سحر سلطانی

در این صفحه می توانید اطلاعاتی از لیست کتاب ها، مقالات، خبرهای مرتبط با سحر سلطانی را مشاهده کنید.

در کتاب «قول بچه قورباغه» کرم و بچه قورباغه عاشق سرتا پای هم شدند. کرم شد «رنگین‌کمان رنگی» بچه قورباغه و بچه قورباغه شد «مروارید سیاه» کرم.
شنبه, ۵ بهمن
کتاب «یک گرفتاری دیگر» کتاب دیگری است از شینسوکه یوشی تکه نویسنده کتاب «شاید سیب باشد!» و «می‌توانم یک من دیگر بسازم».
دوشنبه, ۳۰ دی
روزی روزگاری روباهی بود که در دل جنگلی فشرده از درخت و بوته و خار زندگی می‌کرد آنقدر فشرده و درهم تنیده که روباه از ترس گم شدن از لانه‌اش دور نمی‌شد. او هر شب با روشنایی آرام و ملایم ستاره‌ای از خواب بیدار می‌شد. تا اینکه به مرور فهمید او فقط یک دوست دارد: ستاره. تنها دوستی که راهنمای او در دل تاریکی جنگل بود و کمک می‌کرد تا غذا پیدا کند و راه لانه را از سر گیرد. او ستاره را تماشا می‌کرد و ستاره هم او را وقتی دنبال خرگوش‌ ها در خارزار می‌دوید.
شنبه, ۱۴ دی
کتاب «مداد» داستانی است جذاب نوشته الن البرگ و تصویرگری بروس اینگمن.
سه شنبه, ۴ تیر
کتاب «برای هر چیز آماده‌ام» داستان دو دوست است یکی‌خوشبین و دیگری بدبین.
شنبه, ۱ تیر
کتاب «ما اینطوری زندگی می‌کنیم!» هفت کودک واقعی از هفت گوشه جهان، پرو، ژاپن، ایتالیا، ایران، هند، روسیه و اوگاندا در محدوده سنی هفت تا یازده ساله از «خود» می‌گویند.
سه شنبه, ۳۱ اردیبهشت
مهمترین ویژگی کتاب «غول و دوچرخه» از منظر من کودکی ِنویسنده کتاب با دخترش «درسا» در ساحت ادبیات است.
یکشنبه, ۸ اردیبهشت
کتاب «شاید سیب باشد» داستانی پسرکی است که بادیدن یک سیب بر روی میز یک سری از پرسش‌ها در ذهنش شکل می‌گیرد.
سه شنبه, ۲۷ فروردین
کتاب «من صندلی نیستم!» داستان زرافه‌ای است که همه او را با صندلی اشتباه می‌گیرند و او تلاش می‌کند جلوی این زورگویی را بگیرد.
دوشنبه, ۲۶ فروردین
در کتاب «هفته آشتی و دوستی در کلاس خانم روباه» خانم روباه معلم کلاسی است که مانند همه کلاس‌های جهان در آن دعوا و بگومگو بین بچه‌ها وجود دارد.
شنبه, ۲۴ فروردین
کتاب «فرشته پدربزرگ» داستانی است لطیف با طنزی ظریف درباره مرگ از یوتا باوئر تصویرگر آلمانی برنده جایزه هانس کریستین اندرسن سال ۲۰۱۰. در کتاب «فرشته پدربزرگ» پدربزرگی که بر روی تخت بیمارستان است، داستان زندگی‌اش را برای نوه‌اش تعریف می‌کند، از خوشی‌ها و ناخوشی‌هایی می‌گوید که از سر گذرانده است و از این که چقدر خوش‌شانس بوده است.
دوشنبه, ۲ مرداد
آبی کوچولو و زود کوچولو با من دوست هستند. روزی آبی کوچولو  در غیاب پدر ومادرش به دیدن زرد کوچولو می رود. اما زرد کوچولو در خانه نیست. آبی کوچولو همه جا را به دنبال او می گردد. آن ها با دیدن یکدیگر، از خوشحالی همدیگر را در آغوش می گیرند و هر دو به یک زنگ در می آیند، سبز. حالا پدر و مادر آن ها را نمی شناسند!
چهارشنبه, ۶ مرداد
کتاب مهمانی برای خرس» داستان خرسی است که از مهمان خوشش نمی آید و به همین دلیل روی در خانه اش تابلوی «ورود ممنوع» نصب کرده است.
چهارشنبه, ۴ تیر
کتاب «دنیا چه قدربزرگ است؟» پرسشی است که بیشتر کودکان از پدر و مادر خود می‌کنند و شاید از خود شما هم بارها و بارها چنین پرسشی شده است.
دوشنبه, ۶ خرداد
در کتاب «اگر تو بچه من بودی»، یکی از ویژگی‌های جانوران، با زبان مهرآمیز مادران‌شان و تصویرهای زیبای بزرگ، بیان شده است: شنای بچه سمورها، خواب زمستانی توله خرس‌ها، آواز خواندن بچه گرگ‌ها رو به ستاره‌ها و....
سه شنبه, ۱۰ اسفند
روزی روزگاری پشت کوه بازاری بود و توی بازار، یک بز، آش شله قلمکار می پخت و می فروخت. در همسایگی دکان بز، درختی بود تنها و غرغرو که مرتب سر بز غر می زد که چه طور با سروصدا بخوابد و با بوی چربی آش بیدار شود. اما بز برای این موضوع راه حل خوبی پیدا می کند که هم درخت از تنهایی بیرون بیاید و دست از غرغر کردن بردارد و هم مشتری هایش را از دست ندهد.
سه شنبه, ۱۴ دی
روزی، روزگاری درختی بود و او پسرک کوچکی را دوست می‌داشت. پسرک تا خردسال بود با شاخه‌هایش بازی می‌کرد، سیب‌هایش را می‌خورد و در سایه‌اش می‌خوابید. به تدریج که بزرگ‌تر شد دیگر کمتر با درخت انس داشت.
چهارشنبه, ۲۵ دی