کتاب «فرشته پدربزرگ» داستانی است لطیف با طنزی ظریف درباره مرگ از یوتا باوئر تصویرگر آلمانی برنده جایزه هانس کریستین اندرسن سال ۲۰۱۰.
در کتاب «فرشته پدربزرگ» پدربزرگی که بر روی تخت بیمارستان است، داستان زندگیاش را برای نوهاش تعریف میکند، از خوشیها و ناخوشیهایی میگوید که از سر گذرانده است و از این که چقدر خوششانس بوده است.
این داستان به کودکان کمک میکند مرگ را به عنوان جزئی از چرخه زندگی بپذیرند و با آن کنار بیایند. کودکان در کتاب «فرشته پدربزرگ» درمییابند همه انسانها یک چرخه زندگی دارند که از هنگام تولد آغاز میشود و با مرگ پایان مییابد.
خواندن کتاب «فرشته پدربزرگ» برای کودکانی که پدربزرگ یا مادربزرگشان در آستانه این مرحله از زندگیشان هستند میتواند بسیار تسکیندهنده باشد. دانستن این موضوع که پدربزرگ یا مادربزرگشان آنقدر خوششانس بوده است که ناملایمات و دشواریهای زندگی را پشت سر بگذارد و از خطرها بجهد و جان سالم به در ببرد و تجربههای لذتبخشی مانند عاشق شدن، پدر/ مادر شدن و دیدن نوههایشان تجربه کند برای این کودکان آرامشبخش خواهد بود و به آنها کمک خواهد کرد.
افزون بر این یوتا باوئر در کتاب «فرشته پدربزرگ» با استفاده از شوخطبعی که در تصاویر به کار برده تلخی صحبت کردن درباره مرگ را برای کودکان گرفته است. در این کتاب در حالی که مخاطب از زبان پدربزرگ قصه زندگیاش را میخواند، تصاویر، داستان را به شکل دیگری روایت میکند. در داستان شخصیت دیگری هم وجود دارد که نوه و پدربزرگ از آن بیخبرند و فقط خواننده کتاب است که آن را میبیند و همین شخصیت است که داستان را به شکل دیگری رقم میزند. برای نمونه در صفحهای از زبان پدربزرگ میخوانیم: «سگهای بزرگ از ترس من به خود میلرزیدند.» اما مخاطب در تصویر اصل ماجرا را می بیند. بنابراین این کتاب یک کتاب تصویری است یعنی متن و تصویر کاملا به هم وابسته هستند و هنگام بلندخوانی آن کودکان باید همزمان تصاویر را هم ببینند.
درباره نویسنده و تصویرگر کتاب «فرشته پدربزرگ»
یوتا باوئر تصویرگر آلمانی دانشآموخته رشته تصویرسازی از کالج فنی طراحی هامبورگ است.
او تاکنون موفق به دریافت جوایز ملی و بین المللی فراوانی شده است. جوایزی چون لوح افتخار IBBY در سال ۱۹۹۴ برای کتاب «تنها و یگانه» به نویسندگی کریستینه نوستلینگر و جایزه کتاب کودک آلمان را برای کتاب «مادر جیغ جیغو»، «فرشته پدر بزرگ» در سال ۲۰۰۱ و ۲۰۰۲ دریافت کرد. کتابهای او به بیش از هژده زبان ترجمه و در کشورهای گوناگون منتشر شده اند.
یوتا باوئر حق چاپ چهار عنوان کتاب مقوایی «اِما» را به برنامه «با من بخوان» پیشکش کرده است. برنامه «با من بخوان» برنامهای است که موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان برای ترویج کتابخوانی برای کودکان محروم در ایران اجرا میکند.
درباره مترجم کتاب «فرشته پدربزرگ»
زهرا قایینی متخصص زبانشناسی و ادبیات آلمانی و روانکاو کودک و نوجوان در شهر فرانکفورت آلمان است.
پدربزرگ روی تخت بیمارستان است، دوست دارد که چیزی تعریف کند، هر زمانی که نوه به ملاقاتش میرفت برای او داستانی میگفت، از کودکیاش و مجسمه فرشته نگهبان وسط میدان در مسیر مدرسه. گویی مجسمه نمود جسمانی فرشته مراقب او در طول زندگیاش بوده، مهمترین خاطرات و قصههایی که به یاد میآورد و برای نوه تعریف میکرد مفاهیم پیچیدهای بودند که در طول سالهای زندگیاش با آنها روبهرو شد: دوستی، دعوا، جنگ، شجاعت، ترس، گرسنگی و قحطی، کار و بیکاری، عاشق شدن، پدر شدن، سفر، خوش شانسی و …
داستانی مصور و خطی از زندگی پدربزرگ با همه پستی و بلندیهایش پیش روی ماست و همه جا فرشتهای مراقب مثل یک «روح همراه» کنار اوست. فرشته مراقبی که زمینه و امکان خطر کردن، چشیدن طعمها و امیدوار بودن برای به دست آوردن را در قلب کودکی پدربزرگ تا بزرگسالی او مهیا میکند. در تصاویر بارها و بارها پدربزرگ را در معرض خطراتی مثل تصادف، سقوط، کشته شدن در جنگ دوره آلمان نازی، گرسنگی میدیدیم اما او با «خوش شانسی» و همراهی فرشته از کنار تک تک این خطرات رد شد و حالا خاطرات آن را برای نوه تعریف میکند، ممکن بود نباشد اما ماند و زندگی را ادامه داد در کمال «خوش شانسی» ماند و فصلها و اتفاقات را دید و ساخت. به زعم پدربزرگ زنده ماندن یک خوش شانسی است.
کتاب «فرشته پدربزرگ» روایتی خطی است از یک زندگی پر فراز و نشیب، پر از خطر و ریسک، پر از شادی و غم که در گذر است. فرآیندی که نمودهایی از تقدیرگرایی، شانس و اقبال، جبر و اختیار در دل تصاویر و روایت دیده میشود.
گویی فرشته مراقب او موظف به همراهی از سر عشق است تا «تقدیر» پدربزرگ به سرانجام خود برسد و وقتی دفتر زندگی و مقدراتش کامل شد روی تخت بیمارستان قصه او به سر آید و کتاب بسته شود. درست در صفحهای که پدربزرگ تمام میشود، روز آفتابی و گرم نوه آغاز میشود و خط زندگی او ادامه پیدا میکند. نوه از میدانی رد میشود که آدمها، ماشینها، درختها، گدا، ساختمانها در آن دیده میشوند و به جای مجسمه فرشته مراقب یک آهنربای بزرگ روی سکویی قرار گرفته، فرشتهای هم اطراف نوه نیست گویی فرشته با مرگ پدربزرگ و انتقالش به آمبولانس بازنشست میشود و حالا نوه مانده با دنیای بزرگ و آهنربایی که میتواند نماد علم و فن باشد. آهنربایی که میتواند نوه را جذب شگفتیهای منحصر به فرد زندگی کند.
زنده بودن یک خوش شانسی است با وجود یا بدون وجود فرشته مراقب مهربان. میشد که نباشیم؛ نبینیم و نچشیم و نرویم و نسازیم…
اما بودن و قصه زندگی را ساختن اتفاق منحصر به فردی است که باید یادمان بماند و مرگ مهمترین رخدادی که میتواند توجه به این خوششانسی را همواره بیدار نگاه دارد.
فارغ از اینکه بخواهیم درباره مفهوم انتزاعی «فرشته مراقب و ماموریت الهی او در حفاظت از افراد» برای کودکان حرف بزنیم (که امری بسیار پیچیده است)، میتوانیم داستان را از این منظر ببینیم که به نظر شما زنده بودن و دنیای شگفتانگیز را کشف کردن یک شانس نیست؟ شانس یعنی چه؟ از کجا بدست میآید؟ شانس مراقبت میخواهد یا نه؟ آیا میشود مراقب زندگی بود؟ مهمترین اتفاقات قصه زندگی شما تا امروز چه بوده؟ و …
تمرکز روی مفهوم انتزاعی فرشته و مراقبت او از آدمها میتواند ذهن کودک مخاطب قصه را درگیر چالشهایی مانند نظارت دائمی عوامل بیرون از خود کند و نقش خودمراقبتی در ذهنش کمرنگ شود. مراقبت والدین و اطرافیان که نمود جسمانی و عینی دارند به شکلی دیگر در ذهن کودک تحلیل میشود و با مراقبت فرشتگان متفاوت است.
کارلسن Carlsen، ناشر کتاب فرشته پدربزرگ دستنامهای را به زبان آلمانی منتشر کرده است تا با کمک آن کتابداران، ترویجگران و مربیان بتوانند فعالیتهایی را در پیوند با این کتاب اجرا کنند. گروه «با من بخوان» با همراهی مترجمان داوطلب همکار موسسه در آلمان و ویراستاری شیدا اکبری دستنامه را به فارسی برگردانده است و خانم ویکتوریا فاتحی فهرست منابع فارسی را تدوین کردهاند. این دستنامه در لینک زیر در دسترس شماست.