من، تو هستم، خود تو، روز تو . نامم پرنده شادی است، از آسمان آبی می آیم، با دو بال نقره ای و چشم هایی آفتابی.
من برای روز تو هدیه ای آورده ام. این هدیه ستاره ای است كه آن را از دور دورهای آسمان آورده ام. آسمانی آبی، پر ستاره و مهتابی.
این ستاره زیبا هدیه آسمان ها است برای شما، كه ایستاده اید، نشسته اید، به من نگاه می كنید، به برگ نگاه می كنید، درخت را می بینید. با ابرها سخن می گوید، غارغار كلاغ ها را می شنوید و می دانید كه این غارغار شما را خبردار و آگاه می كند. خبر و آگاهی از حقوق خود. حقوق كودك.
در بندهایی از این حقوق آمده است كه باید زندگی كنید، خوب زندگی کنید، خانواده ای داشته باشید که در میان آن ایمن و آسوده باشید، و روزگار را با بازی و شادی بگذرانید.
و در بندهایی دیگر آمده است كه باید خوب و پاكیزه زندگی كنید، كه باید تندرست و سرخوش باشید و نباید در كارگاه و كارخانه كار كنید و نباید كسی دست روی شما بلند كند، نباید كسی شهر و روستای شما را از دود و هوای كثیف آلوده كند. كه باید در مهد كودك و دبستان آموزش ببینید، اما آموزشی که سودمند و لذت بخش باشد.
این ها را ستاره تو خوب می داند. دلش می خواهد كه تو هم آن ها خوب بدانی .
ستاره تو كه برای روز توست، روز كودك. من آن را برای تو روی شاخه بلندترین درخت می گذارم. تا تو در شب تاریك آن را ببینی!
من برای این ستاره نامی نمی گذارم. اما می دانم كه او نامی دارد. نامی زیباتر از خودش. نامی كه هربار او را با آن بخوانی، خنده چهره اش را می پوشاند!
نامی كه هر بار او را با آن بخوانی شادی دلش را می لرزاند!
نامی كه هربار او را با آن بخوانی از آب و ماهی سرشار می شود!
نامی كه هربار او را با آن بخوانی از آفتاب و مهتاب پربار می شود!
او این نام را دوست دارد.
چنان كه تو او را دوست داری!
او دلش می خواهد كه این نام همواره از خنده، شادی، از بازی پر باشد، از دانایی افزون باشد، از بیماری و رنج و سختی برون باشد. از مهر سرشار باشد و از دوستی بی شمار باشد.
آیا تو این نام را می دانی ؟
این نام كو دكی است.
ستاره كودكی !