مبتکران
کتاب «یک دوست باحال یخی» داستان طنز پسری است که یک پنگوئن را به خانه میآورد تا از آن نگهداری کند.
چهارشنبه, ۲۲ اسفند
کتاب «اژدهای آزمایشگاه» داستان همدلیست؛ مهربانی کردن، وقتی بقیه مهربان نیستند.
دوشنبه, ۲۹ بهمن
کتاب «تو یک جوجه هستی» داستان دختر کوچولویی است که دو خواهر بزرگش همیشه سر به سرش میگذارند و اذیتش میکنند. این بار آنها با صحنهسازی او را متقاعد میکنند که یک جوجه است!
یکشنبه, ۲۶ فروردین
کتاب لوبی ها در بلوز جدید یکی از لوبی ها به نام رابرت برای خودش یک بلوز جدید میبافد. لوبیها از دیدن او با این بلوز تعجب میکنند چون همه لوبیها باید مثل هم باشند! گیلسپی یکی دیگر از لوبیها از ایده او خوشش میآید و برای خود بلوزی شبیه به بلوز رابرت میبافد. کمکم متفاوت بودن بین لوبی های دیگر هم طرفدار پیدا میکند و همه لوبی ها برای خود بلوزی همانند بلوز رابرت میبافند تا به این ترتیب آنها هم متفاوت باشند!
چهارشنبه, ۱۰ خرداد
قلب و بطری داستان دخترکی است که همانند همه کودکان کنجکاو است و پر از سوال درباره هر آنچه که می بیند. پدرش او را به گردش میبرد و با خواندن کتابها به پرسشهایش پاسخ میدهد. اما این شرایط با رفتن پدر تغییر میکند. دخترک غمگین قلبش را از سینهاش در میآورد و درون یک بطری میگذارد و از گردنش آویزان میکند. دیگر هیچ چیز او را شگفتزده نمیکند. سالها به همین منوال سپری میشود و او بزرگ میشود. روزی در ساحل به دختری برمیخورد که کلی سوال دارد.
چهارشنبه, ۱۳ اردیبهشت
شلی، یک گوسفند زیباست که پشمهای جذابش را دوست دارد. او دلش میخواهد پشمهایش مثل بقیهی گوسفندها چیده شود، اما مادرش به او میگوید هنوز برای این کار کوچک است. شلی هر روز بزرگتر میشود و مانند هر بچهی دیگری به تدریج درسهایی میآموزد. در ابتدا شلی تصمیم میگیرد پشمهای زیبایش را برای خودش نگه دارد و آنها را با دیگران به اشتراک نگذارد، اما در انتها با راهنمایی یک جغد دانا متوجه میشود زیبایی واقعی پشمهایش وقتی دیده میشود که آنها را به اشتراک بگذارد.
شنبه, ۲۰ آذر
«قورقوری کوچولو بزرگ میشود!» داستان بچه قورباغهای است که از تغییرات بدنش و بزرگ شدن میترسد. اما به تدریج متوجه میشود بزرگ شدن هم خوبیهای خودش را دارد.
سه شنبه, ۹ آذر
کتاب «سفر به خیر قطره کوچولو» داستان سفر یک قطره آب است. قطره کوچکی در ته ظرف گربه تنها است. او تصمیم میگیرد به کمک آفتاب خودش را به آسمان برساند؛ درست مثل بخار چای داغ. وقتی به آسمان میرسد هوا آنقدر سرد است که تبدیل به قطره آب میشود و سپس دانه برف و بعد میبارد و دریا و کوهها و دشت را کشف میکند.
چهارشنبه, ۳ شهریور
«من، من هستم» داستانی تصویری است درباره عاقبت خودخواهی انسانها و تاثیر واژههایی که به کار میبریم.
شنبه, ۱۶ مرداد
کتاب «بابابزرگ سبز من» داستان زندگی پدربزرگی است از زبان نوه اش. پدربزرگ در دوره ای به دنیا آمده است که هنوز تلویزیون و کامپیوتر و تلفن همراه وجود ندارد. او در مزرعه بزرگ می شود و آرزو دارد در دانشگاه رشته باغبانی بخواند. اما جنگ جهانی میشود و به جنگ میرود. پدربزرگ پس از جنگ در رستورانی با همسر آیندهاش آشنا میشود. آنها بچهدار میشوند و بعد نوهها به دنیا میآیند و دور و برشان شلوغ میشود. حالا پدربزرگ پیر است و گاهی چیزهایی را فراموش میکند، به جز خاطرات باغبانیاش.
چهارشنبه, ۷ بهمن
«این گوزن مال من است» داستان پسری به نام ویلفرد و گوزنی است که یک دفعه سر و کلهاش پیدا میشود و ویلفرد تصور میکند او جانور دستآموزش است. اما بهتدریج متوجه میشود، ویلفرد که جانوری از حیاتوحش است، زندگی را با قوانین مورد قبول خودش میگذراند، نه قوانینی که ویلفرد وضع کرده است و برای هیچکسی هم نیست.
سه شنبه, ۶ بهمن
قصه از جایی شروع شد که بادبادک فلوید لای شاخ و برگ درختی گیر کرد. او برای پایین آوردن بادبادکش اول لنگه کفش نازنینش را به سمت بادبادک پرتاب کرد، اما آن هم لای شاخ و برگ درخت گیر کرد و مجبور شد برای پایین آوردنش، آن یکی لنگه کفشش را هم پرتاب کند ولی آن هم گیر کرد. برای پایین آوردن کفشهایش، گربهاش را پرتاب کرد که آن هم بالای درخت گیر کرد و برای پایین آوردن گربهاش نردبان را پرتاب کرد و...
شنبه, ۵ دی
«بازی های روز چهارشنبه» داستان مربع بزرگ و دایره کوچک است که روزهای چهارشنبه بازی مورد علاقه شان را بازی میکنند.
سه شنبه, ۲ تیر
برونو، موش خرمایی، پس از بیدار شدن از خواب زمستانی به جست و خیز می پردازد و سرانجام خسته در گودالی به خواب می رود.
چهارشنبه, ۴ تیر
"دیو" یک سگ عروسکی قهوه ای خیلی کهنه با یک گوش شل و ول رو به پائین ویک گوش رو به بالا بنام داگر دارد که خیلی هم آن را دوست دارد. او داگر را همه جا با خود می برد و وقتی کثیف می شود او را شسته و آویزان می کند و همیشه او را تمیز نگه می دارد.
دوشنبه, ۴ اردیبهشت
ایزی دختر کوچکی است که از خیلی چیزها می ترسد. او از تاریکی، عنکبوت، از اشتباه کردن هنگامی که نقاشی می کشد، از افتادن وقتی اسکیت به پا دارد، یا وقتی که باید در نمایش مدرسه روی صحنه برود و از جنگل تاریک و انبوه هم می ترسد.
یکشنبه, ۲۱ اسفند
کشاورزی با سه پسرش در مزرعه زندگی و سخت کار می کردند، او حیوانات را خیلی دوست داشت و از افزایش مرغ و خروس ها و گاو و گوسفندها لذت می برد. آنان هنگام کار آواز مخصوص خود را می خواندند، پسر بزرگ آواز کالسکه رانان، پسر دوم آهنگ مربوط به دریا و کوچکترین پسر درباره ویولن زن های دوره گرد و کشاورز هم درباره حیاط طویله، پشم چینی گوسفندان، تولد کره اسب ها و سایر حیوانات آوازمی خواند.
دوشنبه, ۲ آبان
جیپ پسر یتیم ١٢ ساله ای است که وقتی ٢ – ٣ سال بیشتر نداشت، از پشت گاری در حال حرکت به زمین می افتد. کسی سراغش را نمی گیرد برای نگهداری به مزرعه ای که محل نگهداری بیماران روانی است برده می شود.
سه شنبه, ۱۹ مهر
در یک شب مهتابی که همهی خانواده در خواب و رویا فرو رفتهاند، کیت با صدای گربه از خواب میپرد: « میو، میو»
دوشنبه, ۱۶ اسفند
یک روز یک کانگورو با بچه ای که در کیسه داشت، از باغ وحش فرار کرد و رفت توی حیاط خانه ی خرس. پرنده کوچولو گفت: «تو هم چیزی را که من می بینم، می بینی؟» خرس جواب داد: «البته اما باورم نمی شود، مثل یک رؤیاست.»
یکشنبه, ۳۱ مرداد