«بلدی دوست پیدا کنی؟» از مجموعه کتاب «کتابهای جولیا» درباره دوستی مدادرنگیهاست. قهوهای در دوستی توانمند نیست. او تلاش میکند تا مهارتش را بالا ببرد و در پایان با کمک دیگر مدادرنگیها دوست خوبی میشود؛ دوستهای بسیاری هم پیدا میکند.
مدادرنگیها کنار هم، در جعبه زندگی میکنند. هر کدام ویژگیهای خود را دارند؛ اما قهوهای حس میکند با دیگران جور نیست. او بلندقد و تنهاست. بیشتر زمانها هم اخمو و غرغروست. او همیشه در حسرت ویژگیهای خوب دیگر مدادهاست؛ از اینکه در نقاشیها کمتر به او نیاز دارند هم غصه میخورد. قهوهای میکوشد تا با دیگر رنگها درددل بکند. هر کدام از رنگها درباره چیزهایی با او صحبت میکنند. آنها به قهوهای میگویند که برای داشتن دوست خوب، خودش هم باید دوست خوبی باشد. سیاه برای او روشن میکند که قهوهای ترکیبی از همه رنگهاست. این یعنی او همه ویژگیهای آنها را دارد. قهوهای باید یاد بگیرد که هر رنگ را در جای مناسب خودش به کار ببرد و خودش را دوست داشته باشد. پس او چند قانون برای خودش میگذارد؛ قانونهایی مانند مسخره نکردن یا همدلی کردن. او کم کم دوستهای بسیاری پیدا میکند. قهوهای درمییابد که حتی اگر زیاد در نقاشیها به کار نرود باز هم دوستداشتنی است.
گاهی کودکان در دوستیابی و ارتباط با دیگران کمتوان میشوند. آنها حسهای خود را نمیشناسند یا بروز آن را بلد نیستند؛ مانند قهوهای که خودش را دوستداشتنی نمیداند و راههای معاشرت با دیگران را هم نمیشناسد. او در مسیر داستان از دیگران کمک میگیرد و حرفهایشان را پردازش میکند و در نهایت خودش تصمیم میگیرد چه رفتاری بکند. دوستیابی آدابی دارد که در این داستان نویسنده و تصویرگر توانستهاند از پس نمایش ریزهکاری مناسب آن برای کودک بربیایند. داستان «بلدی دوست پیدا کنی؟» به کودکان کمک میکند تا خودشان و آدمهای اطرافشان را بهتر درک کنند. در پایان کتاب هم توصیههایی برای کمک به بزرگترها درباره دوستیابی کودکانشان آمده است.
«کتابهای جولیا» مجموعهای چند جلدی است که به بهبود مهارتهای کودکان و حل مشکلهایشان میپردازد. این مجموعه دربردارنده کتابهای زیر است:
«پاستیلهای ضد قلدری» «پسر وول وولکی»، «دلم میخواهد هر کاری دوست دارم، بکنم!»، «اجازه بگیریم!»، «گفتم نه!»، «مسخرهام نکن!»، «چنگالی که بوی بد میداد»، «کاش حرف گوش کن بودم!»، «بادکنک غمگین چطور خوشحال شد؟»، «همیشه نگرانم»، «ریکی دست کج!»، «من که تقصیر ندارم!»، «وسط حرف دیگران نپر!»، «فاصلهات را با من حفظ کن!»، «کله نوشابهای لجش میگیرد!»، «جوابهای دردساز»، «گیرافتادم!»، «خالیبندی!»، «چغلی نکن!»، «همهچیز دربارهی دماغ»، «رفتارهای سرمیزی»، «ط مثل...»، «چه شغلی، چه کفشی؟»، «تلفن همراه مزاحم»، «غر میزنم، غر میزنم، غر میزنم...»، «کاش زنده بود!»، «قانون برای من نیست!»، «کار گروهی»، «ملکهی نایلونهای تق تقی»، «واقعاً این را تو گفتی؟»، «امروز – فردا نکن!»، «برنامه میخوام چی کار؟»، «بلدی دوست پیدا کنی؟»،
«چرا بترسم؟ من که آمادهام!»، «چیزمیزهایم را پیدا نمیکنم!»، «حواست به دمت باشه (در دنیای دیجیتال)»، «حواست به غریبهها هست»، «دارم میرم پیش دبستان»، «درس خواندن هم حدی دارد!»، «ذهن شگفتانگیز من (اوتیسم و موهبتهای آن)»، «زرنگتر از جیش و پیپی!»، «شعلههای شمع کوچولو»، «فقط میخوام بازی کنم»، «مغز من کش میاد!»، «من اشتباه پدرم را تکرار نمیکنم»، «منم منم دندون تو»، «نترسیم وقتی که با هم هستیم»، «یک کلاغ، چهل کلاغ»، «ابر سیاه دروغ».
«جولیا کوک» نویسنده «کتابهای جولیا»ست که نویسنده و مشاور والدین است. او سخنرانیها و کنفراسهای بسیاری برگزار میکند. هدف او این است که جوانان را به طور جدی درگیر داستانهای سرگرم کننده و به یاد ماندنی کند و آنها را یاری دهد تا مشکلاتشان را حل کنند. او داستانهایش را از ارتباط با کودکان و گوش دادن دقیق به مشاوران، والدین و مربیان الهام میگیرد. «کوک» با استعداد خود توانسته با داستانهایش وارد جهانبینی کودکان شود. او به خوبی زبان کودکان را میشناسد و میداند چه چیز به کودکان بگوید و چهگونه بگوید.
«بریجت ای. بارنس»، تصویرگر کتاب «بلدی دوست پیدا کنی؟» سالهای بسیاری را بهعنوان یک متخصص بهداشت و خدمات انسانی کار کرده است. همچنین در برنامهای برای توسعه خدمات خانوادگی همکاری کرده است، تا شیوه مراقبت از کودکان را تغییر دهد. «بارنس» آموزش بسیاری از والدین و متخصصان را در ایالات متحده آمریکا به عهده داشته است. او در اوقات فراغت خود به تصویرگری کتابهای کودکان میپردازد.