صلح مقولهای خارج از زندگی نیست. هر چه با زندگی سر و کار دارد. با صلح هم سر و کار دارد به طوری که نبود صلح یعنی نبود زندگی و بودن صلح یعنی امکان وجود زندگی.
صلح رابطهی مستقیمی با امنیت دارد. امنیت یعنی بودن در شرایطی که انسان بتواند آن را شناسایی کند و پیشبینی کند و با امور قطعی در آن روبرو باشد. امور قطعی مثل مقررات و قوانین معین و مناسب و قابل اجرا نه زور و فشار و تهدید. محیطی که در آن هرج و مرج و بیثباتی رواج داشته باشد، افراد برای رسیدن به خواستههای خود به زور متوسل میشوند و از قدرت خود برای زورگویی استفاده میکنند، محیطی است که در آن امنیت وجود ندارد. محیطی که در آن آرامش، مقررات مناسب و احترام به حقوق افراد وجود دارد، محیطی که در آن انسان احساس کند دوستش دارند و او میتواند دیگران را دوست داشته باشد، به او اعتماد دارند و او میتواند به دیگران اعتماد کند، محیطی که در آن جنگ و جدال، داد و فریاد، تنبیه و تهدید وجود نداشته باشد، محیطی امن و مناسب برای زندگی کودک و بستری برای صلح است.
خانواده در ایجاد چنین محیطی میتواند نقش داشته باشد و وجود چنین محیطی برای پرورش کودکان، میتواند به درک واقعی از صلح کمک کند. کودکی که در محیطی امن و مناسب پرورش پیدا میکند، اصولا هم دوست دار صلح میشود هم در ایجاد صلح میتواند موثر باشد.
وقتی والدین فرزندان خود را همان طور که هستند میپذیرند، به آنها احترام میگذارند، به تواناییهای آنها در همان اندازه که هست، اعتماد میکنند، وقتی میپذیرند که فرزند خود را با دیگری مقایسه نکنند برای شخصیت او احترام قایل شوند و دوست داشتن خود را مشروط به انجام کاری از طرف کودک نمیکنند، همهی اینها فرصتهایی فراهم میکند تا کودک طعم آرامش و دوستی را بچشد و پایههای گرایش به صلح در وجود او محکم شود.
جنگ همواره با بمب و موشک و خمپاره انجام نمیشود. جنگ به ویژه در محیط خانواده میتواند با عدم پذیرش، بیاحترامی، تهدید و زور هم اتفاق بیفتد. هیچ پدر و مادری اسلحه به روی فرزند نمیکشد اما با نشناختن ویژگیهای او و بیاعتنایی به تواناییهایش میتوانند با او بجنگند. همهی جنگها هم همیشه آگاهانه نیست، بسیاری از آنها که میجنگند، از روی نا آگاهی چنین کاری میکنند، نا آگاهی تهدیدی برای صلح است. پس اگر نا آگاهی و عدم امنیت را خطرهایی برای صلح بدانیم، این جاست که نقش خانواده در ترویج صلح بهتر مشخص میشود.
کودک از بدو تولد در خانواده و در محیطی که به عنوان خانواده برایش مهیا شده است، پرورش مییابد. پس آشنایی با صلح سن معینی نمیشناسد و از همان آغاز تولد انسان میتواند بودن یا نبودن آن را حس کند و با آن زندگی کند. صلح مثل هوا، مثل آب برای زندگی ضروری است و آغازی برای آموزش آن نمیتوان تصور کرد. مفهوم صلح با مفهوم زندگی پیوند خورده است. چون کودکان در سالهای نخست زندگی بیشتر به طور غیر مستقیم از رفتارهای ما و از محیط زندگی خود میآموزند پس یادگیری مفهوم صلح هم به شکل غیر مستقیم از رفتار والدین و محیط خانواده آموخته میشود.
هر قدر والدین درک درستی از صلح داشته باشند، در رفتارهایشان با فرزند، آن را به کار میبندند و غیر مستقیم آن را اجرا میکنند. صلح در خانواده با درک ویژگیهای فرزند، احترام به تواناییهای او، تشخیص تفاوتهای او با کودکان دیگر، مقایسه نکردن، استفاده نکردن از تنبیه در تربیت، توجه به اهمیت گفت و گو و بیان خواستهها و توقعها، تلاش برای فهمیدن و فهماندن، دوست داشتن و بروز احساسات و عواطف به صورت سالم و سازنده و غیره در رفتار والدین خود را نشان میدهد.
پایهی آموزشهای اولیهی زندگی اجتماعی در خانواده گذاشته میشود. یکی از عوامل مهمی که به خانواده کمک میکند تا وظیفهی خود را به درستی انجام دهد، آگاهی است. آگاهیهای مورد نیاز خانواده میتواند از طریق آموزشهای لازم در اختیار خانوادهها قرار گیرد. خانواده قبل از تشکیل احتیاج به آموزش دارد یعنی برای انتخاب همسر و مدیریت خانواده. بعد از شکل گیری پیوند زناشویی، در حوزهی همسرداری و رابطه با همسر نیاز به آموزش دارد. قبل از بچه دار شدن نیز احتیاج به آموزشهایی برای آمادگیهای لازم برای فرزند پروری دارد. در ضمن، از نظر اقتصادی چنان چه خانوادهای تامین نشده باشد، یعنی از نظر رفع نیازهای اقتصادی در رفاه معمولی قرار نگرفته باشد، چه انتظاری میتوان داشت که بتواند نیازهای معمولی خانواده را رفع کند؟ پس خانواده اگر از نظر آگاهیهای لازم و نیازهای معمولی زندگی تامین نشود، نمیتواند به عنوان نهاد پایه اجتماع وظیفهی خودش را به درستی انجام دهد.
آموزش صلح محدود به خانواده نیست. ممکن است فرصتها و بستر اولیه برای درک مفهوم صلح، به وسیله خانواده فراهم شود، اما صلح فقط محدود به محیط خانواده نمیشود و اجتماع نیز نقش عمدهای در ایجاد فرهنگ صلح دارد. همهی سازمانها و نهادهای اجتماعی که به نوعی با کودکان و نوجوانان سر و کار دارند باید به این موضوع مهم توجه داشته باشند و برنامههایی هماهنگ و هم سو برای ترویج فرهنگ صلح داشته باشند.
مدرسه و نظام آموزشی از مهمترین بخش هایی است که باید به این موضوع بپردازد. به طور کلی هر کس و هر جایی که بخواهد با کودکان سروکار داشته باشد، باید از وجود کودک، ویژگیها او و نیازهای واقعیاش با خبر باشد و برنامههایی مناسب با آنها داشته باشد. پس توجه به صلح در ارتباط با کودکان در جامعه نیز باید متناسب با ویژگیهای کودکان باشد. برای مثال کودکان برای یادگیری یک موضوع نیاز به کار عملی و تجربه دارند، فقط با گفتن این که چه کاری درست است چه کاری نادرست، یا صلح چیست و صلح چه چیزی نیست، نمیتوان امیدوار بود که کودکان آن را به خوبی بیاموزند و به کار گیرند.
در حالی که اگر کودکان در محیطهایی قرار بگیرند که اصول زندگی مسالمت آمیز و صلح جویانه در آنها رعایت میشود، همان طور که دربارهی محیط مناسب در خانواده گفته شد، احتمال این که کودکان این مفهوم را بیاموزند و آن را در زندگی به کار گیرند و در نتیجه مروجان خوبی برای صلح باشند، بسیار زیاد میشود. پس برای آموزش صلح به کودکان چه در مدرسه چه در جامعه بهتر است به مفهوم صلح در مدرسه و جامعه، در برنامهها و کارهایی که برای کودکان ارایه میشود، اهمیت داده شود.
صلح نه به معنای نبود جنگ، بلکه به معنای وجود امنیت، نبود تهدید، بلکه پذیرش تفاوتهای انسانها با یکدیگر، حل مسالمت آمیز مسایل، استفاده از روشهای دوستانه برای تفهیم و تفاهم، مسلط بودن به تکنیکها و روشهای ارتباط کلامی مناسب و به کارگیری کلام به عنوان ابزاری برای ارتباط، تسلط بر عواطف و... است.