زمینی معلّق در ابدیت؛ نقدی بر رمان هنس کوچولو، بخش پایانی

بخش چهارم (پایانی)، رمانی هنری ادبی

کورچاک از نظر رسمی، نیز نوآور است: او از عناصر گوناگون ادبیات بزرگ‌سالان بهره می‌برد، قراردادهای ژانر سنتی را می‌شکند و دیدگاه‌های روایی را تغییر می‌دهد.

او برای معرفی درون‌مایه‌هایی که پیش‌تر در ادبیات برای کودکان ناشناخته بود، عناصر سبک‌های گوناگون را درهم می‌آمیزد، و بدنه‌ای از اثر را پدید می‌آورد که شیوه‌های پسامدرن انتظار دارد. در رمان هنس کوچولو، عناصری از ادبیات سنتی روشنفکری و رمان واقع‌گرایانه سده نوزدهم را می‌یابیم که با عناصر و فانتزی‌های پیش از پُست مدرن آمیخته شده است. کورچاک در بیش‌تر آثار ادبی‌اش، مرزهای ژانر را از میان برمی‌دارد. آثار او هم‌زمان رمان، مقاله دربارهٔ آموزش و داستان‌های افسانه‌ای است. کورچاک با بهره‌گیری از تجربهٔ خود و مشاهده‌هایش از کودکان به‌عنوان نقطهٔ آغاز، بینشی را در زمینهٔ روان‌شناسی کودک نشان می‌دهد که آموزگاران و مربیان به عنوان کمک، برای شناخت بهتر آن، می‌توانند بهره‌مند شوند.

یکی از رازهای موفقیّت رمان هنس کوچولو - جلد نخست با نام «پادشاه مت اوّل» و جلد دوم «با نام «پادشاه مت در جزیرهٔ خالی از سکنه» - این واقعیت است که کورچاک، جدید را با قدیم، فانتزی را با واقعیتِ معاصر می‌آمیزد و این رمان دو جلدی، هم برای کودکان و هم برای بزرگ‌سالان در نظر گرفته شده و جذاب است. یکی از ویژگی‌های آثار کورچاک، یکی شدن داستان و مستند است، که این ویژگی را در رمان هنس کوچولو نیز می‌توان یافت. هنسِ خیالی، در واقعیت سال‌های آغاز سدهٔ بیستم زندگی می‌کند. برای نمونه، دفتر مطبوعات، یک دفتر مطبوعاتی واقعی در دوران کورچاک است که به تفصیل شرح داده شده است. برخی از توصیف‌ها و رویدادها در هنس کوچولو، مانند دیگر آثار کورچاک، ارزش یک گزارش مستند را دارند.

به تصویر کشیدن جنگ در هنس کوچولو مانند مستندی از جنگ جهانی اوّل است که کورچاک به‌عنوان پزشک ارتش در خط مقدم تجربه کرد. جنگِ توصیف شده در این کتاب، با راه‌پیمایی‌های طولانی، حفر سنگرها، سینه‌خیز رفتن بی‌صدا بر سیم‌های خاردار دشمن برای شناسایی، نوشیدن ودکا، سیگار کشیدن، انتظار طولانی در سنگرها، و به‌کارگیری از هواپیما برای بمباران، گزارشی واقعی از جنگ جهانی اوّل است.

با این همه، هنس کوچولو، یک رمان واقع‌گرایانه و خیالی است؛ کورچاک بیش‌تر از عناصر افسانه‌ای و خارق‌العاده مانند ایدهٔ کلاه نامرئی بهره می‌برد:

«هنس برای مدتی طولانی، مدت بسیار طولانی، شگفت‌زده بود که آیا یک کلاه نامرئی می‌تواند به‌کار ببرد یا نه؟ عالی نبود! هنس کلاه را روی سرش می‌گذاشت، سپس به هر جا که دوست داشت، می‌توانست برود، و هیچ‌کس نمی‌توانست او را ببیند. او می‌گفت سردرد دارد. آن‌ها اجازه می‌دادند که او همهٔ روز را در رختخواب بگذراند تا بتواند استراحت کند. آن‌گاه شب، کلاه نامرئی را روی سرش می‌گذاشت و به شهر می‌رفت و قدم می‌زد، به ویترین همهٔ فروشگاه‌ها نگاه می‌کرد، و به تئاتر می‌رفت.» (ص ۲۰)

کورچاک در هانس کوچولو، کلیشهٔ یتیم را به‌عنوان شخصیت اصلی مطرح می‌کند. یتیم‌ها بیش‌تر شخصیت اصلی در ادبیات کودک و افسانه‌ها در سال‌های آخر سدهٔ نوزدهم و سال‌های آغاز سدهٔ بیستم میلادی بودند: در حقیقت، شاید به‌کارگیری از یتیمان، عنصری معمولی در افسانه‌ها شناخته شود. با این همه، کورچاک به پادشاهِ یتیم کوچک زندگی می‌بخشد. او ابزاری کلیشه‌ای برای ادبیات کودک دوره کورچاک نیست، بلکه بررسی از تنهایی است. یتیم بودن بخشی از تجربه‌ها کودکی نویسنده است. هنگامی که کورچاک بسیار کوچک بود، پدرش را از دست داد؛ این نبود، خانواده را به فقر کشاند و وظیفهٔ مراقبت از خانواده را به او تحمیل کرد: مراقبت از خواهرها، مادر و مادربزرگش. آشکار است که این واقعیّت، تأثیر فراوانی بر او و روند تکاملی بیش‌تر او داشته است. مراقبت از کودکان یتیم یکی از دل‌مشغولی‌های او شد.

کورچاک نوشته‌های بسیاری را برای تئاتر و رادیو نوشت؛ تجربه‌ای که به او کمک کرد تا در فشرده‌نویسی، اقناع و دقت در گفت‌وگونویسی پیشرفت کند و او را به استادی در گفت‌وگونویسی تبدیل کند. برای نمونه، صحنه‌ای در جنگ، هنگامی که سنگرهای دو ارتش دشمن به اندازه‌ای به‌هم نزدیک است که سربازان صدای یکدیگر را می‌توانند بشنوند، باهم درگیری لفظی پیدا می‌کنند و به بگومگو می‌پردازند. بر سر یکدیگر فریاد می‌زنند و مانند کودکان برای هم اسم می‌گذارند و همدیگر را به آن نام‌ها صدا می‌زنند. کورچاک با تقلید از بگومگوها و دست‌انداختن کودکان، بار دیگر به طعنه، دنیای بزرگ‌سالان را نشان می‌دهد؛ در حقیقت، بیش‌تر آن‌ها هرگز بزرگ نشده‌اند و از کودکان باهوش‌تر نیستند. در این‌جا نمونه‌ای از گفت‌وگو میان سربازان دو ارتش آورده شده است:

«سرباز دشمن فریاد زد: شاه شما یک گَنده دماغ است.

- و شاه شما یک گدای بی‌مصرف است.

- شما گدا هستید. چکمه‌هایتان سوراخ است.

- شما هم مثل سگِ گرسنه هستید. به جای قهوه، آب زیپو هورت می‌کشید.

- بیا این‌جا و ببین. وقتی شما را اسیر می‌کنیم، مثل گرگ، گرسنه هستین.

- شما ژنده‌پوش و قحطی‌زده هستین.

- بهتره شما فرار کنید.

- بالاخره حساب شما را می‌رسیم.

- شماها تیراندازی بلد نیستید، شما به هدف نمی‌توانید شلیک کنید.» (ص ۷۱ و ۷۲)

سبک نگارشی کورچاک به‌صرفه، اما پیچیده بود. به‌کارگیری اندک واژه‌ها که آثار نخستین او را برجسته کرده است، تا اندازه بسیاری بدون تغییر باقی مانده است: یکی از نخستین کارهای او، «کودک سالن»[1] و آخرین اثر او که پس از مرگش منتشر شد، Pamietnik z getta ۱۹۴۲))، «خاطرات گتو»[2] ۱۹۷۸ با جمله‌های کوتاه و فشرده و با رویکردی بی‌تفاوت و طنزآمیز، از واقعیت توصیف شده. (خاطرات گتو، دربارهٔ زندگی روزمرهٔ وحشتناک در «گتو ورشو» بود.)

برونو بتلهایم در مقدمه‌اش بر رمان هنس کوچولو، چاپ شده در آمریکا، توصیف‌های هنری رسمی کورچاک را چنین توضیح می‌دهد:

«زندگی، ایده‌ها و ماجراهای هنس کوچولو بسیار قانع‌کننده ارائه شده است، هنری که داستان با آن بازگو می‌شود، بسیار عالی است - آمیخته‌ای جذاب از رئالیسم واقعی و پروازهای فانتزی - و از همان آغاز، ما را درگیر داستان می‌کند. داستان هنگامی به پایان می‌رسد که اصلاحاتی که بادقت اما بیش از اندازه کودکانه برنامه‌ریزی شده، در نتیجهٔ خیانت‌های زشت دنیای بزرگ‌سالان به او، و انجام شدن کودکانه و بی‌دقت برنامه‌های کودکانه، دچار فروپاشی می‌شود. (ص پنج و شش)

رمان هنس کوچولو در آغاز سده بیست‌ویکم نیز، جذابیتش را از دست نداده است. این داستان اخلاقی، همچنان برای کودکان و بزرگ‌سالان به همان اندازه گیراست. درون‌مایه‌هایی مانند دوستی، روابط میان فرزندان و والدین، رفتار با بیگانگان یا دیگر افراد، دیدگاه‌هایی دربارهٔ ساختار جامعه، جنگ و صلح، نژادپرستی، تعصبات و ... درون‌مایه‌های ابدی هستند.

در این کتاب، به شکلی دربارهٔ آن‌ها بحث شده است که تا امروزه، که بیش از هشتاد سال از انتشار نخست آن می‌گذرد، پذیرفتنی است. اکنون خواننده با خواندن رمان هنس کوچولو، می‌فهمد که کورچاک هنگام نوشتن کتابِ غم‌انگیز، تلخ و ناامید کننده‌اش، این توهم را ندارد که جهان را بتواند تغییر دهد. جلد دوم رمان هنس کوچولو («پادشاه مت در جزیره خالی از سکنه»)، با مرگ هنس به پایان می‌رسد، و نشان‌دهندهٔ بدبینی کامل کورچاک است؛ ولی با این واقعیت کامل می‌شود که هیچ‌کس ندای ناامید او را نشنید، یا به صدای او که فاجعه‌ای را پیش‌بینی کرده، اعتناء نکرده است. آن‌چه در رمان هنس کوچولو شگفتی‌آور است، این واقعیت است که این کتاب بسیار غم‌انگیز با طنز و کنایه، ملایمت و شفقّت نوشته‌شده است.

شکل یک داستان اخلاقی جذاب، خواندن آن را در یک نوبت امکان‌پذیر می‌کند. نقد اجتماعی که در رمان هنس کوچولو می‌بینیم، در رمان‌های سدهٔ نوزدهم مانند رمان‌هایی که «چارلز دیکنز[3]»، «هِکتور مالو[4]» و «ویکتور هوگو[5]» نوشتند و بیش‌تر شخصیت‌های اصلی کودک را معرفی می‌کردند، رایج بود. کودکان از نیمه دوم سدهٔ بیستم، در کتاب‌ها نقش بنیادی می‌گیرند، برای نمونه، «سالار مگس‌ها[6]» اثر «ویلیام گلدینگ[7]»، رمان «۱۹۸۴» نوشته «جورج اوروِل[8]»، یا «تپه واترشیپ[9]» اثر «ریچارد آدامز[10]» نیز داستان‌های اخلاقی از جامعه بشری ارائه می‌دهند. اما همهٔ این آثار، در آغاز برای بزرگ‌سالان نوشته شده، و بعدها برای کودکان و نوجوانان اقتباس شده است.

ولی رمان هنس کوچولو کتابی است که از آغاز برای کودکان طراحی شده، اگرچه نویسندهٔ آن، خوانندهٔ بزرگ‌سال را نیز در ذهن داشته است. این کتاب برگرفته از رؤیاها و ایده‌های خود کورچاک است و به اندازهٔ تجربه‌های او، تلخ است. یانوش کورچاک کتابی بی‌مانند، بدون پیشینه، بی‌جانشین، و آمیخته‌ای از فانتزی و واقع‌گرایی، بررسی ماهیت انسان با نقد اجتماعی و زبان کودک با زبان بزرگ‌سالان را آفریده است.

برگردان:
عطیه مددی‌نژاد
نویسنده
لیلیا راتچوا - استراتیوا
Submitted by admin on