پیشینه نهاد کودکی در ایران

در نوشته زیر فرزانه طاهری تاریخچه ای از فراز و فرود نهاد کودکی در ایران را ارائه می کند. این متن در بیست امین سالگرد تاسیس انجمن حمایت از حقوق کودک خوانده شده است.

به نام خداوند هستی بخش

روباه گفت بدان که جز با چشم دل نمی توان خوب دید. آن چه اصل است از دیده پنهان است.
شازده کوچولو برای آن که یادش نرود تکرار کرد. آن چه اصل است از دیده پنهان است.
آن چه به گل تو چندان ارزش داده است عمری است که تو به پای آن صرف کرده ای.
شازده کوچولو برای آنکه یادش نرود تکرار کرد. عمری است که من به پای گل خود صرف کرده ام.
روباه گفت، آدم ها این حقیقت را فراموش کرده اند ولی تو نباید فراموش کنی. تو هر چه را اهلی کنی همیشه مسئول آن خواهی بود. تو مسول گل سرخ خود هستی شازده کوچولو برای آن که یادش نرود تکرار کرد، من مسئول گل خود هستم.

آنتوان سنت اگزوپری، برگردان محمد قاضی


از چگونگی زندگی و رشد کودک در دوره باستان آگاهی روشنی در دست نیست‌. یافته‌های نخستین‌زیستگاه‌های انسانی در ایران،دانستنی‌های ارزشمندی درباره زندگی اجتماعی زنان در آن دوران به دست می‌دهد که بر پایه آن‌ها می‌توان‌به آگاهی‌هایی درباره کودکان نیز دست یافت‌. مادر و کودک در این دوره از یکدیگر جدایی ناپذیرند. آنچنان که هرودوت نیز در خصوص دوران کودکی جوانان پارسی می نویسد: پیش از آن که کودک به پنج سالگی رسد، به حضور پدرش معرفی نمی شود، بلکه نزد زنان زندگی می کند. تا اگر مردند، پدران اندوهگین نشوند. در این دوره که پایه خویشاوندی از دوده مادری استوار بود، با شکل گیری نهاد خانواده بر پایه تبار پدری اعضای هر خاندان، یعنی، تمام خویشاوندان تبار پدری از نسل های مختلف در خانه بزرگی تحت ریاست پدر زندگی می کنند در این نهاد خانوادگی حقوق کودک و مادر در ارتباط با هم سنجیده و در مورد آن تصمیم گیری می شود.

در جامعه آریایی ایرانی فرزندان، فرمانبرداران بی قید و شرط پدران خود بودند. پدر به عنوان رئیس خانواده مقام قاضی یا داور را در خانه داشت و اجرا کننده آداب و رسوم و آیین های دینی در خانه بود.

اگرچه اسناد و مدارک آن دوران‌ نشان‌می‌دهد که ایرانیان باستان کودکان را گرامی می‌داشتند و به دنیا آمدن کودک را رویدادی خجسته و فرخنده‌می‌دانستند و به آموزش و پرورش کودکان خود اهمیت بسیار می‌دادند، کودکی را دوران گذار به سوی‌بزرگسالی می‌پنداشتند.و به کودک همچون مردان و زنان کوچکی می‌نگریستند که باید به خانواده و پدر و مادرخود خدمت کند و برای زندگی بزرگسالی و جامعه آینده تربیت شود.

در این دوره  به تدریج در قالب احکام مذهبی و قوانین حکومتی برای خانواده ها، تدابیری برای حفظ و حراست از نسل نو اندیشیده می شود. پس از نامگزاری، پدر و مادر دیگر کاری جز پرستاری و پرداختن به کودک ندارند. باید خوراکش دهند و به نرمی و مهر با او رفتار کنند، به ویژه نباید او را بترسانند یابزنند، خوراک دهی و یاری و نگه‌داری اساسی‌ترین کار پدر است‌. دولت و نیز شهروندان‌، حتی بدون اجازه داوران می‌توانند کودکی را که از خوراک و پرستاری شایسته و بایسته برخوردارنیست از پدر بگیرند و به فرزندی بپذیرند. دادگاه می‌تواند پدر ناشایسته و ناکارآمد را از جایگاه پدری کنار بگذارد. مادر باید کودک را تا پنج‌سالگی پرستاری کند و در این مدت از وی جدا نشود. سپس باید مفهوم نیکی و بدی را به او بیاموزد. کودک تا هفت سالگی از هرگونه دستوری آزاد است و گناه کردار بد او به گردن پدر و مادر خواهد بود.

ایرانیان هیچ‌گاه کودک را فرزند گناه نمی‌دانستند. آنان پیوسته به کودک نگاهی برآمده از پاکی و بیگناهی او داشتند. سندهایی که افلاطون در کتاب جمهور خود درباره پرورش کودکان ایرانی آورده، بهترین گواه شناخت کودک حتی در نزدیک به سه هزار سال پیش است.

ابوعلی سینا در کتاب «قانون در طب»، درباره پرورش کودک می‌گوید: «باید بسیار مراقب بود که در اوان انتقال کودک به مرحلة خردسالی، اخلاق و رفتار وی پسندیده و معتدل گردد. برای این منظور نباید کاری کرد که کودک به خشم زیاد، ترس زیاد، اندوه و شب بیداری زیاد برخورد کند و یا دچار شود. هرچه را طفل آرزو کرد باید زود برآورده شود و از هر چیز نفرت داشت از وی دور گردد.

اندیشه‌هایی چنین پیشرو آن هم در هزار سال پیش از این، هنگامی که اروپا در گرداب نادانی و ستمگری کشیشان دست و پا می‌زد، بیانگر شناخت دقیق و روانشناسانه کودک و شیوه‌های برخورد با اوست. با وجود چنین اندیشه‌هایی که نشانگر نماهایی از زندگی کودک است، باید پذیرفت که مفهوم کودکی در ایران و اروپا دو خاستگاه متفاوت داشته است.

در ابتدای دوران قاجار، زندگی کودکان ایرانی به سبب ساخت اجتماعی جامعه، روال یکنواختی داشت. کودکان قشرهای میانی جامعه در سنجش با فرودستان، حال و روز بهتری داشتند. آنان کمتر درگیر گرسنگی بودند و اگر از پا درمیآمدند، بیشتر به سبب بیماریهای واگیردار و یا پایین بودن سطح بهداشت بود.

کودکان فرودست که از کمبود مواد غذایی رنج می بردند، با نبود بهداشت و آلودگی محیط زیست نیز دست و پنجه نرم می کردند. اگر این کودکان زنده میماندند و توانی داشتند، به مزدوری و کارگری میپرداختند. قدیمی‌ترین سندی که پیرامون جلوگیری از کار کودکان در ایران به دست آمده است، فرمان والی کرمان و بلوچستان است که در سال ١٣٠٢ شمسی صادر شد و در آن کار پسران کمتر از هشت سال و دختران کمتر از ده سال را ممنوع کرد. تنگدستی خانواده‌ها و نیاز آن‌ها به کار کودکان، به همراه باورهای اجتماعی و دینی برخی خانواده‌ها که مدرسه‌ها را مرکز فساد و کژروی فرزندان خود می‌دانستند دلیل عمده‌ای بود که آنان فرزندان خود را در کارگاه‌ها به یادگیری حرفه و فن بگمارند.

همزمان با آغاز سده نوزدهم میلادی، زندگی کودک ایرانی کم کم رو به دگرگونی نهاد و این تحول، پیش درآمد تغییرات گستردهای در سده بعدی شد. عامل بنیادین پدیداری هنجارهای نو در زندگی و فرهنگ کودکان آسیایی، تحول زیستی کودک فرنگی بود.

با شعلهور شدن آتش انقلاب مشروطیت، روند دگرگونی زندگی کودک ایرانی شتاب گرفت و جامعه به باور تازهای از مفهوم ملت و شهروندی رسید که بر زندگی کودکان و نوجوانان نیز تاثیر گذاشت. زندگی کودک ایرانی در دوران انقلاب مشروطیت، ناگزیر با کشمکش بین تجدد گرایان و سنتگرایان، همراه بود.

سده بیستم، عصر کودکی خوانده شده است. در این سده. نگاه به کودک تحول بنیادین یافت. بیش از همه این تحول در رابطه پدر و مادر با کودک خود به وجود آمد. اگر پیش از این، هویت کودک وابسته به هویت پدر و مادر بود. از این پس کودک موجودی مستقل به شمار آمد که نیازمند پشتیبانی ویژه بود.

سال ١٩٥٩ مجمع عمومی سازمان ملل، اعلامیه حقوق کودک و اعلامیه ای با ده ماده:
فراهم شدن ساز و برگ و ابزار برای پرورش بدنی، ذهنی، اخلاقی و اجتماعی، بهرمندی از امنیت اجتماعی، برخورداری از تغذیه، مسکن، خدمات پزشکی، آموزش رایگان و امکانات بازی و سرگرمی، بهره مندی از پشتیبانی در برابر ستم و استثمار و خشونت.

اما در ایران تا سال های آغازین دهه ١٣٠٠، کودکان از هیچگونه حقوق شهروندی برخوردار نبودند. در چنین حال و روزی، نظریه‌پردازان و برنامه‌ریزان جامعه مدرن با الگوبرداری از برنامه‌های بهینه‌سازی زندگی کودکان در غرب تلاش ‌کردند تا در نخستین گام به وضعیت بهداشتی کودکان بپردازند.

افزون بر این گونه تلاش‌ها برخی سازمان‌ها و نهاد‌های نوپای شهری همچون بلدیه‌ها و خیریه‌ها، برای نخستین بار با به شمار آوردن کودک به عنوان شهروند به بنیانگذاری نهادهای خدماتی ویژه کودکان پرداختند ‌که این خود، نشانه دیگری از دگرگونی گام به گام در نگرش جامعه شهری نسبت به کودک است. اما بیشتر کارهایی که در این دوره انجام گرفت، برخاسته از اقدامات فردی بود تا راهکارهای دولتی. از این رو آنان با انتشار مقاله و کتاب یا پایه گذاری انجمن‌ها و کانون‌های غیردولتی حمایت از کودکان به کارهای فردی و محدود برای دستیابی کودکان به حقوق اولیه خود پرداختند. اما بخش بزرگی از این فعالیت‌‌ها به سبب آن که از درون جامعه نجوشیده بودند و با توده مردم پیوند نداشتند پس از دورانی کوتاه از حرکت باز ایستادند.

در سال ١٣٢٤ مجمع عمومی سازمان ملل متحد برای کمک به کودکان کشورهای آسیب دیده از جنگ، «صندوق بین المللی کمک به کودکان» را بنیان نهاد. در سال ‌١٣٢٧)، ایران به طور رسمی به یونسکو پیوست و با گرفتن کمک‌های گوناگون از این سازمان و شرکت در کنفرانس‌ها و نشست‌های عمومی، متعهد به انجام وظایف تعیین شده از سوی آن سازمان شد. از جمله نمایندگان فعال ایران در اینگونه نشست های بین المللی یحیی دولت آبادی بود.

در این سال ها یکی دیگراز کسانی که برای گسترش حقوق کودکان در جامعه کوشش بسیار کرد، مهرانگیز منوچهریان است. او در پایان دهه ٣٠ چند جزوه درباره حقوق کودک در جامعه و خانواده منتشر کرد.

از سال‌های پایانی دهه ٢٠ و به ویژه در دهة ٣٠ برخی سازمان‌های اسلامی به موضوع کودک و آموزش و پرورش او پرداختند. برخی سازمان‌های مسیحی نیز در ادامه کار میسیونرها که همواره به آموزش مذهبی و اخلاقی کودکان اهمیت بسیار می‌دادند، کتاب‌هایی در زمینه آموزش و پرورش کودک منتشر کردند.

در این دوره، آگاهی پدران و مادران طبقه میانه مدرن از مفهوم دوران کودکی و فراهم بودن امکانات زیستی و فرهنگی، سبب شد تا آن‌ها به زندگی کودکان خود بیشتر اهمیت دهند و به خواست‌‌ها و حقوق‌شان توجه کنند. و  برای نخستین بار در جامعه ایران موضوع حقوق کودک در شکل گسترده آن مطرح شد. بر پایی و گسترش مکان‌‌های ویژه کودکان همچون کتابخانه‌‌های کودک، مکان‌‌های بازی و عرضه گسترده پوشاک کودکان، همگی نشان‌دهنده این واقعیت بود که مفهوم دوران کودکی و دستیابی کودکان به جایگاهی شایسته‌ در جامعه، با شتاب رو به رشد است.

یکی از شاخص‌‌های بهبود وضع زندگی کودکان در این دوره، برپایی نهادهای دولتی و مدنی ترویج‌گر حقوق کودکان یا پشتیبان آن‌‌ها بود که نقش میانجی کودکان و بزرگسالانی را بر عهده دارند که در زندگی کودکان تعیین‌کننده‌اند. این نهادها همواره کوشش می‌کنند حقوق کودکان را به مواد قانونی تبدیل کنند تا مردم در برابر رفتارهای خود با کودکان مسئولیت قانونی داشته باشند. قانونی شدن آنچه حقوق کودک نامیده می‌شود، در بسیاری موارد وامدار فعالیت‌‌های این نهادهاست.

رسانه‌‌های گروهی الکترونیکی همچون رادیو و تلویزیون تأثیر بسزایی در شکل‌گیری ذهنیت شهری در ایرانیان داشتند. بخشی از کودکان ایرانی از نخستین گروه‌‌های مخاطب تأثیرپذیر از این رسانه‌‌ها بودند.

در نهایت
بالاترین کوشش ما باید پروراندن انسان های آزاد و توانایی باشدکه می توانند راه و هدف زندگی خودشان را تعیین کرده و آن را ابراز دارند.
 

Submitted by editor3 on