فهرست:
مقدمه
جنگ آزمایی تیشتر و اپوش
زورآزمایی دیگر
چیره شدن تیشتر
غرش رعد
مقدمه
ایرانیان قدیم به فرشتگان و ایزدان گوناگون اعتقاد داشتند و نگاهبانی کارهای عالم را بر عهده این ایزدان و فرشتگان میدانستند، مثلاً آب و گیاه و آتش و همچنین زادن و روییدن و پیمان بستن و پیروزی یافتن، همه ایزدان جداگانه داشتند. بعضی از این ایزدان به شکل یکی از موجودات این جهان در میآمدند، مثلاً ایزدی که «اسپندارمذ» نام داشت در جهان ما به صورت «زمین» جلوه گر بود. ماه و خورشید نیز از ایزدان به شمار میرفتند. آنچه موجب زیانکاری و ویرانی و زشتی و ناپاکی میشد نیز در عهده دیوان و پریان که یاران اهریمن بودند، چنان که خشم و دروغ و از و فریب و خشکسالی و بیماری و مرگ، هریک را دیوی نگاهبانی و سرپرستی میکرد. داستانی که در پی میآید داستان نبردی است که میان «فرشته باران» و «دیو خشکی» در میگیرد، و شکستن خشکی و فرود آمدن باران در اواخر تابستان را در جامهی داستان آشکار میکند.
ستاره «تیشتر[1]» فرشته باران بود. هرمزد چون از آفرینش جهان فراغت یافت ستاره تیشتر را به آبیاری عالم گماشت تا از ابر باران ببارد و زمین را سیراب کند و گیاهان را خرمی بخشد و گلها را بشکفد و رودها را پرآب سازد و چشمهها را روان کند و کشورهای آریایی را سرسبز و آباد نماید. اهریمن بدنهاد، که دشمن نیکی و خوشی و آبادی بود، چون خوبی جهان هزمرد را دید حسد برد و خشمگین شد و به ستیزه برخاست. «اپوش» دیو خشکی را برآن گماشت کرد که تا باد گرم بوزاند و زمینها را خشک کند و گل و گیاه را پژمرده سازد و رود و چشمه را بخشکاند.
آنگاه ستارهِی تیشتر، فرشته باران، طلوع کرد و به یاری هرمزد برخاست. نخست خود را به صورت جوانی پانزده ساله با قامت بلند و اندام توانا و چشمان درشت و چهره تابنده در آورد و مدت ده شبانه روز در آسمان پرواز کرد و از ابرها باران بارید. سپس خود را به صورت گاو نری زرین شاخ و نیرومند در آورد و ده شبانه روز در آسمان پرواز کرد و از ابرها باران بارید. سوم بار تیشتر خود را به صورت اسب سفید زیبایی با گوشهای زرین و لگام زرنشان درآورده و ده شبانه روز در آسمان پرواز کرد و از ابرها باران بارید. قطرات باران هریک به درشتی یک پیاله بود. آب به قامت یک مرد بالا آمد و سراسر زمین را فرا گرفت. جانواران زیان بخش و زهرآگین همه هلاک شدند و در سوراخهای زمین فرورفتند. آن گاه نسیم ایزدی از جانب هرمزد وزیدن گرفت و آبها را به دورترین نقطه زمین راند. از این آبها دریای فراخکرت[2] پدید آمد.
جنگ آزمایی تیشتر و اپوش
اما لاشه جانوران زیان بخش و زهرآگین بر زمین ماند و از زهر آنها خاک آلوده شد. برای آن که زمین سراسر پاک و شسته شود باز تیشتر فرشته باران به صورت اسبی سفید و زیبا با گوشهای زرین و سمهای بلند و لگام زرنشان در کنار دریای فراخکرت فرود آمد.
دیو خشکی به ستیزه برخاست و به صورت اسبی سیاه و دم کل و بی یال و بریده گوش، در کنار دریای فراخکرت فرود آمد.
دو اسب درهم آویختند و سه شبانه روز زورآزمایی کردند. اما سرانجام فرشته باران شکست خورد و دیو اپوش او را هزار گام از دریای فراخکرت دورانداخت. خشکی و تشنگی برجهان غالب شد.
زورآزمایی دیگر
تیشتر، فرشته باران، هراسان شد و خروش برآورد و به درگاه هرمزد نالید که: «وای بر من، وای برآبها و گیاهان زمین، وای بر مردمان، چرا مردمان از من یاد نمیکنند و مرا نمیستایند تا از ستایش آنها نیرو گیرم و با دیو خشکی نبردکنم.
ای هرمزده، ای آفریننده جهان، مرا یاری کن و نیرو بخش تا سراسر جهان را سیراب کنم.
هرمزد تیشتر را یاری کرد و او را نیروی ده اسب و ده شتر و ده گاو و ده رود بخشید. تیشتر با چنین نیرویی در کنار دریای فراخکرت فرود آمد. اپوش دیو خشکی به صورت اسبی سیاه و کند سم، اسبی دم کل و بی یال و بریده گوش به کارزار آمد.
چیره شدن تیشتر
نزدیک نیم روز تیشتر بر دیو خشکی چیره شد و او را شکست داد و هزار گام از دریای فراخکرت دور راند. پس از آن، تشتر بانگ شادی و کامیابی برآورد که:«خوشا بر من ای هرمزد، خوشا برشما ای گیاهان و آبهای روی زمین، خوشا بر شما ای سرزمینهای آریایی، اکنون جویها پرآب خواهد شد و به سوی کشتزارها و چمنها روان خواهد گشت.»
آنگاه تیشتر دوباره به صورت اسب سفید زیبای زرین گوشی به دریای فراخکرت فرودآمد. دریا را به جوش آورد و از دل آبها موج انگیخت و خروش و تلاطم برپاکرد. از کوهی که در میان دریای فراخکرت است مه برخاست و ابر به جنبش آمد و باد جنوب وزیدن گرفت و ابر و مه را پیش راند و باران و تگرگ را به سوی کشتزارها و منزلگاهان هفت کشور برد.
غرش رعد
دیو خشکی دیوی دیگر به نام «سپینچگره» را به یاری گرفت و باز به نبرد تیشتر شتافت. تیشتر گرز بر سر آنها کوفت. از ضربت گرز «آتش وازشت» (برق) شراره کشید و سپینچکر را هلاک کرد. از این ضربت خروشی بلند از نهاد سپینچکر برخاست. رعدی که پس از برق میشنویم این خروش است.
سپس تیشتر، ده شبانه روز باران فرود آورد و زهری که از لاشه جانوران برخاک مانده بود با آب آمیخته شد و به دریا رفت. شوری آب دریا از اینجاست.
پس از سه روزه باز باد ایزدی برخاست و آبها را به انتهای زمین برد و از این أبها سه دریای بزرگ و بیست و سه دریای کوچک و دو چشمه بزرگ و دو رود پرآب پدید آمد.