آذریزدی در نوشتن مجموعه «قصههای خوب برای بچههای خوب»، بازنویس یا بازآفرین است؟ تفاوت بازنویسی و بازآفرینی چیست؟ بسیاری کوشیدهاند که با یاری گرفتن از اندیشههای خود یا دیگری این دو مقوله را روشن و مرزهای آن را مشخص کنند.
از یک نگاه اما بازنویسی یا بازآفرینی هرچه که هست و در تعریف آن آوردهاند به نظر میرسد در تعریف دیگران، یک مولفه کم دارد که از همه مهمتر است، زبانسازی متن. یا نوسازی و بازسازی زبانی متن. تنها در این نقطه است که متن به چیزی متفاوت تبدیل میشود که بتواند تاثیرگذار باشد. آذریزدی خود درباره تواناش برای نوشتن یا بازنویسی کردن گفته است: « روزی با خانم میرهادی صحبت میکردم. گفتم ، من هیچ وقت از خودم خلاقیتی ندارم و نمیتوانم چیزی بیافرینم و خلق کنم.[1]»
اما باید به یاد داشت که کارهای بازنویسی او آمیختی از خلاقیت زبانی و سادهسازی متن است. در حقیقت باید گفت که آذریزدی قدرت خیال پردازی نداشت، اما توان زبانسازی و خلاقیت زبانی داشت که بخشی ناگزیر از خلاقیت به طور کلی است.
بازنویسی و بازآفرینی همچون نگرش نهادی
نکته مهم در کار بازنویسی و بازآفرینی، نگاه نهادی به این پدیده است. در هنگامه شکل گیری نهاد ادبیات کودکان که زیرنهادهای خودش را دارد، دربخش زیرنهاد بازنویسی و بازآفرینی در یک دوره مشخص تاریخی، پدیدهای رخ میدهد که در هرجای دیگر جهان هم ممکن است رخ داده باشد. در این باره جک زایپ، اندیشهمند برجسته در حوزه فرهنگ کودکی و ادبیات کودکان درباره نمونهای متفاوت اما از جنبه کارکردی یکسان، مینویسد: « برای درک خاستگاههای تاریخی قصههای ادبی پریان برای کودکان و بزرگسالان در فرانسه اواخر سد هفده ام، باید از توجه به یک نویسنده دست برداشت و به مجموعه نویسندگانی که به تشکیل قصه ادبی پریان به مثابه یک نهاد کمک کردند، پرداخت.
شارل پرو در این زمینه تنها نبود، بلکه گروهی از نویسندگان به ویژه زنان اشراف زاده که در محافل ادبی سده هفدهام گرد هم میآمدند، زمینههای پیدایش قصه پریان را ایجاد کردند. آنان برای نهادینه کردن قصه پریان، در مقام یک گونه ادبی « کامل » شرایط را فراهم آوردند. مخاطب آنها در درجه اول بزرگسالان تحصیل کرده و سپس بچههایی بودند که بر اساس شاخصهای مدنی مطرح در سدههای هفده و هژده آموزش میدیدند.»[2]
اگر بر مبنای سخن جک زایپ همین پدیده را در ایران بررسی کنیم، پیش از آذریزدی کسانی بودند مانند صادق هدایت، کوهی کرمانی و صبحی که به گردآوری افسانهها میپرداختند. این دوره زمانی است که دبستانها و آموزشگاههای نو در ایران رو به گسترش بودند و نیاز به خواندنیهای تازه داشتند. خواندنیها هم نمیتوانست تولید شود چون ادبیات کودکان به عنوان نهاد شکل نگرفته بود. پس کسانی از افسانهها گرد آوردند تا به دهه 1330 رسیدیم. در این دهه فرهنگ بازنویسی شکل میگیرد و این کار هم باید بخشی از یک زیرنهاد ادبیات کودکان باشد. زیرا نوشتن در یک اسلوب ویژه نیاز به نظریه و کار دارد. بنابراین کار آذریزدی را نیز میتوان به گونهای در بستر اجتماعی و فرهنگی ایران که نقطه شکل گیری روند نهاد ادبیات کودکان است، بررسی کرد.
تا پیش از بازنویسیهای آذریزدی، وضعیت ادبیات کودکان در ایران گرایش به گردآوری داشت تا بازنویسی. و اگر بازنویسی هم بود، نقشه راهی برای آن وجود نداشت. « از همان آغاز که کار بازنویسی از ادبیات عامیانه ایران آغاز شد، هر بازنویس به پسند خود این کار را انجام میداد. این پسند، از دگرگونی در گویش محلی و تبدیل آن به زبان معیار و رسمی که گویش تهرانی بود، تا دگرگونی در ساختار افسانه را دربرمیگرفت.»[3] حد فاصل آذریزدی در ادبیات کودکان ایران کسی نیست جز صبحی مهتدی.
« در میان گردآورندگان و بازنویسان ادبیات عامیانه برای کودکان، نام صبحی بیش از دیگران به چشم میخورد. تعیین جایگاه صبحی در مرز بین گردآورنده و بازنویس چندان آسان نیست. صبحی هم افسانهها را گرد میآورد و هم تا اندازهای آنها را بازنویسی میکرد. بنابراین، کار او آمیختهای از گردآوری و بازنویسی است که شناسایی مرزهای آن در هر افسانه، دشوار است.»[4] برخلاف صبحی که کارش ترکیبی از گردآوری و بازنویسی است، کار آذریزدی یکسره بازآفرینی و بازنویسی است.
بازنویسیهای آذریزدی از آغاز انتشار با واکنشهای گوناگون روبه رو شدند. یکی از نخستین کسانی که به کار آذریزدی واکنش نشان داد، جلال آلاحمد بود. او درباره کارهای آذر یزدی گفته است: « هفته پیش که از درس برمیگشتم در کتابفروشی این آقای زمانی کتاب قصههای خوب را دیدم، یعنی خریدم و همانروز در حدود نصف آنرا خواندم ... اولا خوشحال شدم که شما هم روی پای خود بلند شدید، و با این قدم اول بسیار سنگین و پخته امیدوارم راه درازی را بتوانید بسپرید... با نثر شیرین و کارکشته خودتان که در آن بمنتها درجه از نثر قلابی و قابلمهای روزنامهها گریخته بودید سابقه طولانی خودتان را در امر مطبوعات نشان داده بودید و با انتخاب دقیق قصهها حسن سلیقه خودتان را... میدیدم که از همین کتابها برای معلمی مثل من... چه کتاب شیرینی میشود درآورد.»[5]
آن چیزی که آل احمد را به عنوان یک نویسنده سرشناس و آشنا به چم و خم زبان فارسی در گام نخست به سوی این اثر آذریزدی کشاند، نه محتوای آن که بنیاد زبان یا زبانسازی آن بود. پس از آن بود که عناصر دیگر این داستانها برای کسی مانند آل احمد گیرا آمد: «اما داستانها از آن قسمت که خواندم مرغان کارآگاه، شتر خوشباور، گربه پیرزال و شکارچی دانشآموز بقدر کافی خوب بود. روان، خالی از تعقید و بزبان بچهها. ..بقیه کتاب را هم خواندم... از خودتان چیزهای بسیار در این کتاب گذاشتهاید و چه خوب که این کار را کردهاید چون در غیر این صورت میشد همان کلیله یا همان انوار سهیلی..»[6]
آذریزدی به ارزیابیها و نقد آل احمد توجه نشان داد و در جلد دوم این مجموعه در پاسخ به نکتهبینی های او گفت: « اولین نامه پرفیض را از آقای جلال آل احمد دریافت داشتم، نامهای توانبخش و دلداریده و سختگیر که هم نگارنده را در کارش ترغیب کرده و هم از جلد اول قصهها سی و هفت ایراد گرفتهاند که اغلب وارد است. با این نامه علاوه بر اینکه با آثار این نویسنده نامدار آشنائی داشتم یک معلم خوب و کمنظیر را شناختم. یکی که خود آفریننده آثار بسیار است و کارش ساختن فکر و روح جوانان دانشجو بنشیند و یک کتاب قصه کودکان را با نظر نقد و سنجش بخواند و با دقت بسیار تمام نقاط ضعف کتاب را بشمارد که اینجا اشتباه کردهای و آنجا آن مطلب را چرا گفتی یا چرا نگفتی؟ »[7]
در پی جلال آل احمد بسیاری از چهرههای برجسته فرهنگ و ادب ایران مانند دکتر خانلری، دکتر معین وبه ویژه شخصیتهای پایه گذار شورای کتاب کودک پی بردند که پدیدهای در دنیای ادبیات کودکان ایران رخ داده است که پیش از آن وجود نداشت. مجموعه کتابهایی که از سوی کودکان بسیار استقبال میشد و در هر خانه و کتابخانهای سرک میکشید. آن چه که آذریزدی جدای از کار زبانسازی این مجموعهها انجام داد، انتخاب درست و به جای داستانها بود.
برای نمونه « آذریزدی با بررسی افسانههای کلیله و دمنه از نزدیک 100 افسانه و حکایت، 25 افسانه را برای بازنویسی برگزید. کوتاه کردن افسانهها با زبان ساده و روان سبب شد که گروه های گوناگون اجتماعی و فرهنگی از این بازنویسی استقبال کنند. افسانههایی که نویسنده در این مجموعه آورده است، آمیختهای از افسانههای جانوری و انسانی است. شمار افسانههای جانوری همچون خرگوش باهوش، کبوتر جهانگرد، روباه حیله گر، همکاری موش و زاغ، دوستی کبک و شاهین، بر افسانههای انسانی میچربد.» [8]
سر برآوردن یک اثر کلاسیک در ادبیات کودکان ایران
این مجموعه به سبب استقبال مخاطبان و کارشناسان، دو سال بعد بازچاپ شد. او در پیش گفتار چاپ دوم آورده است: اگر کسانی باشند که بتوانند کتابی را بهتر از آنچه فراهم کردهاند بکنند، و نکرده باشند، و بعد برای بستن زبان منتقدان معاذیری بتراشند اعتراف میکنم که من یکی از آن کسان نیستم. حدود کوششی که در انتخاب این قصهها و سپس در نوشتن آنها برای نگارنده مقدور بود محدود بهمین نتیجه حاضر است. از روز اول نیز تمام مسئولیت آنرا بگردن داشتم و تقاضا کردم اهل فن معایب آنرا باز نمایند تا بیشتر تهذیب و اصلاح شود زیرا میخواستم از نگارنده و ناشر گذشته، این دوره کتاب با رعایت تمام جوانب کار چیزهائی باشد که برای کودکان مفید باشد و صفت خوب برای آن براستی برازنده باشد حالاکه دو سال از نشر جلد اول گذشته تا حدودی قانع شدهام که این کتابها بمحک انتقاد خورده و راهنمائی و اصلاح شده و امیدی که داشتم بتحقق نزدیک شده است.
صرفنظر از نامههای متعددی که از طرف مربیان و اولیاء اطفال رسیده و تقریباً همه لحن تایید و تشویق داشت نگارنده پاداش خود را از نظر صاحبنظرانی که نقد سخنشان مایه اطمینان قلب و چراغ هدایت میتواند بود دریافت داشت.»[9] و این وضعیت تاییدآمیز از کار او چنان بود که ده سال پس از چاپ نخستین جلد از مجموعه قصههای خوب برای بچههای خوب، در مجله سخن که آن زمان از معتبرترین نشریههای نقد و بررسی ادبی بود، چنین متنی منتشر شد: « ادبیات مخصوص کودکان کار تازهای است که گرایندگان به آن همه شایسته پرداختن به این کار خطیر نیستند و بیشتر کتابهایی که اکنون برای کودکان منتشر میشود نه تنها از حیث موضوع بلکه از لحاظ نثر فارسی مناسب نیست. در میان کسانی که در زمینه ادبیات کودکان کوشش توفیق آمیزی داشتهاند یکی مهدی آذریزدی است که سلیقهای درست و نثری روان دارد.[10]
آذریزدی در آخرین سالهای زندگی روی یکی از زخمهایی که جانش را می آزرد، انگشت گذاشت. و آن هم ندیده شدن این مجموعه از جنبه نقد و تحلیل و نه ستایش، تایید و تکریم بود. او در این باره نوشت: «اگر چیزی نوشته یا بازنویسی کردهام عقل و شعور فطری و غریزیام مرا راه برده است راهنما و مشوق و آموزگاری نداشتم. از بینصیبی خودم تعجب میکنم. حالا میبینم در مجلههای ادبی کتابهای مختلف را نقد و بررسی میکنند، این کار برای تشویق جوانترها بسیار مفید است، ولی بعد از چهل سال هیچ کس یک نقد جانانه درباره قصههای خوب برای بچههای خوب ننوشته است که دست کم عیب و ایرادهای آن را بشناسم و خودم را اصلاح کنم زیرا به گفته سعدی متکلم را تا کسی عیب نگیرد سخنش اصلاح نپذیرد. اینک در ۸۵ سالگی همچنان مانند کرم پیله سرم توی لاک خودم است. زندگیها جوراجورند. این هم یک جورش است.»[11]
این مقاله ادامه دارد.
آن چه خواندید، در کتاب «زیر خط کودکی» آمده است. اگر میخواهید با زندگی، فعالیتها و اندیشهها و آثار آذریزدی آشنا شوید، میتوانید این کتاب را از خریداری کنید.
[1] پیام میرشمس الدینی(1391)، حکایت پیر قصه گو( گفت و گو با مهدی آذریزدی): تهران: جهان کتاب. ص 148
[2] پیتر هانت(1387)، دگرخوانی های ناگزیر، رویکردهای نقد و نظریه ادبیات کودک، مرتضی خسرونژاد، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان: تهران. ص 226
[3] محمدهادی محمدی، زهره قایینی(1381)، تاریخ ادبیات کودکان ایران، جلد ششم، نشر چیستا: تهران. ص 435
[4] محمدهادی محمدی، زهره قایینی(1381)، تاریخ ادبیات کودکان ایران، جلد ششم، نشر چیستا: تهران. ص 436
[5] محمدهادی محمدی، زهره قایینی(1381)، تاریخ ادبیات کودکان ایران، جلد ششم، نشر چیستا: تهران. ص 449
[6] محمدهادی محمدی، زهره قایینی(1381)، تاریخ ادبیات کودکان ایران، جلد ششم، نشر چیستا: تهران. ص 452
[7] محمدهادی محمدی، زهره قایینی(1381)، تاریخ ادبیات کودکان ایران، جلد ششم، نشر چیستا: تهران. ص 452
[8] محمدهادی محمدی، زهره قایینی(1381)، تاریخ ادبیات کودکان ایران، جلد ششم، نشر چیستا: تهران. ص 453
[9] محمدهادی محمدی، زهره قایینی(1381)، تاریخ ادبیات کودکان ایران، جلد ششم، نشر چیستا: تهران. ص 453
[10] مجله سخن، سال 17، شماره دو ، اردیبهشت 1346، به نقل از کتاب قند و عسل، ص 43
[11] محمدهادی محمدی، زهره قایینی(1393)، تاریخ ادبیات کودکان ایران، جلد نهم، نشر چیستا: تهران. ص 696