«گرچه هیچ اجبار هنجاری غریزی برای تشخیص چگونگی خواندن متون ادبی وجود ندارد، اما به محض آنکه خواندن متنی را شروع می کنیم، از آنجا که عمل خواندن بدون آنها نمیتواند صورت بگیرد نوعی مکانیزم اجبار و هنجار، فعال میشود. پنهان کردن این واقعیت، حتی از دانش آموزان کم سن و سال که هیچ اجبار و هنجاری لازمهی بیان ادبی و در نتیجهی ویژگی و امتیاز آن نیست، نوعی فریب و سوءنیت است. آشکار است که هنجارهای معینی حاکم خواهند بود و حتی ممکن است در تأیید و مزایا خطرات کنار گذاشتن آنها توجیهاتی نیز به کار گرفته شود. اما در این مورد که این هنجارها برای هستی بیان ادبی، غریزی هستند هیچ توجیهی وجود ندارد»
ک. م. نیوتون، تئوری ادبی قرن بیستم هر روز بیش از پیش به این دیدگاه که اصلاً کتاب کودک وجود ندارد ایمان میآورد. این مفهوم به دلایل اقتصادی اختراع شده است و غریزهی انسانی، آنرا به لحاظ طبقهبندی و ردهبندی حفظ کرده است. نویسندهی صادق ... آنچه را درون اوست و باید از درون او به بیرون تراوش کند مینویسد. گاه با غرایز و علایق نوجوانان همخوانی دارد و گاه ندارد. اگر قرار بر طبقهبندی است، این عمل باید بر اساس کتاب بد و خوب صورت بگیرد».
مارس کراج سنت نسبیت
جنبههای تعریف
همان گونه که اکثر پرسشها، پاسخهای خود را ایجاب میکنند، تعاریف نیز با هدفهای خود کنترل میشوند. براین اساس، هیچ تعریف مجردی از ادبیات کودک نمیتواند وجود داشته باشد. آنچه که به مثابه کتاب خود مورد توجه قرار میگیرد. ممکن است در مفهومی که نظم آکادمیک – ادبی حاکم و جاری تجویز میکند، خوب باشد. این خوبی ممکن است برای اصطلاحات آموزشی، زبان آموزی، اجتماعی – فرهنگی یا سرگرمی کودکی خاص یا گروهی به طور عام و یا حتی ممکن است مفهومی سیاسی، مذهبی، اخلاقی و یا درمان شناختی داشته باشد. در داوریهایی که دربارهی کودک صورت میگیرد، «خوب» به مثابه کاربردی مجرد و «خوب برای» به مثابه کاربردی عملی، مدام با یکدیگر در کشمشاند.
در شیوهای که بر اساس آن، مردم هوشمندانه کثرت معنای کلمهی «ادبیات» را میپذیرند و با این همه مفهومی، عمیقاً جا افتاده از ارزشهای مطلق را قبول دارند نیز تنش وجود دارد. از این رو، ایور و هملت در نظام جاری ارزشهای انتقالی، شخصیتهای قابلمقایسهای نیستند، البته نه به خاطر آن که یکی واقعاً از دیگر بزرگتر است، بلکه به خاطر آن نظام چنین میگوید: از این رو نظام (گرچه در حال از هم پاشیدن است) شکسپیر را در صدر جدول بلاتون، بلوم، دال، و حتی مین، را در فاصلههای بسیار پایینتر، در انتهای جدول قرار میدهند.
برای آشکار کردن پیچیدگی داوریها، باید راههای تعریف را بررسی کرد. همانگونه که دیدیم گرچه هنگام خواندن «کتابهای کودکان» به شخصیتهای ویژهی این گونه کتابها بر میخوریم، اما شخصیتهای متن قابل اعتماد کسانی چون دابیلو، اچ، آئودن که میگوید: «کتابهای خوبی وجود دارند که فقط برای بزرگسالان مناسبند... اما هیچ کتاب خوبی نیست که فقط برای کودکان مناسب باشد» یا سی. اس لوئیس که میگوید: «دارم کم و بیش به این قانون کلی معتقد میشوم: که داستانی که فقط کودکان از خواندن آن لذت میبرند، کتاب بدی است». تلاش میکنند بیش از نور، گرما پخش کنند.
در این مورد که آیا با ادبیات کودکان هم میتوان همانند بزرگسالان برخورد کرد یا نه، اختلاف نظرهای فراوانی وجود میدارد. میتوانیم نظرات ربکا لوکنز را که معتقد است: «ادبیات برای کودکان با ادبیات برای بزرگسالان تنها در «درج» متفاوت است. نه در «نوع» ... نوشتن برای کودکان باید با همان معیار داوری شود که نوشتن برای بزرگسالان ... عدم به کارگیری همان معیار انتقادی برای ادبیات کودکان به آن معنی است که بگوییم ادبیات کودکان نسبت به ادبیات بزرگسالان فروتر و کمارجتر است». بانظرات جیمز استیل اسمیت مقایسه کنیم که میگوید: «اگر بگوییم که ادبیات کودکان مستلزم همان معیارهای ادبی است که ادبیات بزرگسالان، همچنان اسیر دیدگاهی نادرست خواهیم بود».
ایزابل جن یکی از کسانی است که با «معیار آکادمیک» ارزش گذاری به شدت مخالف است: «منتقدان همیشه آماده اند تا انگ خوب و بد بزنند؛ آماده اند تا با معیارهای آکادمیک درباره ی این «محصول فرعی» به داوری بنشینند و آشکار سازند که یکی از تولیدات آن «ادبیات» است یا نه؟ خوب نوشته شده است یا نه؟ و بخت «کلاسیک» شدن دارد یا نه؟
مجادلات مدرسهای این نظم، فقط این واقعیت را پنهان میکند که چنین آثاری نه تنها برای نردبان صعود به مطالعهی بزرگسالان نیستند بلکه فی نفسه و به خودی خود نیز وجود دارند...
مهم این نیست که آیا این (کتاب) ادبیات است یا نه، بلکه مهم این است که این (کتاب) باید برای کودکان باشد و سود و مقصود آن نیز بر این خصلت ویژه تکیه کند».
همانگونه که نوعی آشفتگی در این زمینه که آیا ادبیات کودکان، آفریدهای عملاً متفاوت است یا نه دیده میشود، نوعی آشفتگی دربارهی چگونگی برخورد با آن نیز به چشم میخورد. در مقدمهی «Connect only» اگف، استابز، واشلی، دیدگاهی را که معتقد است نقد ادبیات کودکان خواهان اقتباس میزان ویژهای از ارزشهاست، نمیپذیرند.
لانس سالوی معتقد است: «در خلال قرن نوزدهم منقدان به ادبیات کودکان بسیار توجه داشتند. و بحثهای انتقادی از جنبههای مختلف... بسیار محدود از آنچه امروزه به چشم میخورد، بود. در آن هنگام، به کتابهای کودکان چون بخشی از تنهی کلی ادبیات توجه میشد و نوشتن دربارهی آنها منحصر به مجلههای تخصصی نبود،» بر این اساس ما از جهتی به قهقرا هم رفتهایم.
نتیجه آنکه میتوانیم دیدگاه نیکلاس تاکر را که میگوید: «برخلاف نظر برخی، بر این اعتقادم که بین بهترین کتابهای کودکان و آنهایی که برای بزرگسالان نوشته شدهاند، تفاوتهای ذاتی وجود دارد. همچنین بر این عقیدهام که هیچ یک از آثار ادبیات کودکان را نمیتوان اثری ادبی همتراز با آثار تولستوی، جورج الیوت یا دیکنز دانست اگر نویسندهی مخاطب جوانی را مد نظر گرفته است، به ضرورت باید خود را در عرصههای خاص تجربه و لغت، محدود کند» به وضوح مفاهیم معیار ارزشها را میپذیرد، با دیدگاه مارکوس کراچ مقایسه کنیم که می گوید: «مردم کتابهایی را که کودکان میخوانند با معیارهای سنجش کتابهای بزرگسالان و معیاری دیگر یعنی در دسترس بودن، می سنجند»، مقایسه کنیم، تنها تفاوت این دو راهی است که کتابهای کودکان باید به آن برسند، اگرچه با «تاکر» است آنگاه معیارهای «کراچ» (چه از جنبهی ارزش و چه از جنبهی روش) چیزی را از دست نخواهد داد و اگر در دسترس بودن، به معنی اختصار برخی عناصر باشد. این به معنی اثبات دیدگاه تاکر است.
جیل پیتون والش (که بر خلاف بسیاری دیگر، فوقالعاده منطقی برخورد میکند) دربارهی مسائل نوشتن برای کودکان چنین اظهار و پیشنهاد میکند: «کتاب کودک از جنبهی فنی، مسئلهای بسیار مشکلتر و جالبتر از هر نوع بیان کاملاً جدی و بزرگسالانه را ... بیانی که مثل زمانی خوب از هر نوع کاملاً ساده و روشن است، مطرح میکند... نیاز قابلیت درک، انحراف و تخلفی هیجانانگیز و برداشتنی و غیر مستقیم را تحمیل میکند که مانند حذف و تسهیل در شعر، اغلب منشاء توازن زیباشناختی است».
این تحلیل و برداشت مثبت، نه تنها به آنچه برای بحث دربارهی کتابهای کودکان بنیادی است، بلکه به شیوهی تعریف این عرصه نیز میپردازد، یعنی به این بحث که خواندن ادبیات کودکان برای بزرگسالان روندی بسیار مشکلتر از خواندن کتاب بزرگسالان است.
تعریف ادبیات کودک
ادبیات کودک را چگونه تعریف می کنیم؛ پل هینز با دیدی عملی به موضوع نگاه کرده و میگوید: «شاید صلاح باشد که در دراز مدت بین دو شیوهی متفاوت برخورد با کتابهای کودکان یعنی:
۱– نقد کتابها بر اساس توجه افراد گوناگونی که با آنها سر و کار دارند یا آنها را به کار میبرند.
۲– نقد ادبی کودک، تمایز قائل شویم». من این دیدگاه را به خود کتابها بسط میدهم. کتابها یا زندهاند یا مرده.
کتابهای مرده کتابهایی هستند که دیگر توجه مخاطبان نخستین خود را جلب نمیکنند (این کتابها جز توجه تاریخ دانان، توجه کسی دیگری را به خود جلب نمیکنند). گرچه به ظاهر تناقضی در این موضوع دیده میشود، اما همچنان که بسیاری از کتابها به سوی «پایین» میآیند، بسیاری از آنها نیز به سوی بزرگسالی «بالا» میروند. بنابراین بر طبق تعریف، کتاب کودک چیزی بیواسطه است و بی واسطگی نیز به گذرایی و تأثیر متقابل با ادبیات بی واسطه تمایل دارد، از چنین پس زمینهای، کتابهای چندانی تا مرحلهی «ادبیات والا» بالا نمیروند.
ما ادبیات کودک را با شیوههای مختلف تعریف می کنیم بعد این تعاریف، بر اساس هدفهایمان هدفهایی را که روی هم رفته زمینه ساز هر تعریفی است. دنیا را مطابق نیازهای ما تقسیم می کنند. برای ادبیات کودکان، که کاملاً درهم و مغشوش شده است، با برخوردی کاملاً منطقی میتوان به چنین تعریفی دست یافت؛ کتابی که افراد ذکر شده در تعریف کودک، آن را میخوانند یا برایشان مناسب است و یا از آن احساس خشنودی میکنند، کتاب کودک است با این همه، چنین تعریف مناسبی چندان هم عملی نیست، چرا که چنین تعریفی آشکارا هر متنی را که کودک تعریف شده بخواند، در بر می گیرد.
فکر میکنم اغلب ما بدمان نمیآید فقط کتابهای معاصر را کتابهای کودکان بدانیم، برای کتابهای «زنده» هم حد و حدودی وجود دارد. کتابهای گذرا، به دلیل بیتفاوتی کودکان و مال اندوزی بزرگسالان، مدتها در قفسه میمانند: از این رو در حالی که «Bulldog Drummond» یا در مقیاس کمتر «The Saint» چون متونی قدیمی به حیات خود ادامه میدهند، خوانندگان اولیهی کتاب Famous Five)۶۳-۱۹۴۲) نوشتهی بلایتون آن را تاریخی میدانند. در هر حال بجز چند استثنایی آشکار (همانند جزیرهی گنج)، بقیهی موارد قابل چشمپوشی هستند. این مطلب آن طور هم که تصور میشود نیست، چرا که بر حسب معیارهای ادبی علمی «کهنه»، فاقد ارزش است. از آنجا که مفاهیم کودکی به سرعت دگرگون میشوند، کنار گذاشتن کتابهایی که دیگر مناسبتی با کودکی ندارند و به دلیل بیتوجهی کودکان و کتابداران به آنها، فقط مورد توجه کتابشناسان هستند، کم و بیش منطقی به نظر میرسد.
در نتیجه، از مطالعهی عملی کتابهای کودکان سومری متعلق به سال ۱۲۱۲ پیش از میلاد یا «comus» اثر میلتون و یا Sensualium Pictus Orbis اثر کامینیس و یا حتی Story of the Astrolabe اثر چاوسر که بدون تردید کتاب کودکان است فقط به این دلیل که به کودک خاصی خطاب میکند و کودکی مورد اشارهی آنها دیگر فقط از جنبهی تاریخی موردتوجه است، سخن نمیگویم.
کتابهای تاریخی کودکان را باید در مقولهی جداگانهای قرار دهیم. من اندکی تردید دارم که بررسی آنچه در دانشگاههای معاصر تدریس میشود، حاکی از توجه گسترده و فراوان به رمان معاصر باشد. در این مورد ادبیات کودکان، قیود تاریخی (یعنی تمام مظاهر «حمایت و کنترل» در دوران ویکتوریایی از قیود اجتماعی و آموزشی گرفته تا اخلاقی) منجر به پذیرش ضمنی این مفهوم شده که انتها در قرن بیستم است که مستعدترین افراد، توجه خود را به ادبیات کودکان معطوف کردهاند. در حالی که با نگاهی به کتابهای گذشته (به مفهوم گذشته غیر قابل دسترس ) در مییابیم که به مفهوم واقعی درگیر تحقیقی دانشگاهی هستیم و دیدگاهمان را باید اصلاح کنیم.
پس روی هم رفته، اینکه متنی ویژهی کودکان نوشته شده است، باید بخشی از تعریف باشد. به همین علت این واقعیت که پیش از قرن هجدهم تمایز ادبی اندکی به وجود آمدن مؤید پذیرش چیزی بیش از سال ۱۷۴۴(م) نیست. بر این اساس، حتی کتاب جیبی قشنگ و کوچک را هم که جان نیوبری در سال ۱۷۴۴(م) منتشر کرد و معمولاً به عنوان نخستین کتاب کودکان نو از آن یاد میشود، میتوان کنار گذاشت.
تاریخ کتاب کودک ممکن است برای بزرگسالان جالب باشد، اما برای کودکان چنین نیست و نکتهی اصلی و محوری هم همین است. در مجموع چنین برخورد در مورد کتابهای منتخب و مورد پذیرش نیز صادق است. گفتم در مجموع، چون همان طور که خواهیم دید، تفاوت بین مثلاً دو کتاب «The Hobbit» و «The Lord of the Ring» اثر تولکین ای بسا که بیش از جنبههای علمی آنها، تفاوتی نظری باشد. به همین منوال، کتابی چون «Bevis»، اثر جفریز اگر چه بیشتر متنی برای کودکان شناخته شده است، اما ای بسا که برای بزرگ سالان تنظیم شده است.
جان راوتاوسند یکی از خوشفکرترین منتقدان نو، مینویسند: با این همه، کودکان بخشی از بشریت هستند و ادبیات آنها نیز بخشی از ادبیات است. بدین ترتیب هر خطی که بخواهد کودکان یا کتابهای آنها را مجاز کند، خطی تصنعی خواهد بود...
تنها تعریف عملی از کتاب امروز کودک – گرچه نامعقول به نظر میرسد – «کتابی است که در فهرست کتابهای یک ناشر بیابد».
هر تلاشی برای تعریف کتابها با توجه به صفات ویژه آنها ممکن است درست باشد، اما در واقع بیانگر حداقل انحراف و از این رو حداقل جنبههای جالب توجه متن است، در این سطح، تعریف مایلز مک دول ویژگیها و شایستگیها خود را دارد: «کتابهای کودکان عموماً کوتاهترند؛ پیشبرد فعالند تا منفعل بیشتر گفتوگو و حادثه در آنها دیده میشود. تا توصیف و خویشتننگری، شخصیتهای اصلی کودکان ملاک و معیارند، در آنها قول و قرار بسیار گذاشته میشود، داستان در طراحی اخلاقی که بیشتر رمانهای بزرگسالان فاقد آنند، تکامل مییابد؛ بیشتر خوشبینانهاند تا بدبینانه، زبان آنها کودکانه است؛ طرحها اغلب فاقد احتمالات بوده و نظمی مجزا دارند و در آنها میتوان بدون آنکه حدی متصور باشد از جادو، افسانه، سادگی و ماجرا سخن گفت».
آنچنان که ایزابل جان در کتاب «درباره ادبیات کودکان» میگوید، کنار نهادن موضوع طبقهبندی به عنوان مطلبی کاملاً نادرست، ممکن است در اصل درست، اما در عمل کم ارزش باشد. بدین ترتیب ای بسا ارجح باشد که بگوییم ادبیات کودکان به سوی خود تعریفی می رود. نیل فیلیپ در بحث ارتباط کودکان با فرهنگ عامه میگوید: «نوشتن (در) ... داشتن معنایی ساده و روشن می تواند دقیق باشد... اما نوشتن به مفهومی مؤثرتر، با انعکاس طبیعت پیچیده و مبهم افکار بشر نیز میتواند دقیق باشد. نوشتن بیشتر اظهار نظر میکند تا پیشنهاد. هر چه نویسندهای در طول این راه قدم بردارد، تأثیرات او بر شاعران و قصه گویان شفاهی بیشتر خواهد شد... یکی از (چنین) نویسندگانی ... که مدام آموزگاران و کتابداران به من میگویند کودکان کتابهایشان را نخواهند خواند، ویلیام مین است. من به آنها میگویم اگر کودکان کتابهای مین را نخوانند، تقصیر او نیست. کودکان به این دلیل که کتابهای مین خواندنی نیستند، از خواندن آنها خودداری نمیکنند، آنها به این دلیل این کتابها را نمیخوانند که شیوهی آموزش آموزگارانشان موجب کنار نهادن کتابهای مین میشود».
شاید تلاش برای تعریف ادبیات کودکان، مثل تلاش برای تعیین حدود یک کشور باشد. البته این حرف تا جایی که موضوع نیازمند تعیین حدود باشد، درست خواهد بود. با این همه و علی رغم تغییرات مداوم کودکی، میتوان کتاب کودکان را بر حسب خوانندهی آن تعریف کرد. از مطالعهی دقیق نوشته به خوبی روشن میشود که کتاب به چه منظوری تنظیم شده است: به طرفداری از کودکان، برای کودکان رو به رشد و یا برای افرادی بالاتر از آنها، به هرحال، ارزش کتاب به شرایط بهرهگیری از آن وابسته است.