاران سال و وابسته به بوم (مجموعه‌ای از محیط‌زیست، جغرافیا و  فرهنگ) است گنجینه‌ای گران‌بها محسوب می‌شود که در طی سالیان سال به ما به ارث رسیده است. مثال‌های بی‌شماری می‌توان در این زمینه برشمارد. می‌توان به هنر خالکوبی در نزد بومیان کیش و خوزستان اشاره کرد که هنوز مادر بزرگ‌هایی در آن مناطق زندگی می‌کنند که بلدند چگونه برگ لگجی (نوعی گیاه بومی) و دوده چراغ را بکوبند تا تبدیل به ماده‌ای غلیظ و یک دست گردد و بعد آن را با سوزن بر روی پوست دست و صورت خود خالکوبی کنند. و یا زنان و مردان مینابی از مسیر و جهت و دما و موسم بادهای منطقه‌ای می‌دانند که وزش آن باد برای درخت خرما مفید است یا مخرب. همچنان مراسم جشن آغاز شالی‌کاری در روستاهای گیلان با هدیه عروس برنج به گاوی شروع می‌شود که قرار است زمین را شخم بزند. عروس برنج که در گویش محلی به آن وزرا مشته گفته می‌شود، آخرین مشت خوشه‌های برنج  به شکل عروسکی است که در سال گذشته درو شده و برای برکت تا سال بعد در انبار برنج نگهداشته می‌شود. شروع شالی‌کاری با یک جشن همراه می‌شود و این اتفاق مردمان کشاورز را برای یک دوره سختِ کاری آماده می‌کند.

ممکن است این نقد به زندگی وابسته به فرهنگ بومی، وارد باشد که غافل‎‌شدن بیش از حد به علم می‌توان مخرب باشد. به‌ویژه در حوزه سلامت و یا کشاورزی در سرزمینی کم آب که شاید نقد به جایی باشد. اما به زعم نگارنده توجه و اهمیت دادن به دانش و فرهنگ بومی در کنار پژوهش و کسب دانش روزِ جهان می‌تواند دو بازوی یک سرزمین باشد که به توسعه پایدار می‌اندیشد.

دریغ است که این گنجینه شفاهی به یاد فراموشی سپرده شود. یکی از بهترین منابعی که می‌توان دانش بومی را در آن جستجو کرد و به نسل بعدی منتقل کرد، افسانه‌ها و روایات شفاهی هستند. پژوهشگران قصه و افسانه به خوبی می‌دانند که قصه‌ها با راویان آنها سفر می‌کنند و در کره زمین می‌توانند مسافت بسیار زیادی از نظر جغرافیایی طی کنند. اما تاثیر جالب مردمان بومی این است که بر اساس داشته‌های فرهنگی و شرایط زندگی بر روی قصه‌ها تغیراتی ایجاد می‌نمایند. از همین رو وقتی سیزده شاهد از یک قصه بررسی می‌گردد، می‌بینیم که در هر سیزده شاهد تغییراتی کاملا مبتنی بر فرهنگ بومی منطقه، اعمال شده است. قطعا یک دست بودن  فرهنگ نمی‌توانست این تاثیر را بر روی یک قصه بگذارد. از دیگر مصادیق انتقال فرهنگی عروسک‌های بومی و مردم ساخت هستند. تفاوت‌های اندک بر روی خطوط چهره ، آرایه‌های صورت، اجزای لباس، ساختار بدن و مواردی از این قبیل به خوبی می‌تواند زندگی و دانش بومی را به کودکان و به نسل بعدی منتقل نمایند.

این روز را بهانه قرار دهیم و برای کودکان از سرزمین و بوم‌شان صحبت کنیم. در سفرها توجه کودکان را به نحوه زندگی مردمان بومی جلب کنیم و به آنان بیاموزیم که نسبت به پیشینه سنتی و تاریخی خود علاقه‌مند گردند.

نویسنده
یاس فرهومندفر
Submitted by skyfa on