افق

بنظر شما چه رابطه ای بین غول و دوچرخه می تواند باشد؟ نمی توانید حدس بزنید؟ اصلاٌ رابطه ای وجود دارد؟ نویسنده به کمک دخترش "درسا" داستان می نویسد و مادر هم نقاشی های آن را می کشد. اگر چه قهرمان اصلی داستان پسری است که می خواهد دوچرخه ای را بدزدد ولی درسا هم وارد داستان می شود و در روند داستان تأثیر می گذارد.
پنجشنبه, ۲۰ خرداد
"ارمایل" و "کرمایل" دو برادرند. آن ها مثل همه ی مردم ایران از حکومت ظالمانه ی ضحاک در رنج و خشم اند و در صدد پیدا کردن راهی برای مبارزه با ضحاک ماردوش هستند.
پنجشنبه, ۱۶ اردیبهشت
"این عکسی از کثیف ترین شهر کشور است.... این شهر با بیش از پانصد رای از طرف افرادی که قبلا در آنجا بودند، بالاترین مقام را آورد.... بیلی شوکه شده بود. این خبر چقدر برای شهر وحشتناک و خجالت آور بود!
چهارشنبه, ۱۹ اسفند
دکتر "لموئل گالیور"، انگلیسی، که اکنون یک پدر بزرگ است و زمانی دکتر یک کشتی بوده، ماجرای سفرهای دریایی نا فرجام خود را تعریف می کند. او که عاشق ماجراجویی است یک بار در اثر متلاشی شدن کشتی اش به سرزمین آدم کوتوله ها می رود و یک بار هم از سرزمین غول ها سر در می آورد. ماجراهای عجیب، خطرناک و دردسرساز زندگی در این دو سرزمین، موضوع داستان "سفرهای گالیور" است.
چهارشنبه, ۵ اسفند
جری اسپینلی از نویسندگان پر افتخار کودک و برنده مدال «نیوبری» است. این کتاب او از سوی چهار نهاد و مؤسسه به عنوان کتاب سال برگزیده شده است.
پنجشنبه, ۱۵ بهمن
کتاب «مومو» دختر هشت و یا شاید هم دوازده ساله‌ای است تنها و بی کس که نه تنها کسی نمی‌داند کی به دنیا آمده، از کجا آمده و خانواده‌اش کجایند، حتی خودش هم نمی‌داند! اما مومو هنر بزرگی دارد که او را تنها نمی‌گذارد و آن گوش کردن صبورانه به حرف‌ها و درددل‌های مردم است. او برای همه گوش شنوا دارد و برای هر کس که به دلداری و همدردی نیاز دارد راه حلی درست و عاقلانه پیشنهاد می‌کند.
شنبه, ۱۲ دی
اودیسه، اسطوره ای حماسی است که در ابتدا توسط هومر، خواننده و نوازنده ی نابینا، در قرن هشتم پیش از میلاد به صورت شعر و ترانه نوشته شده و اکنون بازنویسی آن به صورت نثر در دست ماست.
شنبه, ۴ مهر
دسپرا، آخرین فرزند پدر و مادر و تنها موش زنده میان خواهر و برادرهایش بود. او برخلاف موش ها با چشم‌های باز میان دیوارهای یک کاخ به دنیا می‌آید. او بسیار کوچک است با گوش‌هایی بسیار بزرگ. رفتارش هم هیچ شباهتی به موش‌ها ندارد. خواهر و برادرهایش سعی می‌کنند روش زندگی موش‌ها را به او یاد بدهند. اما هنگامی که خواهرش او را به کتابخانه می‌برد تا راه و رسم به دندان کشیدن کاغذها را یادش بدهد، اتفاقی عجیب رخ می‌دهد؛ نشانه‌های روی صفحه‌ها، همان‌هایی که خواهرش به آن‌ها «خرچنگ قورباغه» می‌گوید، شکل می‌گیرند. شکل‌ها به واژه‌ها تبدیل می‌شوند و عبارتی دلنشین و شگفت‌انگیز را تشکیل می‌دهند: «یکی بود، یکی نبود.» و این‌گونه دسپرا جادوی کلمات می‌شود و نمی‌تواند مانند موش‌های دیگر، از جویدن کاغذها و تکه تکه کردن کتاب‌ها لذت ببرد. دسپرا، موش کوچولویی است که شبیه خواهر و برادرها و پدر و مادرش نیست. شبیه هیچ موش دیگری توی دنیا نیست. او نمی‌تواند کتاب‌ها را بجود، محو تماشای نور خورشید نشود و وقتی کاخ از صدای موسیقی‌ای که پادشاه برای دخترش می‌نوازد، پر می‌شود، خودش را کنترل کند. دسپرا نمی‌تواند قوانین موش‌ها را یاد بگیرد. وقتی یک موش تمام قوانین موش‌ها را زیر پا می‌گذارد و بدتر از همه عاشق دختر پادشاه می‌شود، جایی جز سیاهچال تاریک و وحشتناک نصیبش نمی‌شود. بله! سیاهچالی پر از موش‌های بزرگ گرسنه که منتظر موش‌های کوچک می‌مانند. سیاهچال مرگ!
شنبه, ۴ مهر
 آقای «ویلی وانکا» در داستان کتاب «چارلی و کارخانه شکلات‌سازی»، شیرینی‌سازی مشهور و صاحب بزرگ‌ترین کارخانه‌ی شکلات‌سازی است که تصمیم دارد با قرار دادن پنج بلیط طلایی در شکلات‌هایش، فقط و فقط به پنج بچه اجازه دهد از کارخانه‌ی عجیب او دیدار کنند و آن‌قدر به آن‌ها شکلات و آب‌نبات بدهد که تا پایان عمرشان تمام نشود.
سه شنبه, ۲۴ شهریور
خود «گرگوری» هم دیگر خسته شده بود؛ مدرسه که واقعا مزخرف بود، نه چیز بدردبخوری به آدم یاد می‌دهند و نه استعدادهای آدم را درک می‌کنند. از آن طرف، در خانه هم هر روز و هر روز دعوای پدر و مادرش را بخاطر نمره‌های درسی افتضاحش می‌دید. بعد از اتفاقی هم که برای بهترین دوستش، پدربزرگ، رخ داد گرگوری دیگر کاملا ناامید شده بود. اما مدرسه جدیدش باب میلش بود و پدربزرگ هم ...
پنجشنبه, ۱۲ شهریور
«برادلی چاکرز» مزخرف‌ترین بچه مدرسه بود، یک هیولای تمام عیار. هیچ چیز به اندازه تنبیه شدن او، بچه‌های دیگر را خوشحال نمی‌کرد. او در کلاس «خانم ایبل» در ته کلاس، ردیف آخر، صندلی آخر می‌نشست، چون دیگر عقب‌تر از آنجا جایی برای نشستن او نبود؛ تا اینکه «کارلا» به مدرسه آنها آمد ... و برادلی تبدیل به دوست ‌داشتنی‌ترین پسر مدرسه شد.
جمعه, ۱۲ تیر
مطالب کتاب درباره‌ علایق کودکان و خلاقیت و تفکر آ‌ن‌ها برای حل مشکلات خود است. ساختار کتاب داستان‌واره و آموزش آن نیمه مستقیم است. اطلاعات و زبان بیان اثر با درک و دانش گروه سنی مخاطب همخوانی دارد.
شنبه, ۱۷ اسفند
مجموعه ی کیتی دختر آتیش پاره از مجموعه کتاب هایی است که میان کودکان طرفداران زیادی دارد. مجموعه داستان های کیتی دختر آتیش پاره را بل مونی نویسنده ی انگلیسی کودکان با الهام از دخترش نوشته است.
دوشنبه, ۱۲ اسفند
آرتمیس فاول، نوجوان نابغه، تابلوی گران‌قیمت دزد اجنه را با کمک باتلر از صندوق امانات بانک مونیخ می‌دزدد و برای انجام آزمایش‌های لازم به اتاقش در هتل می‌برد. درست در همین موقع، دشمن او اوپال، موشکی مسلح به بیوبمب به سوی او می‌فرستد اما سروان هالی شورت که با کمک فرمانده‌اش، روت، متوجه نیرنگ و هدف اوپال شده‌ است، ماموریت می‌یابد که جان آرتمیس را نجات دهد و در دام اوپال می‌افتد.
شنبه, ۱۰ اسفند
رمانی تاریخی است كه چند راوی دارد. آن ها چند روایت را در كنار هم نقل می كنند. اولین راوی "من"، خود نویسنده است كه مستقیماً در امور دخالت می كند. راویان دیگر مینا، زهره و میرزا جعفر خان میرزا باشی هستند.
یکشنبه, ۴ اسفند
کوچولو (پرنیان) شخصیتی خیالی و جزٔ اهداکننده‌ی رویا به آدمیان است. این شخصیت‌ها با لمس اشیای متعلق به آدمیان، خاطره‌های زیبای آنان را جذب می‌کنند و بعد با تمرکز بر آنها، آن خاطره‌ها را وارد رویاهای انسان‌ها می‌کنند و با رویاهای شیرین به آدمیان آرامش و تعادل می بخشند.
شنبه, ۳ اسفند
داستان، ماجرای پسر بچه ای تنهاست كه زمانی لاك پشتی داشته. يك روز لاك پشتش گم می شود. حالا بعد از چند سال كه محلشان عوض شده است و به خانه و محله و مدرسه ای جديد آمده اند با پسری روبه رو می شود كه آن لاك پشت را به يادش می آورد.
دوشنبه, ۲۸ بهمن
«سارا» دختری ۱۴ ساله است که با برادر، خواهر و عمه اش در خانه ای ویلایی در کنار دریاچه کوچکی زندگی می کند.او در سن بلوغ است و از همه چیز و همه کس ناراضی است. سارا، برادرش چارلی را که ده سال دارد، اما به علت بیماری دچار معلولیت ذهنی شده به کنار دریاچه و تماشای قو ها می برد.
یکشنبه, ۲۷ بهمن
لک لک جوانی در کنار برکه‌ای کوچک زندگی می‌کند. او هرروز با مهارت چند ماهی از برکه صید کرده و روزگار می‌گذراند. بعد از چند سال لک لک پیر می‌شود و مهارت صید ماهی را از دست می‌دهد و تصمیم می‌گیرد با حیله ماهی بگیرد.
یکشنبه, ۲۹ دی
"ارمایل" و" کرمایل" دو برادرند. آنها مثل همه ی مردم ایران از حکومت ظالمانه‌ی ضحاک در رنج و خشم‌اند و در صدد پیدا کردن راهی برای مبارزه با ضحاک ماردوش هستند. ضحاک پادشاهی تازی است که شیطان بر شانه‌هایش بوسه زده و جای بوسه شیطان دو مار روییده، خوراک مارها هر روز، مغز دو جوان ایرانی است . همه ی جوانان در بندند و در نوبت مرگ به سر می برند.
شنبه, ۲۸ دی