رسول پرویزی

در این صفحه می توانید اطلاعاتی از لیست کتاب ها، مقالات، خبرهای مرتبط با رسول پرویزی را مشاهده کنید.

لب بوم اومدی گهواره داری هنوز من عاشقم تو بچه داری و راستی این‌طور است. همین‌ که دست آدم به دامن ساقی سیمین ساق افتاد، رشته تسبیح سهل است، رشته مودت گسسته می‌شود. گاهی قتل و جنجال و خودکشی و رسوایی‌های دیگر راه می‌افتد و بزن بزن درگیر می‌شود که آن‌طرفش پیدا نیست.
سه شنبه, ۱۸ خرداد
غم و شادی با هم مسابقه داشتند،‌ حیاط مدرسه غرق درخنده و گریه بود. شاگردی كه از دالان مدرسه می‌گذشت. لب و لوچه‌اش آویزان بود. اما وقتی به حیاط می‌رسید، موج شادی بچه‌ها محاصره‌اش می‌كرد و آن‌وقت او هم مثل همه‌ی بچه‌ها می‌خندید. این خنده‌ها، خنده‌ قبا سوختگی بود. ماجرا چه بود؟
سه شنبه, ۱۱ خرداد
برگ‌های نارنج‌های انبوه کلاس را تاریک می‌کرد. تازه تخته سیاه را با نمد پاره کثیفی پاک کرده بودند. ذرات گچ در فضای اطاق موج می‌زد و در ریه‌های ما شیرجه می‌رفت هنوز آقای معلم نیامده بود. سید محمود با سر گرش جلو من نشسته بود و  با مهارت تیغ ژیلت را لای تخته میز می‌کرد و بعد مضراب وار زیر آن می‌نواخت و فوراً سرش را روی میز گذاشت تا آهنگ موزون ساز بچگانه‌اش را بشنود.
دوشنبه, ۱۰ خرداد