تجربه های آموزگاری در مدرسه های سوئد

چند سالی است که در یکی از آموزشگاه های سوئد آن هم در شهری نه چندان بزرگ، کار  می کنم: دبستانی با حدود ۲۵۰ دانش آموز، شامل پیش دبستانی تا کلاس ششم. بخش بزرگی از دانش آموزان را خارجیان تشکیل می دهند: جمعیتی حدود ۷۰٪ . منظور از "خارجی" کسی است که دارای  پدر و مادر غیر سوئدی است.  

کار من در ارتباط با فعالیت های عملی کودکان از جمله تدریس هنر است. سامانه ی آموزشی دبستانی در سوئد به گونه ای طراحی شده است که معمولاَ دو "آموزگار" هم زمان در کلاس حضور دارند. برنامه ریزی برای کمک به دانش آموزان ضعیف تر در درس های نظری گوناگون، یکی دیگر از وظیفه های من است که همراه با آموزگار، روی آن کار می کنیم و می کوشیم تا جایی که امکان دارد از روش های مناسب با در نظر گرفتن علاقه ی آن ها  استفاده کنیم. شیوه ای  که در سامانه ی آموزش آموزشگاه های این جا وجود دارد، کاملاَ غیر متمرکز ست. آموزشگاه ها زیر نظر کمون ها/ شهرداری ها اداره می شوند. یعنی آموزشگاه های هر شهر زیر نظر شهرداری همان شهر هستند. دولت و اداره ی آموزش و پرورش، برنامه و هدف های مشخصی برای سامانه ی آموزشی تعریف کرده اند و بر همین پایه، شهرداری هر شهر با توجه به وضعیت آموزشگاه ها و نیاز آنان برای رسیدن به هدف های مورد نظر، بودجه ی مشخصی در نظر می گیرد و در اختیار هر آموزشگاه قرار می دهد.  
بر پایه ی همین سامانه ی آموزشی غیر متمرکز و با توجه به تفاوت دانش آموزان در مدرسه های مختلف، آموزگار می تواند آزادانه کتابی را برای دانش آموزانش انتخاب کند و آموزش دهد. این که در آموزشگاه های مختلف کتاب های گوناگون تدریس شوند، کاملاَ طبیعی است. اما آنچه کم و بیش بیش تر آموزگاران (با وجود دیدگاه های متفاوت شان به کتاب ها و روش های تدریس) بر سر آن توافق دارند و در کلاس بهای زیادی به آن می دهند، کار گروهی است. مشارکت در حل  مسئله های گوناگون، استفاده از مهارت های یکدیگر، احترام به نظر هم و آماده کردن دانش آموزان برای آن که "یک شهروند خوب" به بار آیند، کاری است که بسیار روی آن تلاش می کنند. حتی در هدف ها و رهنمودهای آموزشی هم بر این نکته تاکید شده است که مربیان آموزش و پرورش، افزون بر تلاش در راستای رشد علمی دانش آموزان، وظیفه دارند زمینه های رشد رفتارهای اجتماعی آن ها را هم فراهم کنند.

پیش از این که به کشور سوئد مهاجرت کنم، در دبیرستانی در یکی از توابع کرج آموزگار فلسفه و منطق  بودم و گاه روان شناسی هم درس می دادم. یادم می آید در آن سال ها همه ی آموزگاران در سطح کشور موظف بودند تنها یک کتاب مشخص را که از سوی آموزش و پرورش تعیین و تایید شده بود، تدریس کنند. حتی در دبستان ها هم وضع به همین شکل بود، بدون در نظر گرفتن نیازهای مدرسه و پیشینه ی دانش آموزان. البته نمی دانم شاید تا به حال این وضع تغییر کرده باشد!
همچنین خوب به یاد دارم، چه زمانی که خود دانش آموز بودم و چه زمانی که خود تدریس می کردم، در سامانه ی آموزشی ما کار گروهی معنایی نداشت و نمره ای هم به آن نمی دادند. آن گونه به کار گروهی نگاه می شد که حق دانش آموزان باهوش نادیده گرفته، و چه بسا حتی کاری بی ارزش و پوچ تلقی می شد. حتی گاهی اوقات لذت شنیدن تجربه های دیگران و بیان آن ها تقلب تصور می شد. آنچه ارزش داشت فقط کار فردی بود و بس.

کار گروهی در این جا یک کار آموزشی پر لذت است و کم و بیش همه ی دانش آموزان از آن استقبال می کنند. کاربر پایه ی توانایی ها تقسیم می شود و هیچ کس خود را ناتوان احساس نمی کند! تمرینی است برای خوب گوش دادن و خوب دیدن، البته اگر از سوی آموزگار درست رهبری شود. چقدر ارزشمند خواهد بود اگر از سن پایین امکان تجربه ی کار گروهی را برای کودکان فراهم کنیم.
 یکی از هدف های آموزشگاه در ارتباط با رشد رفتارهای اجتماعی، اجرای "طرح برابری یکسان" است. این طرح  به شکل مدون و روشن در اختیار همگان قرار دارد. به طور خیلی خلاصه، بنا براین طرح، هیچ کس نباید در مدرسه مورد تبعیض یا تحقیر قرار گیرد یا به عنوان متفاوت بودن به هر دلیلی مثل رنگ پوست، جنسیت، مذهب و... به او بی اعتنایی شود. رفتن به مدرسه جزء حقوق طبیعی دانش آموزان است و آن ها نباید به سبب سرخوردگی ترک تحصیل کنند و... .البته اجرای این طرح فقط شامل آموزشگاه هایی نمی شود که شمار زیادی از دانش آموزان خارجی را در خود جای داده است، بلکه به شکل همگانی در تمام مدرسه ها اجرا و شامل همه ی کسانی می شود که به شکلی با کار در مدرسه در ارتباط هستند. واژه ی "هیچ کس"، هم شامل آموزگاران و هم دانش آموزان می شود و گروه ویژه ای از کارکنان، مسئولیت اصلی آن را به عهده دارند. البته در این طرح در ارتباط با روی دادن مشکلات، چاره های خاصی هم اندیشیده شده است. حال این که چقدر در این مورد موفق بوده است، موضوع این بحث نیست، اما به هر حال تلاش زیادی برای آن انجام می گیرد.

هم چنان که گفته شد، در سوئد احترام به نظر دیگران، انعطاف پذیری وپرهیز از مطلق گرایی و مطلق گویی که از بازتاب های کار گروهی هستند،بسیار اهمیت  دارد. در سامانه ی آموزشی دبستان تلاش می شود که کودک از همان آغاز، مفهوم دمکراسی را در دنیای پیرامون خود لمس و تجربه کند، تفاوت ها را به عنوان موضوعی عادی بپذیرد و به این باور برسد که هیچ کس تنها نیست. همه ی ما بخشی از جهان هستی هستیم که با تفاوت های خود این دنیای پر راز و رمز را معنا می بخشیم.

در همین راستا، یعنی "اهمیت کار گروهی" فعالیتی در دبستان ها انجام می شود که در آن، دانش آموزان کلاس های مختلف با هم همکاری می کنند. در این فعالیت، دانش آموزان بزرگ تر پشتیبان و سرپرست دانش آموزان کوچک تر هستند، بدین شکل که یک دانش آموز کلاس بالاترف پشتیبان یا سرپرست یک گروه از دانش آموزان کلاس های پایین تر می شود. البته شمارکودکان هر گروه ارتباط مستقیم با جمع دانش آموزان مدرسه دارد. گاه "فرد" جانشین گروه می شود، به عنوان مثال یک دانش آموز کلاس سومف سرپرست فقط یک دانش آموز کلاس اول است.

مسئولیت پشتیبان یا سرپرست گروه این است که درهمه ی افراد گروه، احساس مشارکت در فعالیت ها را برانگیزد، تا تلاش کنند همدیگر را تشویق و نقاط قوت یکدیگر را یادآوری کنند. همه در گروه به نظر یکدیگر احترام بگذارند، تفاوت ها را بپذیرند و هیچ کس خود را تحت فشار احساس نکند. آن ها در مورد سلیقه¬ی مشترک خود حرف می زنند و به انجام  کارهای مشترک می پردازند. حتی گاهی پشتیبان، در فعالیت های درسی هم به افراد گروه خود کمک می کند. در تمامی این فعالیت ها آموزگاران و راهنمایان تربیتی حضور و نظارت دارند. این گروه بندی ها از سوی آموزگاران انجام می گیرد و آنچه در این فعالیت بسیار اهمیت دارد، این است که پشتیبان، مورد اعتماد گروه باشد، به این معنا که افراد گروه او را باور داشته باشند و به راحتی بتوانند با  او در مورد موضوع های  مختلف گفت وگو کنند.

آنچه بیان شد، بخشی از تجربه های شخصی من در چند سال کاری در دبستان های سوئد است. در این نوشته تلاش کرده ام آگاهی نسبی از یک سامانه ی آموزشی اروپایی ارائه دهم و در این زمینه به فعالیت هایی اشاره کرده ام که خود برای نخستین بار در این جا تجربه کرده ام. امیدوارم رسالت خود را درست انجام داده باشم!  
 

نویسنده
فریما یغمایی
Submitted by editor3 on