مبتکران

"می توانید تصورش را بکنید؟ تصور این که دو ماه تمام در سرمای منجمد کننده ی محیط بایستید و تخمی را روی پاهایتان نگه دارید؟" اما پنگوئن نر، آن هم پنگوئن امپراتور این کار را انجام می دهد! پنگوئن امپراتور بزرگترین پنگوئن دنیاست. او از تنها تخم اش مراقبت می کند. البته که این تخم را خودش نگذاشته است.
دوشنبه, ۲۷ اردیبهشت
کتاب «یک دقیقه صبر کن» براساس یک قصه فلکلور مکزیکی نوشته شده است. مادر بزرگ بیتل، صبح که از خواب بیدار شد، صدای زنگ در را شنید. وای، خدای من! آقای کالاورا پشت در بود. چه آقای لاغری، او با اشاره دست از مادر بزرگ بیتل خواست که خارج شود. وقتش بود که مادر بزرگ با او برود.
دوشنبه, ۱۷ اسفند
وقتی جوزف خیلی کوچک بود،‌ پدربزرگش روانداز محشری برای او دوخت. روز به روز جوزف بزرگتر می شد و رو اندازش کوچک تر و کهنه تر می شد، ‌تا این که یک روز مادر گفت: جوزف دیگر وقتش رسیده است که بیندازیم اش دور.
یکشنبه, ۱۶ اسفند
بیشتر ما بزرگسالان با دوران کودکی خود فاصله بسیار گرفته ایم و دیگر به یاد نمی آوریم که در دوران کودکی خود دنیای پیرامونی خود را چگونه می دیدیم و درباره آن چگونه می اندیشیدیم. اما هستند بزرگسالانی که می توانند آن دوران را به خوبی بازخوانی کنند و از دریچه چشم کودکان دنیا را ببینند.
یکشنبه, ۱۷ آبان
تا حالا شده که در دل خاک باغی بزرگ یا در یک جنگل چیزی پیدا کنی؟ مثلا "یک سنگ خوشگل یا سنگواره یا حتی چیزی که انتظار نداری آن را آنجا ببینی مثل ظرفی شکستی که سالم مانده است؟ از پرورش و نگهداری از گل و گیاه چیزی می‌دانی؟
پنجشنبه, ۱۲ شهریور
این کتاب دربردارندۀ آگاهی هایی درباره نوعی کاکتوس به نام ساگارو است که وزنی چندتنی و عمری نزدیک به ۲۰۰ سال دارد و در صحرایی در امریکا می روید. چگونگی رشد و همزیستی این کاکتوس با برخی جانوران و استفاده ی سرخپوستان از میوه آن، با زبان و بیانی علمی و گاه ادبی توضیح داده شده است و به میوه دادن و سرانجام نابود شدن این گیاه می‌پردازد.
پنجشنبه, ۱۵ اسفند
پتسون پیر جانوران را خیلی دوست دارد. وقتی می‌فهمد روباهی به دهكده آمده است، برای مراقبت از مرغ‌هایش تصمیم می‌گیرد به جای شكار روباه، اورا بترساند. پتسون و گربه‌اش نقشه‌‌ای می‌كشند كه به روباه و همسایه‌ها درس عبرتی بدهند.
یکشنبه, ۱۱ اسفند
روایتی از شاهزاده قورباغه. شخصیت اصلی آن دختری به نام رباجو عاشق سواركاری، كمنداندازی، نواختن گیتار و خواندن آواز است. در روزی توفانی، كلاه تازه‌اش به چاه می‌افتد. قورباغه‌ای با دیدن ناراحتی رباجو حاضر می‌شود كلاه او را به سه شرط از چاه بیرون بیاورد.
دوشنبه, ۹ دی
پتسون پیرمردی روستایی است كه تنها زندگی می‌كند. همسایه‌اش؛خانم آندرسون، برایش گربه‌ی كوچولویی هدیه می‌آورد و پتسون با وجود فیندوس كوچولوی گربه، دیگر احساس تنهایی نمی‌كند. روزی فیندوس از ترس گوركن پنهان می‌شود.
یکشنبه, ۱۷ آذر
مری دختری تنهاست كه همبازی ندارد و با مادرش در طبقه‌ی بالای ساختمانی زندگی می‌كند. او همبازی خود را در باغ كوچكی كه در ماهیتابه‌ آشپزخانه‌شان درست كرده است، می‌یابد. در پایان مری در باغ كنار خانه‌ی مادربزرگش با پسركی به نام تام آشنا و دوست می‌شود كه هم سن و سال او و همنام با پسرك گلی باغ كوچك خودش است.
پنجشنبه, ۱۴ آذر
پدر بدون این كه سرش را برگرداند با مهربانی گفت: "وقت اش رسیده است كه بروی توی رختخواب". خرگوش كوچولو به خودش گفت: "این كه درست نیست من تازه بازی را شروع كرده ام، می توانم یك كم دیگر بیدار بمانم؟".
سه شنبه, ۱۲ آذر
فرانکلین نمی‌تواند بدون چرخ‌های كمكی دوچرخه سواری ‌كند، اما دوستانش می‌توانند. او كه بر سر این موضوع اعتماد به نفس خود را از دست داده است، تصمیم‌ می‌گیرد دیگر دوچرخه‌سواری نكند.
سه شنبه, ۱۲ آذر
لی لی یک کانگورو داشت که مال خود خود او بود. لی لی هر شب به او می گفت:" کانگوروی آبی عاشقتم". تا این که یک روز عمه لی لی به دیدنش آمد و هدیه ای بزرگ به او داد. ناگهان کانگوروی آبی دریافت که باید بجای خوابیدن کنار لی لی، کنار خرس قهوه ای وحشی بخوابد.
دوشنبه, ۲۰ آبان