بخش نخست مقاله را در اینجا بخوانید.
همساز كردن سامانه آموزش و پرورش با نیازهای جامعه
با توجه به محدود بودن نقش فرد و گستردگی نقش زمینه متنی، عباس یمینی شریف در كدام زمینه متنی رشد كرد؟ عباس یمینی شریف یكی از سازندگان نهاد كودكی مدرن در ایران، همه زندگیاش را در راه شناخت این كودكان و تحول در نگاه به مفهوم كودكی و بهبود اوضاع اجتماعی و فرهنگی آنها گذاشت. اگرچه او در این راه یگانه نبود، اما در موقعیت دشواری قرار داشت. این موقعیت دشوار شامل حال همه كسانی میشد كه كودكان پس از انقلاب مشروطه بودند.
در این دوره نوگرایی سیاسی كه حكومت قانون و مردم سالاری بود، اگرچه رو به خاموشی میرفت، اما کوشش برای نوگرایی از سوی چهرههای اجتماعی و فرهنگی از هر سو زبانه میکشید و راه خود را باز میکرد. یكی از جنبههای نوگرایانهای كه گروهی از پیشگامان دوره مشروطه آغاز كردند و به فرزندان خود در دوره بعد سپردند، تحول در مفهوم و نهاد كودكی در ایران بود. اگر پدران و مادران نسل یمینی شریفها در دوره مشروطه كوشش كردند، گرههای سیاسی و اجتماعی در راه حكومت قانون و ساخت سازههای نوگرایانه را باز كنند، اما به عمق رساندن این پدیده به دست آنها ممكن نبود و باید این كار در دوره بعدی از تاریخ انجام میشد. دوره رضاشاه، اگرچه درهای تحولخواهی سیاسی بسته ماند، اما درهای تحولخواهی اجتماعی با شتاب هر دم فزاینده رو به بازشدن گذاشت.
در تحولخواهی اجتماعی، بنیاد كار بر آموزش و پرورش استوار است و از این رو كار با كودكان از اهمیتی فراوان برخوردار است. این تحولخواهی بیش از همه خود را در راهاندازی مدرسههای نو نشان میداد. مدارسی كه البته در آن زمان با خواست عموم مردم همگام نبود و گوشههایی از بازدارندههای نوگرایی را در این سرزمین نمایش میداد. در اینباره خود یمینی شریف میگوید: مدرسههای آن زمان برخلاف مكتبها با جامعه هماهنگ نبودند و نوعی دوگانگی بین مدرسه و جامعه وجود داشت. مدرسه به علل مختلف نمیتوانست با جامعه بجوشد و یكی شود و خواستهای جامعه را برآورد. البته در آن زمان تباین بین جامعه و مدرسه به شدت چند دهه بعد نبود. ولی به هرحال یکدل و یکسو نبودند.[1]
پس نخستین كار این گروه از نواندیشان همساز كردن سامانه آموزش و پرورش با نیازهای جامعه بود. كاری كه خودبخود به خانواده و دگرگونی در آن ره میسپرد.
یمینی شریف در سال 1298 در مركز تهران در محلههای پیرامون بازار معروف به پامنار زاده شد. بخشی از كودكی خود را نیز در ده دربند كه در کوهپایههای البرز بود، گذراند. زندگی در شهر با فضاهای سنتی، و زندگی در دامن طبیعت سبز و سنگی كوه و زندگی در كنار برخی از چهرههای برجسته دوران مانند فرخی یزدی، شاعر ستیزهجو برای او چیزهای بسیاری داشت كه بیاموزد. آنگونه كه خود بیان میکند، آموزش دوگانه در مدرسههای نو و مكتبخانه جنبههای گوناگونی از چهرههای دگرگون شونده جامعه را آشكار میکرد.
او در شهر ترانه سرایی میآموخت و در مكتبخانه و هیئتهای مذهبی سرودههای سوگوارانه. در حقیقتبخش نخست زندگی او یا دوره كودكی و نوجوانی او به درك ناسازوارههای در كنار هم گذشت. به گونهای كه در تحلیلی كه پس از آن از نقش مكتب خانه كرده است، چنین گفته: با آنكه مكتب به سنتی قدیم و به دست كسی كه تخصصی در تعلیم و تربیت نداشت اداره میشد، چون روش آن تجربی و بر سبیل سنت و عادت بود با خواستهای جامعه آن زمان تطبیق میکرد و همگام بود. درسها و فعالیتهای مكتب در متن زندگی آن روز جامعه بود. مكتب چنان تربیت میکرد كه جامعه میخواست و جامعه محصولی میخواست كه مكتب میتوانست بدهد.[2]
یمینی شریف در همین حال كه در مدرسه درس میخواند، به مكتب خانه نیز فرستاده میشد. آن گونه كه خود میگوید: بین كلاس چهارم و پنجم ابتدایی به این علت كه دبستان تجریش بیش از چهار كلاس نداشت، از رفتن به مدرسه محروم بودم. ولی در عوض به مكتب میرفتم. هنگام تحصیل در دبستان نیز تابستانها مرا به مكتب میگذاشتند كه بیكار و بیبرنامه نمانم و هیچگاه نیز مزه بازی و تفریح و شادی را نچشم. با رفتن به مكتب و مدرسه و زندگی در شهر و ده، ناچار تحت تأثیر دوگانه فرهنگ زمان واقع شدم. خارج از مكتب تأثیر جنبه رنگ گرفته از فرهنگ غرب، از جمله شعرها و تصنیفهای جدید، در مكتب تحت نفوذ فرنگ سنتی و مذهبی از جمله شنیدن و خواندن اشعار مذهبی مانند نوحهها، مدایح اولیا و انبیا و اشعار خوش آهنگی كه بریا سینه زنیها ساخته میشد و در تمام سال بخصوص ماه محرم وراج كامل داشت. خارج از مكتب میخواندیم:
مرغ سحر ناله سر كن
داغ مرا تازهتر كن
زاه شرر بار این قفس را
برشكن و زیر و زیر كن
بلبل پربسته، ز كنج قفس درآ
نغمه آزادی نوع بشر سرا
در مكتب كه محل آن یا در مسجد یا در تكیه بود میخواندیم و سینه میزدیم
در كرب و بلا قحطی آب است عموجان
در كرب و بلا قحطی آب است عمو جان
رسان آبی به طفلان
رسان آبی به طفلان[3]
این دوگانگی در ساخت شخصیت پدیدهای بود كه البته دامن چند نسل از ایرانیان را گرفت و همچنان نیز مردمی كه بین سنت و مدرن اسیر ماندهاند، با یک دست گذشته را پیش میکشند و با دست دیگر آن را پس میزنند. وضعیت ناگواری كه برای كودكانی مانند او از این ناسازواری به جای مانده است، ریشههای ناكامی در تحول از سنت به مدرن را در ایران نشان میدهد. یمینی شریف درباره ویرانگری شخصیت كودک از سوی مكتبدار خاطرهای تكاندهنده دارد.
او به یاد میآورد كه: مكتبدار كه او را آمیرزا میگفتند همیشه مراقب رفت و آمدهای مردمی بود كه از نظر او اعیان و اشراف و پولدار بودند. هر وقت خبردار میشد كه چنین اشخاصی گذارشان به كوچه مجاور مكتب میافتد، بچه مکتبیها را آماده میکرد وشعری را كه قبلاً به آنها یاد داده بود، به یادشان میآورد. و به محض اینكه شخص مورد نظر به مكتب نزدیک میشد، بچهها را به صورت گروه سرودخوانان در میآورد آنها را به پیشباز آن شخص میبرد و در برابرش نگه میداشت. و به بچهها فرمان میداد كه شعر خود را بخوانند. من هم در میان آنها بودم و میخواندم:
سلام علیكم ایا با سخا كنم عرض بر خدمتت برملا
فقیران كاتب به مكتبسرا دعا میکنند بر تو صبح و مسا
الهی تا جهان باشد تو باشی زمین و آسمان باشد تو باشی
زمین و آسمان و چرخ گردان دل ناشاد ما را شاد گردان
شعر كه تمام میشد، پولی از آن عابر متشخص میگرفت و راه را برایش باز میکرد. دل ناشاد ما به همان حال كه بود باقی میماند ولی دل آمیرزا شاد میشد.[4]
چنین خاطراتی كه از ذهن او برآمده نشان میدهد كه چگونه نهاد كودكی در این جامعه دستاویز حرص و آز مكتبدار بیسوادی قرار میگرفت كه برای اندوختن مال شخصیت كودكان را ویران میکرد. به گونهای دیگر میتوان گفت كودكی كه در مكتبخانه راه گدایی را میآموخت، پس از آن ممكن بود كه این كار را عیب و ننگ نشمارد و خود زمانی دیگر دست به این كارها بزند.
جایگزینی شالودههای کودکی نو، با بنیادهای سنتی کودکی
گذار از میان این ناسازها و ویرانی بنیادهای كودكی پدیدهای ساده نبود كه یمینی شریفها بتوانند با آن كنار بیایند. همانگونه كه در دهههای بعد ثابت شد، نقش آنها چنین بود كه نه تنها روند منفی ویرانی بنیادهای سنتی مفهوم كودكی را در ایران بازبدارند، بلكه با حركتی اثباتی روند مثبت شكلگیری نهاد كودكی مدرن را نیز پایه بگذارند.
به گفته او، پس از آن كه آقای بهمنیار استاد برجسته ادب فارسی شعرهای او را میبیند، او را با یكی دیگر از سازندگان این حلقه آشنا میسازد.
یمینی شریف خود در این باره میگوید: چند شعر نیز به فارسی برای كودكان سرودم و آنها را نیز به نظر او رساندم او علاوه بر اینكه بر تشویق و تحسینم افزود مرا به معلمان دانشسرا از جمله آقای ابراهیم بنی احمد به عنوان شاعر و نویسنده آینده كودكان معرفی كرد. آقای بنی احمد علاوه بر تشویق و تحسین گفت:«من باید مجلهای را برای كودكان به وجود بیاورم و اشعار تو را در آن به چاپ برسام. و مرا بر آن داشت كه به گفتن اشعار كودكان ادامه دهم تا گرفتن امتیاز مجله عملی شود. من از تشویقها و وعده او چنان به شوق آمدم كه در هرجا و همه وقت چه در مدرسه چه در خانه، چه در كوچه چه در اتوبوس شعر میگفتم و بر روی كاغذ پارههایی كه همیشه در جیب داشتم، مینوشتم».[5]]
كافی است آن روزگار را كه برای كودك هیچ ارزشی قائل نبودند، با امروز بسنجیم. نشریه درآوردن برای كودكان بهگونهای حركتی مجنونوار بود كه جامعه ظرفیت پذیرش آن را نداشت. اما آنها باید این كار را انجام میدادند و دادند. نتیجه این شد كه كودكان و سامانه آموزش و پرورش فكر كرد كه میشود برای كودكان این مرز و بوم هم نشریههای نخصصی و متناسب با ظرفیتهای شناختی آنها منتشر كرد. اما به گفته خود یمینی شریف این كار آسان نبود. همواره با خون دل همراه بود. به گفته خودش:«روزهای سختی بود با هزار خون دل با هزار جان كندن شعری میگفتم، كتابی فراهم میكردم بغل میزدم و به چاپخانه میبردم و به حساب جیب خودم به دستگاه چاپ میدادم. توزیع كننده هم خودم بودم، كتابها را به كتابفروشیها میبردم كه آن روزها دكههایی بودند كنار خیابانها و بعد كه میرفتم برای حسابرسی تازه چیزی هم بدهكار میشدم.[6]»
اما به سبب دگرگونی در نگرش اجتماعی نسل جوان در دهه 40 و تحولات فكری كه ریشه بسیاری از آنها بیرونی بود، به ناگهان ارزشهای ساخته شده در برخی از حوزههای فرهنگی به شدت به پرسش گرفته شد. در زمینه ادبیات كودكان قرعه به نام صمد بهرنگی افتاد كه با ادبیاتی آتشین یمینی شریف را بر صندلی متهم بنشاند و دربارهاش اینگونه داوری كند: وصفی كه آقای یمینی شریف در اثر خود از «بچههای بد» و «لولو» میکند، درست وصف میلیونها بچه فقیر و كارگر و قالیباف و ولگرد هموطن ماست.
ایشان خیال میکنند همه بچههای ایران و حتی دنیا مثل آن چند نفر بچه تی تیش مامانی دور و برشان هستند با موهای روغن زده و شانه خورده كه اتوی شلوار كوتاهشان خیار تر را به دو نیم میکند و هرگز در ملأ عام فحش از دهنشان شنیده نمیشود و داد هم نمیزنند و توی خاکروبهها نمیلولند و صبح تا شام توی خیابانها و رستورانها بلیت بخت آزمایی هم نمیفروشند و چوب رختی و روپوش لباس و آب یخ و غیره هم دوره نمیگردانند و در زیرزمینهای نمور و تاریک هم قالی نمیبافند و... بس نیست؟
این همه بچه كه صبح تا شام در كوره تجربههای تلخ زندگی میپزند و جزغاله میشوند به نظر آقای یمینی بچههای بدی هستند اما آن چند بچهای كه هنرشان فقط داد نزدن و فحش ندادن و تروتمیز بودن و با قاشق و چنگال غذا خوردن و اطاعت از پدر و مادر است، بچههای خوب و نمونهاند. [7]
اما مشخص نیست كه یمینی شریف چگونه هوادار آن چند بچه تی تیش مامانی بوده است و با كدام دلیل آن بچههای محروم را نمیدیده است. او آموزگاری پیشرو بوده است كه در بیشتر دورههای زندگی خود كوشش كرده است كه جریان آموزش و پرورش نوگرایانه و خلاق را به همراه همفكران اندک خود جا بیاندازد. اما دگرگونیهای فكری جامعه ایران و گرایش به اندیشههای انقلابیگری از هرگونه و جنس آن اجازه نمیداد كه زیرساختهای فرهنگی كه از دوره رضا شاه با شتاب پا گرفته بود، به درستی ارزیابی شود. به همین دلیل به پرسش گرفتن یمینی شریف، به پرسش گرفتن روند شكلگیری نهاد كودكی در این سرزمین بود. برخی از گرایشهای جوان و نخبه جامعه با اندیشههای آنارشیستی و انقلابی در جهت بههم زدن وضع موجود بودند و از دیدگاه آنها یمینی شریف نیز یكی از پایهگذاران وضع موجود بود. یكی از دشواریها این بود كه جامعه درک عمیقی از مناسبات نوگرایانه یا مدرن نداشت و البته اكنون هم ندارد.
صمد بهرنگی به عنوان یک نویسنده انقلابی در حقیقت به جنگ نظم موجود رفته بود، هنگامی كه میگفت: «مقدمهای كه برای «فرزندان عزیز» (لابد همان تی تیش مامانیها) نوشتهاند نشان میدهد كه ایشان واقعاً باورشان شده كه رسالت رهبری كودكان این مملكت (اقلاً از مدتها پیش) به عهده ایشان گذاشته شده. ملاحظه بفرمایید: از بیست و پنج سال پیش تصمیم گرفتم كه عمر خود را وقف شما كنم... این اعتقاد هیچوقت در من سست نمیشود كه كلمات وسیله رساندن معنی از فكری به فكر دیگر است. (البته منظور استاد اینست كه كلمات وسیله رساندن فكر از كسی به كس دیگر است. فقط غلط چاپی بیاهمیتی رخ داده.).. من آنقدر مینویسم و میگویم تا همانطور كه تا به حال پیروز شدهام بعدها هم پیروز بلكه پیروزتر باشم...من نمیدانم پیروزی در مجموع معتقدات آقای یمینی شریف چه مفهومی دارد. باید خودشان زحمت قبول بفرمایند و لطفاً توضیحی بدهند. اما میشود از ایشان پرسید كه حاصل این 25 سال رسالت و خود را وقف كردن و پیروزی دایمی چیست؟ [8]»
این مقاله، ادامه دارد.
نقش عباس یمینی شریف در تاریخ ادبیات کودکان ایران (بخش سوم)
[1] عباس يمينی شريف، نيم قرن در باغ شعر کودکان، ص ١٩
[2] عباس يمينی شريف، نيم قرن در باغ شعر کودکان، ص ١٩
[3] عباس يمينی شريف، نيم قرن در باغ شعر کودکان، ص ١٧
[4] عباس يمينی شريف، نيم قرن در باغ شعر کودکان، ص ١٨
[5] عباس يمينی شريف، نيم قرن در باغ شعر کودکان، ص ٢٤
[6] رستاخيز، ش 470(چهارشنبه 26 آبان 2535): 7.
[7] صمد بهرنگي. مجموعه مقالهها. ص ١٢٥
[8] صمد بهرنگي. مجموعه مقالهها. ص ١٢٥