سخنرانی یوتا باوئر هنگام دریافت جایزه هانس کریستین آندرسن ۲۰۱۰

من فکر می‌کنم، هر کاری که انجام می‌دهید یا هر چیزی که هستید، تنها خودتان نیستید. شما همیشه جزئی از یک کل هستید. برای همین همیشه می‌کوشم چیزی از آن کل را نشان دهم، چیزی که سبب شد امروز این جا بایستم. البته که اول از همه - به عنوان بخشی از کل، باید در مورد خانواده‌ام صحبت کنم. زیرا خانواده اولین و بزرگترین تأثیر را دارد. من عضوی از یک خانواده بزرگ‌ام. کوچک‌ترین عضوِ ردیفی طولانی از (بیشتر!) خواهرها و نه یک خانواده ثروتمند...

وقتی دبستانی بودم، آموزگارانم پیش پدر و مادرم می‌رفتند و می‌گفتند: «یوتا استعداد زیادی در نقاشی دارد و باید بعد از مدرسه در چند کلاس هنری فوق‌برنامه شرکت کند!» اما پدرم می‌گفت: «خب، او همیشه می‌تواند کاغذ و مداد داشته باشد: همین کافی است.» و فکر کنم، کافی بود. در زیرزمین ما، انبوهی از بروشورها وجود داشت -مطالبی درباره‌ی ایمنی ترافیک برای دانش‌آموزان- چون پدرم آموزگار ابتدایی بود. پشت آن‌ها سفید بود و من زیاد از آن‌ها استفاده می‌کردم. شاید باید کمی شرمنده باشم که سبب شدم این همه دانش‌آموز دفترچه‌های ایمنی را دریافت نکنند؛ اما به نظرم مهم‌تر این است که پدر و مادری داشتم که کنار تختم آواز می‌خواندند، و برادر و خواهرهایی که سعی می‌کردند سیب‌زمینی‌ها را از بشقابم بدزدند. پس از آن‌ها متشکرم!

بسیاری از عزیزانم در کتاب‌هایم پنهان شده‌اند، مانند پدرم و مادربزرگم (فرشته) در فرشته پدربزرگ و البته در ظاهر من، در لباس پنگوئن، خرس یا کودک، کسی را که بیش از همه دوست دارم خواهید یافت: پسرم یاسپر.


خرید آثار یوتا باوئر


در مدرسه هنرهای کاربردی هامبورگ تصویرسازی خواندم. فکر می‌کنم این مدارس، برای مثال در هامبورگ یا لایپزیگ، یکی از دلایلی هستند که ما چنین فرهنگ تصویرسازی توسعه‌یافته‌ای در آلمان داریم. استاد من زیگفرید اولکه بود. او معمولا از این‌که من بیش‌تر وقتم را صرف کارهای سیاسی، مانند پخش اعلامیه و اعتصابات دانشجویی، به جای تمرین نقاشی می‌کردم، شاکی می‌شد. اما یک بار گفت: هرکاری می‌خواهی انجام بده، تو یک تصویرگر خواهی شد. این نگاه خوش‌بینانه حس خوبی به من ‌داد و مرا در بر گرفت. پس از او متشکرم.

به جز آدم‌ها، ویراستارها و نویسنده‌ها، شاید بخش‌های دیگری از «کل» وجود داشته باشند که مرا به آنچه هستم تبدیل کرده‌اند: مکان‌ها، فضاها، احوالات دوره‌ای...

اول از همه، امکان زندگی و کار در آرامش و بدون ترس. ما مدت‌هاست که از این فرصت بهره‌مندیم، امیدوارم هرگز تغییر نکند. شهر زادگاهم، هامبورگ، با فضای باز، فضای سبز فراوان و آب فراوانش، برای من نیز مهم و عزیز است.

در سال ۱۹۸۳، من و ۱۸ هنرمند دیگر، گلدبکهوف را تأسیس کردیم - مکانی برای کار در یک کارخانه بازسازی‌شده در وسط هامبورگ، کنار یک کانال قدیمی. این بخش مهمی از کل مجموعه است - خانهٔ حرفه‌ای واقعاً دوست‌داشتنی من، با نور خورشید از صبح تا عصر، و همراهی خوب همکارانم در آنجا، به‌ویژه دستیارم آنت. بنابراین از همه کسانی که آنجا هستند نیز متشکرم!

یکی از کتاب‌هایی که بیش‌ترین اهمیت را برای من دارد، «ملکه رنگ‌ها» است. هم‌چنین این کتاب، کتابی بسیار شخصی است. «ملکه رنگ‌ها» در بسیاری از کشورها منتشر شده است اما شاید بیش‌تر شما ندانید که این داستان در اصل انیمیشنی کوتاه بود که من به همراه یک فیلم‌ساز انیمیشن، کاترین مگنیتز، ساختم. ما هفته‌ها صرف بریدن تصاویر با قیچی ناخن و مرتب کردن آن‌ها جلوی دوربین قدیمی بزرگ او کردیم. خیلی خوش‌حالم که «ملکه رنگ‌ها» (و همچنین فرشته پدربزرگ) از سوی بسیاری از گروه‌های تئاتر و پروژه‌های مدارس به نمایش‌نامه تبدیل شده است. از همه آن‌ها به خاطر کار خوب‌شان تشکر می‌کنم!

در کتابک بخوانید: معرفی کتاب فرشته پدربزرگ

«مامان جیغ‌جیغو» ابتدا داستانی کوتاه بود برای قبل از خواب پسرم و من هنوز هم از موفقیت این کتاب کمی شگفت‌زده‌ام!


خرید کتاب مامان جیغ‌جیغو


در کتاب «فرشته پدربزرگ» داستان‌های زندگی پدر و مادربزرگم را گنجانده‌ام. در میان چیزهای دیگر، این کتاب درباره جنگ، گرسنگی و نازیسم صحبت می‌کند. فکر می‌کنم اگر به اندازه کافی حساس باشید و قالب مناسب را پیدا کنید، می‌توانید در کتاب‌های کودکان نیز به این موضوع‌های تاریک بپردازید.

بی‌خانمانی هم می‌تواند موضوع کتاب کودک باشد، اگر نویسندهٔ حساسی مثل کرستن بویه متن را نوشته باشد.


خرید کتاب فرشته پدربزرگ


داستان سِلما، گوسفند، تنها در یک شب طولانی خلق شد. این نخستین کتاب من بود که به چین رسید، که برای یک گوسفند سفری نسبتاً طولانی به حساب می‌آید.

کتاب‌هایی هستند که من تصویرگری‌شان را انجام داده‌ام، چون به نویسندگان‌شان احترام می‌گذارم و تحسین‌شان می‌کنم. اول از همه، می‌خواهم از یورگ شوبیگر (یکی دیگر از برندگان جایزه اندرسن)، فرانتس هولر و پیتر اشتام نام ببرم. فکر می‌کنم سپردن داستان به تصویرگر برای یک نویسنده ریسک کمی نیست. این کار، تا اندازه‌ای شبیه به سپردن کودک به دستان دیگری است در حالی که مطمئن نباشید چه اتفاقی برایش می‌افتد! بنابراین از آن‌ها برای اعتمادشان به من متشکرم.

در طول چند سال گذشته، چیزی در کار من و در نگرش من نسبت به کارم، به طور چشمگیری تغییر کرده است. پیش‌تر فکر می‌کردم تصویرگری امری انفرادی است: فقط من و یک ورق کاغذ و چند خودکار. اما اخیراً، بخش زیادی از زمان کاری‌ام را صرف سفر به سراسر جهان، برگزاری کارگاه‌ها و آکادمی‌های تابستانی و چیزهایی از این قبیل کرده‌ام. من با افراد زیادی، بزرگسالان و کودکان، در کشورهای مختلف آشنا شدم و این باعث خوش‌حالی من است که با این همه آدم جالب و شگفت‌انگیز در سراسر جهان در ارتباط‌ام. افرادی که من را به مدرسه یا آکادمی یا کتابخانه‌شان دعوت می‌کنند، فکر می‌کنند که من چیزی به آن‌ها می‌بخشم – سخنرانی‌ای، یک کارگاهی یا هر چیز دیگری. اما چیزی که از آن بی‌خبرند این است: آن‌ها هستند که به من می‌بخشند، به ویژه بچه‌ها! بنابراین... از آن‌ها متشکرم! شیوه طراحی آن‌ها را بسیار تحسین می‌کنم: تازگی، صراحت و رک بودن‌شان را و امیدوارم بتوانید بازتابی از این ویژگی‌ها را در کار من پیدا کنید.

خب، سعی کردم کمی از دنیای خودم و تمام افراد و مکان‌های مختلفی که به من کمک کرده‌اند تا به کسی که هستم تبدیل شوم و کاری را که انجام می‌دهم، انجام دهم، به شما نشان دهم. چیزی که از همه آن‌ها یاد گرفتم این است: اگر می‌خواهی کار خوبی انجام بدهی - کتاب و تصویرسازی - سعی کن حداقل بخش کمی از کودک درونت را حفظ کنی. ساده و اصیل باش، صادق باش. فقط همین را می‌توانم بگویم.

Submitted by editor74 on