نام فردوس وزیری در تاریخ ادبیات کودکان ایران یادآور سالها تلاش پیگیرانه و عاشقانه برای ادبیات کودکان این مرز و بوم است. شخصیتی که زلالی چشمهساران کودکی در وجودش جاری بود و عشق راستین به کودکان در قلباش شعله میکشید. و همین بس تا همه جوانی و زندگیاش را وقف آموزش کودکان و قلم زدن برای آنان کند.
فردوس در سال 1308 در بافت کرمان به دنیا آمد. در هیجده سالگی معلم شد و تا آخرین روزهای زندگی پربار خویش همچنان در جامه مقدس معلمی به کودکان خدمت کرد. او معلم بود و قصهنویس، و قصه زندگی وی، خود حکایتی است از زنده بودن و زندگانی بخشیدن، انسان بودن و انسان زیستن.
وی سالها در دبستانهای تهران و اهواز معلم بود. در سالهای 1342 تا 1344 در کنار کار معلمی، مدیریت کتابفروشیهای سخن (در خیابان نادری) و ایران (در خیابان سعدی) تهران را بر عهده داشت و توانست پیشرفتهترین روش کتابفروشی را در کشورمان پایه گذاری کند. در سال 1344 به شورای نویسندگان مجلههای پیک در مرکز انتشارات آموزشی وزارت آموزش و پرورش پیوست. از آن زمان قلم به دست گرفت و برای کودکان با نام فردوس وزیری یا مینو دستور، قصه و داستان نوشت و بازنویسی کرد. وی به دلیل کار مداوم با کودکان، نیازهای روحی و روانی آنهارا به خوبی میشناخت و با این آگاهی قصد داشت در قالب قصههای خود، به این نیاز مبرم پاسخ گوید. وی تلاش میکرد ایدههای خود راجملاتی ساده و روان در اختیار کودکان شهری و روستایی قرار دهد.
فردوس به خوبی آگاه بود که کودکان از آن زمان که خواندن را آغاز میکنند به مواد خواندنی خوب نیازمندند و در آن دوران یعنی سالهای 1344-1345 که نوشتن برای کودکان را آغاز کرد، انبان ادبیات کودکان کشور ما از داستانهای نو بهویژه کودکان تقریباً تهی بود. از این رو فردوس تمامی تلاش خود را برای تهیه این مواد خواندنی به کار برد.
فردوس گنجینه غنی ادبیات کهن ایران را به خوبی میشناخت و بدان ارج مینهاد. وی برای نوشتن قصههای خود از این گنجینهی پربها بسیار سود جست و آنها را دستمایه قصههای خود ساخت. در همان دوران که چه بسیار مربیان و معلمانی که محتوای قصههای عامیانه کشورمان را خرافی و ضد تربیتی میپنداشتند، فردوس به ارزش راستین آنها پی برد و در صندوقخانه کهن قصههای عامیانه جستجوی بسیار کرد تا بهترینها را دستچین کند و با زبانی ساده در اختیار کودکان قرار دهد. حاصل کار شبانه روزی فردوس وزیری برای کودکان حدود 500 قصه و داستان بود که طی 14 سال در مجلههای پیک کودک، پیک نوآموز، پیک دانشآموز و پیک نوجوانان و همچنین در "کتابهای پیک"[1]و یا در سه کتاب "برایم قصه بخوان" به چاپ رسید. مجموعه آثار فردوس وزیری را میتوان به سه بخش تقسیم کرد:
گروه اول داستانهایی هستند که بازآفرینی از افسانههای قدیمیاند. بدین شکل که وی از درونمایه و طرح قصههای عامیانه الهام گرفته و با استفاده از شخصیتهای خیالی آنها - دیو، جادوگر و پری - قصههای جدیدی آفریده است. ساختار این داستانها از نظر شکل، بیان حوادث، عدم ذکر جزئیات، ریتم و آهنگ به قصههای عامیانه شباهت بسیار دارند، آنها در کل یک باز آفرینی و خلق دوباره داستان هستند. از میان این گروه،میتوان به داستانهایی چون "اشک نازنین" و "پری آتش" که با الهام از آثار ادبی شفاهی نوشته شده است، اشاره کرد.
اشک نازنین که در سال 1345 در اولین شماره "قصههای پیک" منتشر شد، داستان خواهر و برادری است به نامهای مهرین و نازنین. این خواهر و برادر در جنگلی زندگی میکردند. در این جنگل جادوگری زندگی میکرد. این جادوگر بدجنس از اینکه مردم یکدیگر را دوست بدارند، بدش میآمد.جادوگر که به دوستی مهرین و نازنین حسودی میکرد، آینه جادویی خود را بر سر راه نازنین میگذارد تا با نگاه کردن در این آینه همه کسانی را که دوست داشت فراموش کند. نازنین با فراموش کردن برادر خود مهر او را از دل بیرون میکند و حاضر میشود که برادرش را به جادوگر بسپارد. جادوگر برادر را به شکل ماهی کوچکی در میآورد و در رودخانه میاندازد. کمکم جادوی آینه بی اثر میشود و نازنین به یاد مهرین میافتد. کوه و دشت را برای یافتن برادرش پشت سر میگذارد و در آخر خسته کنار رودخانهای مینشیند و از ماهی کوچکی سراغ برادرش را میگیرد. در همان موقع اشکی از چشمش بر روی ماهی میافتد و ناگهان مهرین در کنارش میایستد. قطره اشکی که از روی محبت بر سر مهرین ریخته شده بود، همه جادوهای بد را از بین برده بود.
پری آتش قصه دیگریست که در همان شماره "قصههای پیک "منتشر شد. قصه دو خواهر نه ساله و دو ساله که “با مادرشان در دهی زندگی میکردند. مادر آنها تا غروب کار میکرد. یکی از شبهای آخر زمستان، مادر مجبور شد تا دیر وقت کار کند. بچهها تنها در خانه بودند و میترسیدند. خواهر بزرگتر، مریم، با خود فکر میکرد“چرا هیچکس به فکر ما نیست؟“ ناگهان از میان شعلههای آتش بخاری، پری زیبایی بیرون آمد. هر دو خواهر با پری آتش بیرون رفتند. ابتدا به خانهای رفتند که مادرشان در آنجا کار میکرد. مریم مادرش را دید که در حال خیاطی است اما نگران آنهاست. از آنجا به خانه معلم مریم رفتند. معلم انشا بچهها را صحیح میکرد و با خود میگفت: "مریم چه دختر خوبی است! کاش امشب که مادرش تا دیر وقت کار میکند نترسد و زود خوابش ببرد...." تا بالاخره به خانه برگشتند. مریم به پری سرخ پوش آتش گفت: “من دیگر نمیترسم... حالا فهمیدم که دل همه مردم ده پیش ماست..” و بچهها جلوی بخاری خوابشان میبرد.
گروه دوم بازنویسیهای زیبایی از افسانههای عامیانه هستند که فردوستهیه کرده است.در این قصهها اساس، همان افسانههای عامیانه هستند. طرح داستان، حوادث و شخصیتها هیچگونه تغییری نکردهاند. تنها زبان، بیان و فضاسازیها عوض شدهاند. فردوس کوشیده است جملات کوتاه و زبانی بسیار ساده در این قصهها بکار برد. قصه نخودی که در سال 1345 در شمار “کتابهای پیک “ برای کودکان منتشر شد، بازنویسی پرمایه و زیبایی از یکی از افسانههای قدیمی کشورمان است.
“ در زمانهای خیلی پیش، در سرزمینی خیلی دور، حاکمی ظالمحکومت میکرد. در نزدیکی آن شهر، ده کوچکی بود و زن و شوهر پیری در آن ده زندگی میکردند. پیرمرد پینهدوزی میکرد و زنش هم کارهای خانه را انجام میداد. این زن و شوهر خیلی با هم مهربان بودند، ولی یک غصه بزرگ داشتند. غصه آنها این بود که پیر شده بودند و خداوند فرزندی به آنها نداده بود “
گروه سوم قصههایی هستند که فردوس در چارچوب اهداف آموزشی مجله پیک تهیه کرده است. او در قالب داستان، هدفهایی چون زبان آموزی، آموزش رفتار، آشنایی با فرمهای داستانی، سرگرمی، گسترش واژگان کودک، و دهها نکته آموزشی دیگر را دنبال میکرد.
فردوس که ساده نویس بسیار ماهری بود، با بیانی ساده، زیبا، دلنشین و درخور فهم و درک شنونده و خواننده خردسالش نزدیک به تمامی قصهها و داستانهای دوازده دوره مجله پیک نوآموز - برای دانشآموزان کلاسهای دوم و سوم دبستان - و شانزده دوره مجله پیک دانشآموز - برای دانشآموزان کلاسهای چهارم و پنجم دبستان - را با همان کلمهها و ترکیبهای به کار رفته در کتابهای درسی هر گروه مینوشت که پیش از آن خوانده بودند. وی اصول سادهنویسی را در همه نوشتههایش رعایت میکرد. هنگامی که این گروه از داستانهای فردوس را در پیکها مرور میکنیم، متوجه میشویم که وی همچون مادری دلسوز، چگونه کودکان خود را با مهربانی و دقت زیر نظر میگیرد و هریک از نیازهای او را پاسخ میگوید. در قصه کرم سبز [2] او را دلداری میدهد تا از بزرگ شدن نترسد. در “بره کوچولو و گرگ” [3] به او نشان میدهد بره کوچولو اگر چه کوچک است اما با هوش است و هرگز هیچ گرگی نمیتواند او را بگیرد.
در "برفی، خرگوش کوچولو"[4] کودک را با مفهوم دوستی و ضرورت دوست یافتن آشنا میکند. در قصه "کی بود کی بود من نبودم"[5] علاوه بر آموزش این نکته که مرغ مینا صدای همه حیوانات را تقلید میکند، بچهها را به یک بازی سرگرم کننده دعوت میکند. فردوس به دلیل اهمیتی که برای تخیل در داستانها قائل بود، تلاش کرد حتی در ساختار همین داستانهای آموزشی، عنصر خیال را وارد کند و به جاذبه این داستانها در نزد کودکان بیفزاید. در داستان “خرس کوچک و بداخلاق“[6] عروسکها، شبها جاندار میشوند و یاد میگیرند که اگر چیزی را بلد نیستند، بپرسند. قصههای فردوس با پای راهوار مجلههای ارزانقیمت پیک، به دورترین روستاها میرسید و فرزندان محروم این جامعه که فردوس غم و اندیشه آنان را نیز در سینه داشت، از نوشتههای او لذت میبردند.
فردوس در مقام یک معلم و یک نویسنده کودکان، نظرات منسجمی نیز پیرامون ادبیات کودکان داشت. وی نظرات و دیدگاههای خود را در رسالهای تحت عنوان "معیارهای سنجش یک قصه کودکان" برای بحث و نظر در کارگاه ساده نویسی برای کودکان و نوجوانان در آبان ماه 1356 فراهم آورده بود. در این کارگاه که مرکز انتشارات آموزشی برپاکرده بود، رساله وی رهنمودی برای نویسندگان جوان شد. وی رساله خود را چنین آغاز میکند: "ضربالمثلی میگوید: قصه نمیتواند جانشین زندگی شود. این حقیقتی است غیر قابل انکار.
انسان برای اینکه کامل شود باید زندگی کند، بجنگد، شادی و غم و درد را بیازماید و محبت و همدردی را احساس کند. بله راست است که قصه نمیتواند جانشین زندگی شود، ولی قصه میتواند زندگی را پربارتر و شیرینتر کند." و سپس در جای دگر میگوید:" قصه همیشه از زمانهای بسیار دور سرچشمه بعضی از دانشهای بشری بودهو همیشه به مردمی که آن را میشنیدهاند یا میخواندهاند،لذت بخشیده است... در این جا این سوال پیش میآید که آیا هر قصهای این مشخصات را داراست؟..." اعتقاد فردوس براین بود که قصه باید یک یا چند نیاز معنوی کودک را برآورده کند و آنگاه نیازهای معنوی کودکان را چنین بر میشمارد: "شایستگی یا نیاز به پیروزی و لیاقت"، "ایمنی یا نیاز به راحت زندگی کردن"، "آگاهی یا نیاز به دانستن"، "وابستگی به اجتماع یا نیاز به تعلق داشتن به جمع"، "بازی، شادی و نیاز به تغییر"، "زیبا پرستی: نیاز به هماهنگی"، "دادجویی، نیاز به آزادی".
ایرج جهانشاهی دوست و همکار فردوس در یادنامهای که پس از مرگ او در مجله معلم و خانواده به چاپ رسید، درباره آثار فردوس چنین میگوید: "در نوشتههایش به بسیاری از کودکان و نوجوانان این کشور، همچون هر معلمی، ریشه داد و همین سبب شد که همواره در یادها و خاطرهها و در اندیشه کودکان امروز و فردای کشورمان جاودانه بماند. از کار معلمی، خواه در گفتارش در کلاس درس، خواه در نوشتههایش برای میلیونها کودک شنونده و خواننده آثارش لذت میبرد. آنچه او را به کارش دلگرم میکرد، همان امیدی است که قرنهاست جمله معلمان را دلخوش داشته است: اگر بتوانیم به کودکی چیزی بیاموزیم، اگر بتوانیم تنها در یک کودک احساسی از زیبایی، طعمی از راستی، نیاز به دانستن و تلاش برای آزاد زیستن را بیدار کنیم و برانگیزیم، رسالت خود را انجام دادهایم. فردوس وزیری چنین بود و برای مصلحتی پا بر سر حقیقتی نمیگذاشت."
شاید امروز نام فردوس وزیری نامی آشنا برای کودکان ما نباشد. اما اندیشه او، نثر ساده و بیآلایش و آهنگ مهربانانه قصههایش همچون میراثی پربها در قصهها و داستانهای خوب امروز کودکان جاری شده است و کودکان ما آن اندیشه و آهنگ و صدای گرم را میشناسند. ادبیات کودکان ما مدیون نویسندگان آگاه و دلسوزی چون فردوس وزیری است که بدون شک بانی سبک و اندیشهای نو در ادبیات کودکان دوران خود شدند. فردوس سالهای آخر زندگیش را با دردی جانکاه از بیماری سرطان خون سپری کرد. در تمامی آن ایام پر رنج، با امید و عشق به کودکان زیست. پروین دولت آبادی یار دیرین فردوس و شاعر بلند پایه کشور ما، هنگامی که او در نخستین دوره بیماریاش در بستر بیماری جای گرفت از سر درد با او چنین سخن گفت:
...
ای مرا همیشه یار،
آن شکسته قامتت مباد!
ای صنوبر همیشه سرفشان، سربرآر!
بانوی شکوهمند قصهها
اما در این ستیز فردوس مغلوب شد و در یک شب غمگین پاییزی در 18 آذر ماه 1358 چشم از جهان فرو بست و جمع شاگردان و یارانش را از وجود پرمایهاش بی بهره ساخت.
زهره قایینی
برای فردوس وزیری
19/8/85
زبور خوان همه هستی
دم در مکش
که نای جهان
تو را به همدمی جاودانه میطلبد
در این دیار که شب دیر پاست
نشان خانه خورشید را
اگر نه از دل یاران
چگونه باید جست
مسافر همه آفاق
به قصه قصه جانانهات
که سحر مهر در آن
کلید قفل گشای تمام درها بود
به کودکان دیار ما
ره رهایی را
زتاب مبهم رنگین کمان نشان داری
به کشتزار خیال همیشه سر سبزت
گذار ابر
نویدی ز باد و باران بود
عبور قاصدک از جویبار
نشیمن او بر بوتههای پونه سبز
به سردسیر زمستان
شعر خویش بهاران بود
چگونه آن نی انگشت ساحرانه دمید
هزار نغمه جانانه در نی قلمی
به تار زلف شب آویختی اگر همه عمر
به پای ماندی در جستجوی صبحدمی
یگانه دوست
تو را ز شمع فرو مرده نی
ز موج گریزنده نی
ز نور و ز آیینه باز میجوییم
پروین دولت آبادی
[1] "کتابهای پیک " یا "قصههای پیک " سری کتابهایی بودند که از سال 1345 از سوی مرکز تهیه خواندنیهای نوسوادان نوشته و تهیه یا ترجمه شده است. هدف این مرکز تهیه و انتشار مطالب برای نوسوادان خردسال و بزرکسال کشور بود.
[2] پیک کودک، 12(نیمه اول فروردین 1349):2.
[3] - پیک کودک،15 (نیمه دوم اردیبهشت 1349):2.
[4] پیک کودک، 4 (نیمه اول آذرماه 49):2.
[5] پیک کودک،2 (نیمه دوم مهر ماه 51):2.
[6] پیک کودک،7 (نیمه اول دی ماه 51):2.