برای کنشگران امروزی ادبیات کودک، لذت بردن کودک از آنچه میخواند، اصلی مسلم است. ادبیات کودک به مثابه یک هنر، با بهره گیری از عناصر زیبایی شناختی، قادر است طعم خوش این لذت را به مخاطبان خود بچشاند. اما آیا تنها ویژگی و کارکرد ادبیات کودک همین است؟ آیا نویسندگان آثار ادبیات کودک، میبایست تمام همت خویش را صرف لذت مخاطب کنند و کارکردهای دیگر ادبیات کودک را کنار نهند؟ آیا پرداختن به دیگر کارکردها به معنای از دست رفتن وجوه هنری اثر است؟ آیا رابطه هنر و کارکردهای پرورشی در آثار ادبیات کودکان از جنس تضاد و تقابل است؟ اگر نیست، آیا هم نشینی هنر و آموزش در یک اثر ممکن و مطلوب است؟ و...
تمامی سوالاتی از این دست را میتوان در یک پرسش خلاصه کرد. همان پرسشی که بر عنوان کتاب «توربن واینرایش- پژوهشگر دانمارکی» نشسته است: «ادبیات کودک، هنر یا پداگوژی؟» نویسنده دانمارکی در این کتاب کم حجم، ولی پر محتوا با پژوهشی مو شکافانه و دقیق در آراء و دیدگاههای کلاسیک و نو و همچنین بررسی هزارتوی روابط بین نویسنده، متن و خواننده سعی در پاسخ به پرسشی دارد که گاهی به واسطه یکسو نگری و کلیشه زدگی، پاسخی نادرست دریافت کرده است.
بخش عمده کتاب، یعنی سه فصل نخست اختصاص به بیان تشابهات و تفاوتهای ادبیات کودک و بزرگسال دارد. حاصل این مقایسه طرح ویژگیهای ادبیات کودک و ترسیم مختصات آن است. نویسنده در این روند، دیدگاههای گوناگون را طرح کرده و به چالش میکشد و با نقد و آسیب شناسی آنها، از ادبیات کودک کلیشه زدایی میکند. از این رو معرفی او از ادبیات کودک، مانیفست گونه نیست. این ویژگی سبب میشود تا او در ادامه، رابطه دوگانهی هنر و پداگوژی را از جنس تضاد و تقابل ذاتی نبیند.
نویسنده، از مخاطبان ادبیات کودک یعنی کودکان با تعبیر «باشندگان ویژه» یاد میکند. وجود چنین مخاطبان ویژهای، ادبیات کودک را از حیث کمی و کیفی نیز ویژه میکند. بدین معنا که ادبیات کودک به رغم وجود پارهای از تشابهات با ادبیات بزرگسال، نه ادبیاتی نازلتر که ادبیاتی متمایز و ویژه از ادبیات بزرگسال است. چنین ادبیاتی نه تنها میبایست برای کودکان قابل فهم و خواندن باشد، بلکه باید بتواند پاسخگوی نیاز آنها و جامعهای که در آن زندگی میکنند نیز باشد. این ادبیات ناگزیر از «سازگار سازی» (جفت و جور کردن متن با مخاطب)، «تعلیمی سازی» (ارائه دانش و تجربه) و «پالایش» (توجه به ارزشهای گیرنده) است.
بنابراین ادبیات کودک لاجرم آمیخته به عناصری از پداگوژی (بار آوردن)، شامل مواردی همچون آموزش، تربیت و تعلیم است. اما این ویژگی نباید منتهی به از بین رفتن لذت خواندن و به عبارتی منتهی به عدم مشارکت کودک در متن و یا محدود شدن آن شود.
نویسنده کتاب بر این نکته که «آثار فراوانی در ادبیات کودک یافت میشوند که با پداگوژی قوی تعلیمی کودک را از مشارکت در خوانش محروم میکنند». اذعان دارد و از تعبیر«پداگوژی بد» درباره آن استفاده میکند ولیکن معتقد است:
«در مقابل میتوانیم ادبیات کودکی را بیابیم که پداگوژی از نوع متفاوتی را ارائه میدهد که در واقع دیگر پداگوژی نیست، اما در حقیقت به گونهای متفاوت پداگوژیک است. مانند ادبیات کودکی که پداگوژیک است اما بی درنگ نمیتوان این ویژگی را در آن تشخیص داد. این مسأله ادبیات را ناپداگوژیک نمیکند، زیرا این آثار نیز همچنان از سوی بزرگسالان برای کودکان نوشته میشوند، یعنی از سوی کسانی که توجهی ویژه به این واقعیت دارند که در حال نوشتن برای کودکان هستند.«
نویسنده کتاب اگر چه باور دارد که «بیشتر وقتها از پداگوژی به عنوان اصطلاحی برای انواع معینی از مقیاسهای سرکوب گرایانه و تحمیل شده به کودکان استفاده میشود»، اما دوگانه «هنر» و «پداگوژی» را همواره در تقابل و تضاد نمیبیند. چرا که «گنجینهای از پداگوژیها و شیوههای پداگوژیک وجود دارد که هرگز اقتدارگرایانه نیست و خود را به شدت با جلوههای هنری گوناگون در پیوند میبیند».
کتاب «ادبیات کودک، هنر یا پداگوژی؟» یکی از مجموعه کتابهای نقد و نظریه ادبیات کودک است که با دبیری دکتر مرتضی خسرونژاد و همت مرکز مطالعات ادبیات کودک دانشگاه شیراز برای ترجمه و انتشار انتخاب شده است. این کتاب با ترجمه فریده یوسفی عضو هیئت علمی دانشگاه شیراز با تیراژ ۱۰۰۰ عدد، توسط انتشارات مدرسه روانه بازار نشر شده است.