کتاب «دفتر خاطرات پسر لاغرو» طنزی جذاب با شخصیت فوق العاده

بررسی و تحلیل کتاب دفتر خاطرات پسر لاغرو

  • نام کتاب: دفتر خاطرات پسر لاغرو
  • جلد ۱: یادداشت‌های روزانه من
  • جلد ۲: قانون های برادرم رودریک
  • جلد ۳: دقیقه ی نود
  • نویسنده: جف کین نی 
  • مترجم: پروین علی‌پور
  • ناشر: چشمه
  • نوبت چاپ: اول، ۱۳۹۰
  • شمارگان: ۱۵۰۰ نسخه
  • تعداد صفحه: ۸۰
  • شمارگان: ۲۰۰۰ نسخه
  • قیمت:  ۲۲۰۰ تومان

ویژگی خاص ادبیات کودک، به مخاطب آن است. در انواع این ادبیات، علاوه بر در نظر گرفتن ویژگی‌های ادبی و هنری اثر، جنبه های تربیتی، اخلاقی و روانشناختی مخاطب نیز در محور توجه قرار دارد. یکی از انواع موضوعات در ادبیات کودک، طنز است. طنز و گونه‌های مختلف آن (هزل، هجو، لطیفه، فکاهه، کاری‌کلماتور و...)، برای این مخاطب، بر اساس اهداف خاصی گزینش می‌شوند. ملاحظات این گزینش، به لحاظ توانایی درک مخاطب، جنبه‌های تأثیرگذاری اثر و اهداف تربیتی است. 

به این منظور، نمونه‌هایی مانند هجو و هزل، به دلیل اثرات منفی تربیتی و اخلاقی، از جهت به کارگیری مضامین و سخنان خلاف ادب و اخلاق، جایگاه و کاربردی برای این مخاطب ندارد. مناسب‌ترین نوشته‌های مطایبه آمیز، گونه‌های طنز و فکاهه است که با عناصر شوخ‌طبعی و خنده‌آور موجود در آن‌ها، بازی‌های زبانی، بیان هنرمندانه و معتدل، پیام‌های اخلاقی و تربیتی، ضمن انبساط خاطر خواننده، او را به تفکر واداشته و در حدود و مرزهای خود با بیان انتقادآمیز درصدد اصلاح و تهذیب است. داد می‌گوید: طنز به آن دسته از آثار ادبی اطلاق می‌شود که با دستمایه‌ی آیرونی، تهکم و طعنه و استهزا به نشان دادن عیب‌ها، زشتی‌ها، نادرستی‌ها و مفاسد فرد و جامعه می‌پردازد... و هدف آن اصلاح و تزکیه است... (داد، ۱۳۷۸، ص ۳۳۹ )

اگرچه در کمدی، خنده، غایت و هدف است، اما در طنز خنده وسیله‌ای برای بیان معایب و آگاه کردن اذهان نسبت به بدی‌ها و نادرستی‌ها و اشتباهات است. جف کین‌نی، در داستان‌های« دفتر خاطرات پسر لاغرو» که به صورت مجموعه‌ای پی درپی به چاپ رسیده، از طنز و گونه‌ی فکاهی مصور استفاده کرده است. در مجموعه دفتر خاطرات پسر لاغرو، نویسنده، کودکی به نام گریگوری َهفلی (با مخفف َگرگ) را به عنوان شخصیت اصلی، در مرکز و کانون داستان قرار داده در قالب یادداشت‌های روزانه، به شرح رویدادها و اتفاقاتی پرداخته که با آغاز سال تحصیلی و ورود او در مقطع دوره‌ی راهنمایی رخ می‌دهد. شکل داستانی یادداشت‌های روزانه‌ی راوی، در بستر خاطره‌نویسی جذابی جریان دارد. 

خاطره نویسی شکل داستانی بدیعی به این اثر بخشیده و توصیف وقایع و اتفاقات را الزامی ساخته که همین جنبه‌ی داستانی، اثر را غنیتر و قوی‌تر کرده است. قالب انتخابی نویسنده، یعنی نوشتن یادداشت‌های روزانه، ضمن دربرداشتن ارزش ادبی اثر، اهمیت و ارزش اجتماعی و فرهنگی دارد. البته، قابلیت و ظرفیت این قالب، برای پردازش حوادث و رویدادهای کوچک و مقطعی بسیار مناسب است.

فضا و رنگ و حال کودکانه، شاد و واقعی داستان با ارایه محتوا در روشی طنزآمیز به محض شروع آن حس می شود. زاویه‌ی دید اول شخص در این داستان بر ارتباط نزدیک شخصیت اصلی با خواننده و حقیقت مانندی اثر افزوده است. به علاوه اینکه احساسات، تجربه‌های صمیمانه و هیجان‌انگیز و ویژگی‌های شخصیتی او از طریق افکار و اعمالش در منظر توجه خواننده قرارمی گیرد.

شخصیت اصلی یا راوی، یادداشت خود را چنین آغاز می‌کند: « سپتامبر / سه شنبه / اول از همه، بگذارید موضوعی را روشن کنم: این یک دفتر یادداشت روزانه است، نه یک دفتر خاطرات. می‌دانم روی جلدش نوشته: دفتر خاطرات، ولی موقعی که مامان داشت می‌رفت این را بخرد، مخصوصاً َبَهش گفتم دفتری بخرد که رویش ننوشته باشد "دفتر خاطرات"! عالیه! فقط همینم مانده که چند تا آدم نفهم، مرا با این دفتر ببینند، و فکرهای عوضی به کلّه‌شان بزند!

 چیز دیگری که می‌خواهم توضیح بدهم، این است که نوشتن یادداشت ها، ایده‌ی مامان است، نه من... من فقط به این دلیل قبول کردم یادداشت نویسی کنم که می‌دانم بعدها، موقعی که ثروتمند یا مشهور می‌شوم، حتماً سرم آنقدر شلوغ می‌شود که نمی‌توانم یک بند، به سؤال‌های احمقانه‌ی مردم جواب بدهم. بنابراین، این دفتر، یک وقت به درد می‌خورد! همانطور که گفتم، بالاخره روزی مشهور می‌شوم، اما فعلاً بین یک مشت کلّه پوک، توی مدرسه‌ی راهنمایی چپیده ام!» (ص ۵۶)

جف کین‌نی، در مجموعه داستان «دفتر خاطرات پسر لاغرو» که در این مقاله به سه جلد آن پرداخته می‌شود، فقط درصدد سرگرم کردن مخاطب نیست. مجموعه‌ی« دفتر خاطرات پسر لاغرو»، حاوی مضامین اجتماعی، اخلاقی، تربیتی، ارتباطات فردی و روابط اجتماعی، فرهنگی، ارزش‌ها و باورها، چگونگی نظام آموزشی و سرانجام نقد آن‌هاست.

همه‌چیز در بستری از سادگی کودکانه، شوخ طبعی، زیرکی و خلاقیت رخ می‌دهد. شخصیت اصلی با شوخ‌طبعی، نگاهی خوشبینانه، گرم، صمیمی و ظریف به وقایع زندگی‌اش داشته و به نقل خاطره‌های خود در قالب یادداشت‌های روزانه پرداخته است، به‌طوری که حتی نقل خشونت‌ها، اتفاقات تلخ و رنج‌آور نیز ناراحت کننده نیست. « چه بسا شخصیت‌ها و موقعیت‌های طنزآمیز، مشکلات واقعی را برجسته کرده و مطالعه درباره‌ی آن‌ها را دلنشین می‌کند.« (نورتون، ص ۴۲۶ ) وقایع و اتفاقات در محیط خانه، مدرسه، خیابان و خانه‌ی دوستان شخصیت اصلی می‌گذرد.

 دفتر خاطرات پسر لاغرو

سبک و لحن در دفتر خاطرات پسر لاغرو

زبان اثر ساده، روان و صمیمی است. سبک و لحن داستان نسبتاً مناسب مخاطب است. در شناسنامه‌ی کتاب، مخاطب، گروه سنی  «ب» و  «ج» شمرده شده است؛ حال آنکه، زبان، دایره‌ی واژگان، ترکیبات لغات، اصطلاحات و مثل‌ها و از این قبیل، بیشتر با موارد کاربردی زبان علاوه بر گروه سنی «ج»، حتی بر گروه بالاتر همخوانی دارد و به نظر می‌رسد کمتر مناسب زبان متداول در گروه سنی «ب» باشد. لحن طنزآمیز اثر، فضایی خوشایند آفریده؛ فضایی شیرین از شیطنت‌ها، شرارت‌ها و بازیگوشی‌های کودکی که در مرز گذر از دوران کودکی و در آستانه‌ی ورود به نوجوانی قرار دارد. این لحن طنز، در سرتاسر اثر جاری است؛ گفت وگوها، کنش‌ها، صحنه‌ها و... همه جذاب و مطایبه آمیز است؛ این ویژگی، از قابلیت‌های خاص این کتاب است.

نویسنده از این لحن که علاوه بر سرگرم کردن خواننده، می‌تواند بستر مناسبی برای انتقال پیام‌ها، ارزش‌های اخلاقی، مفاهیم انسانی و چه بسا وجوه انتقاد ی باشد، استفاده کرده تا بسیاری از مشکلات شخصیت‌ها را که ناشی از پیچیدگی‌های قوانین و روابط انسانی است، آشکار کند و در نهایت آن‌ها را به دایره‌ی انتقاد بکشاند.

اما، شوخ‌طبعی و سادگی کودکانه شخصیت دفتر خاطرات پسر لاغرو که سعی دارد زیرک و باهوش جلوه کند، از یک سو، و زبان، اصطلاحات و ِمِثل‌هایی که راوی به‌ کار می‌برد، به علاوه خلاقیت و خردمندی او از سوی دیگر، اگرچه باعث غنای اثر شده، اما با توجه به میزان آگاهی شخصیت و با توجه به خصوصیات و ویژگی‌هایی که از او تصویر شده، اثر را زیر سؤال می‌برد. مثلاً این سؤال برای خواننده ایجاد می‌شود که َگرگ، شخصیتی که شاگرد نسبتاً متوسطی است و همیشه هم از زیر بار فعالیت‌های کلاسی در می‌رود و هیچ نمونه‌ای از علاقه‌ی او به کتابخوانی تصویر نمی‌شود؛ در محیط خانه و مدرسه و... الگوی نویسندگی ندارد و...، با آن سادگی‌های کودکانه‌ای که مکرر فریب برادرش رودریک را می‌خورد، در نوشتن چه تبحری دارد! بله، واقعاً در یادداشت نویسی چه تبحر بالایی دارد! مهارت ها ی بسیار او در یادداشت نویسی، خاطره نویسی و بیان روایی جذاب، از خصوصیات بارز این شخصیت است! طور ی که یادداشت های او در سطح یک اثر ادبی باارزش قرار گرفته است. 

چیزی که باعث تعجب است اینکه، تمام این خصوصیت‌ها در او یک‌جا جمع شده است. با اینکه تازه شروع به یادداشت نویسی کرده، هیچ تحولی در سبک نوشتار او در سرتاسر اثر مشاهده نمی‌شود و از ابتدا تا پایان یادداشت‌ها، نثر او یکدست است و در سطح و کیفیت بالایی قرار دارد! مگر اینکه خواننده بپذیرد، نویسنده با اغراق در این ویژگی‌های شخصیت می‌خواسته بر عنصر طنزآمیزی اثر بیفزاید و حتی گاه حیرت و تعجب خواننده را برانگیزد.

راوی در دفتر خاطرات پسر لاغرو

راوی، شخصیت اصلی، یعنی گرگ هفلی است که وارد مقطع دوره‌ی راهنمایی تحصیلی شده و با صداقت به نقل خاطرات روزانه ی خود می‌پردازد. خاطرات به هم پیوسته و هیجان‌انگیز او روابط کودکانی در حدود سن۱۲ ی تا ۱۴ ساله را نمایش می‌دهد. اتفاقات و حادثه‌ها از زبان شخصیت اصلی بیان می‌شود. راوی، تجربه‌های تلخ و شیرین این مقطع از زندگی‌اش را در حین رشد بیان میکند. ذهن و اندیشه‌های او به‌طور مستقیم، نگرش‌ها، قضاوت‌ها، ارزیابی از وقایع و همه و همه را بیان می‌کند. نگاه او، نگاه ی کودکانه، عینی و کنجکاوانه است و از دید دقیق و تیزبین او چیزی مخفی نمانده است. صداقت و صراحت زبان و نگاه راوی در حقیقت نمایی و باورپذیری اثر موفق بوده و به نظر می رسد که آگاهانه، با دقت و موشکافی لازم از سوی نویسنده انتخاب و گزینش شده است؛ اما گاهی زبانی بزرگسالانه که در پشت زبان شخصیت کودکانه‌ی اثر پنهان شده، از نگاه خواننده مخفی نمی‌ماند و سؤال برانگیز است.

آن‌چه تجربه‌های راوی را در دفتر خاطرات پسر لاغرو واقعی تر و پررنگ جلوه داده، این است که َگرگ هفلی ، هم بچه‌ی وسطی خانواده است و هم در برزخ میان کودکی و نوجوانی به سر می‌برد. فرزند وسطی خانواده است و همچون خانواده‌‌ای مشابه، بچه‌های کوچکتر عزیز دردانه‌ی خانواده‌اند و بچه‌های بزرگتر، به تدریج برای خودشان اقتدار و تسلط بر کوچکترها را کسب کرده‌اند.

سرگردانی او در این برزخ، تلاش او برای مطرح شدن، تغییر معیارها و ارزش‌های او از کودکی به نوجوانی، کنجکاوی توأم با زیرکی، استدلال‌های کودکانه، تجزیه و تحلیلهای جانبدارانه و خودخواهانه‌اش از مسایل، رنگی از واقعیت دارد و این موارد باعث شده، نگاه، دید و احساس او باورپذیر و ملموس شود. وجود چنین ویژگی‌هایی برای خواننده باورپذیر است و می‌تواند با شخصیت داستان همانندسازی کند.

شخصیت پردازی دفتر خاطرات پسر لاغرو

از ویژگی‌های موفق دفتر خاطرات پسر لاغرو، شخصیت‌پردازی قوی آن است. حسی غنی و سرشار از زندگی، شخصیت‌ها و به خصوص شخصیت اصلی را دربردارد. به نظر می‌رسد شخصیت، درونیات، تجربه‌ها و خاطره‌های نویسنده در آفرینش داستان مؤثر بوده است؛ زیرا تجارب شخصیت‌ها برای خواننده عینیت دارد؛ شیوه‌ی اندیشیدن، تصورات، تخیلات و خیال‌پردازی‌هایشان، ویژگی‌های رفتاری و عادت‌ها، همه عینی و ملموس و واقع نما و متناسب با شخصیت است که در مجموع، تصویری روشن و عینی از دنیای واقعی بچه‌ها را ترسیم کرده است. اگرچه گاهی تناسب سن راوی با چگونگی روایت، غریب به نظر می‌آید. نویسنده درونیات، دنیای احساسات، خیال پردازی‌ها و... شخصیت و نیز واقعیت‌های بیرونی را در نظر داشته و تأثیرات متقابل آن‌ها را بر یکدیگر مورد بررسی قرار داده است.

 البته، تغییر و دگرگونی خاصی در شخصیت، غایت و هدف نویسنده بوده که برای نشان دادن آن از کش مکش‌های زندگی و کنش‌ها و رفتارها و راه‌های برخورد او استفاده کرده است. شیوه‌ای که نویسنده در شخصیت پردازی به کار برده به شرح زیر است: نخست آن‌که، شخصیت‌های متفاوت و گاه نقطه‌ی مقابل را هم گزینش کرده تا رفتارهای متفاوت و گاه متضاد را به نمایش گذارد؛ مانند شخصیت َگرگ و رودریک (برادر َگرگ)؛ یا َگرگ و رولی (همکلاسی‌اش).

به عنوان نمونه در مورد گرگ و رول: «یامروز، جشن تولد رولی بود، و او مهمانی‌اش را در مرکز خرید برگزار کرد. مطمئنم اگر شش هفت سالم بود، خیلی کیف می‌کردم وَبَهم خوش میگذشت. چون متوسط سن بچه‌هایی که به مهمانی آمده بودند، همین قدر بود! رولی تمام همکلاس‌های کاراته‌اش را که بیشترشان پیش دبستانی هستند، دعوت کرده بود. کاشکی از قبل می‌دانستم مهمانی رولی اینجوری است و نمی‌رفتم... رولی هدیه‌هایش را باز کرد. بیشتر چیزهایی که گیرش آمد، یک مشت اسباب بازی بچه گانه بود؛ اما انگار رولی خیلی هم خوشحال شد!« (دفتر خاطرات پسر لاغرو، ج ۲، ص ۷۳ـ ۷۵)

دیگر اینکه، آن‌ها را به خوبی در مقابل هم قرار داده تا رفتارها و واکنش‌ها و نتایج مورد نظرش در آینه و کانون توجه خواننده قرارگیرد؛ مانند حیله‌گری‌ها و بدجنسی‌های رودریک و سادگی کودکانه‌ی َگرگ در برابر او.

به عنوان نمونه در مورد َگرگ و رودریک: «چند روز مانده به تمام شدن تابستان، یک شب، رودریک نصف شب بیدارم کرد و گفت: آفرین به تو! با آنکه سرتاسر تابستان یک کله تا صبح خوابیدهای، امروز، در اولین روز مدرسه، خودت درست سرَ وقت بیدار شدی! شاید فکر کنید من خیلی گاگولم که به این راحتی گول خوردم! اما رودریک لباس دبیرستانش را پوشیده و ساعت اتاقم را جلو کشیده بود که خیال کنم صبح شده است.

تازه... پرده‌ی اتاقم را هم پیش کشیده بود که نتوانم ببینم هنوز هوا تاریک است!... لباس پوشیدم و رفتم پایین تا مثل تمام روزهای سال تحصیلی، برای خودم صبحانه آماده کنم، ولی گمانم سروصدای زیادی راه انداخته بودم. چون یادم می‌آید که بابا از پله‌ها پایین آمد و سرم هوار کشید که ساعت ۳ نصف شب، چه وقت برشتوک خوردن است؟! یک لحظه طول کشید تا شستم خبردار شد عجب گولی خورده‌ام! بعد، به بابا گفتم که رودریکَ بَهم کلک زده... بابا یک راست رفت سراغ رودریک تا حقیقت را از او بپرسد... دل توی دلم نبود که رودریک را در لحظه‌ی مچگیری ببینم! اما رودریک به خواب ناز فرو رفته بود، و انگار نه انگار که چنین دسته‌گلی به آب داده است! تردید ندارم که بابا، هنوز که هنوز است خیال می‌کند مغزم تکان خورده است!« (دفتر خاطرات پسر لاغرو، ج ۱، ص ۱۵۱۷)

این موضوع در جهت پیامدها و قضاوت اخلاقی مورد نظر نویسنده بوده است (گرگ برای اینکه احمق نبوده و زبل باشد، یاد میگیرد از فرصتها سوء استفاده کند). دیگر اینکه ویژگی‌های شخصیت‌ها به خوبی ترسیم شده تا واقع نمایی اثر محرز شود؛ مانند بیان جزییات رفتارها و نیز کنش‌ها در داستان.

با وجود این، احساس و نگاه ی که از شخصیت در ذهن خواننده ترسیم می‌شود این است که، َگرگ شخصیت خاصی دارد! اغراق در برخی خصوصیات او، این حس را به وجود می‌آورد که نویسنده، لغات و زبان، اتفاقات، ارتباطات و... داستان را از صافی گزینش ها و انتخاب‌های مکرر خود گذرانده و هرگونه حشو و زواید و جزییات بی ارتباط و ناساز را از آن زدوده و آن را پالوده کرده است؛ و این همه، اگرچه منجر به خلق اثر ادبی باارزشی شده، اما در مواردی از لحاظ تناسب راوی با روایتگری اثر سازگاری ندارد.

گرگ هفلی، پسری حدود ۱۲ ساله، لاغر و به قول خودش ُمردنی است. پدرش سعی دارد او را وادارد به بیرون از خانه رفته و یک فعالیتُ پرتحرک داشته باشد. (دفتر خاطرات پسر لاغرو لاغرو، ج ۱، ص ۲۸ ) گرگ، مهارت زیادی در بازی‌های رایانه ا ی دارد (همان‌جا)؛ در لیست کتابخوان‌های بااستعداد مدرسه است (همان‌جا، ص ۱۷) و به قول مادرش «من پسر باهوشی هستم، فقط اشکالم این است که دل به کار نمی‌دهم» (همان‌جا، ص۱۸) و نیز خلاق است (همان‌جا، ص ۴۷)

به ورزش علاقه ندارد و با زیرکی از آن می‌گریزد «هر وقت بابا مرا از خانه بیرون می اندازد که مثلاً بروم ورزش کنم، یک راست می‌روم خانه‌ی رولی و با بازی‌های رایانه‌ای او سرگرم می‌شوم... نرسیده به خانه، دو سه بار از وسط آب‌پاش چمن همسایه دویدم که ذرات آب َبَهم بپاشد و به نظر بیاید که عرق کرده‌ام! اینجوری می‌خواستم به بابا حقه بزنم.« (همان‌جا، ص ۳۱ )و البته، آنچه باعث تعجب خواننده می‌شود این است که، شخصیت در تصمیم‌گیری قوی است و سرعت عمل دارد و بسیار خردمند است؛ آنگاه که مانند بزرگسالان استدلال می‌کند و منطقی است!

»بابا، با قدم‌های بلند، مرا به اتاقم کشاند، در را پشت سرش بست و گفت: "می‌خواهم با هم صحبت کنیم، عین دو تا دوست!" هر وقت بابا با آن لحن می‌گوید: دوست، می‌فهمم که هواِپس است! اولین بار که بابا آن طورَبَهم گفت دوست متوجه نشدم دارد، طعنه می‌زند! بنابراین، حالت آماده باش به خودم نگرفتم، ولی دیگر آن اشتباه را تکرار نمی‌کنم!...

ویژگی خوب بابا این است که هر وقت آتشی می‌شود، به سرعت آتشش فروکش می‌کند، و قال قضیه ِکنده می‌شود... اما روش مامان در تنبیه کردن، کاملاً فرق دارد! موقعی که اشتباهی از بچه‌ای سر می‌زند و مامان مچ‌گیری می‌کند، چند روز طول می‌کشد تا تصمیم بگیرد که چه‌جوری به حساب مجرم برسد! و مجرم بینوا در دوره‌ی انتظار، همه‌اش کارهای خوب خوب می‌کند که تنبیه‌اش سبک‌تر شود!... اما چند روز بعد، درست زمانی که مجرم بیچاره شاهکارش را فراموش کرده است، مامان به خدمتش می‌رسد!« (دفتر خاطرات پسر لاغرو، ج ۱، ص ۴۱۴۴)

طرح یا پیرنگ در دفتر خاطرات پسر لاغرو

طرح به هم پیوسته‌ی داستان دفتر خاطرات پسر لاغرو، ساده، منظم و منطقی است. به عبارتی، توالی حوادث و رویدادها با دقت نظر خاص نویسنده، نظم سنجیده و هنرمندانه‌ای را دنبال می‌کند. این رشته‌ی منطقی علت و معلول‌های به هم پیوسته که با نظم طبیعی پیش می‌رود، گره افکنی گسترده‌ای ندارد. تعلیق‌ها محدود به ماجراهای مقطعی و حادثه‌های کوچکی است که برای شخصیت اتفاق می‌افتد. این مجموعه با این که تعلیق گسترده و گره‌گشایی برجسته‌ای ندارد (تعلیق در جلد سوم اثر در یک مورد کمی بارزتر است)، اما روایت، چون زندگی واقعی، عینی و ملموس جلوه می‌کند و گیرایی آن مخاط ُپرشور همسن را به ادامه‌ی داستان برمی‌انگیزد.

به علاوه، اینکه، حادثه محور نیست، بلکه رشته‌ی متنوع و پراکنده‌ای از موقعیت‌ها و حوادث طبیعی کوچک و همبسته‌ی روزانه در زندگی شخصیت کودک داستان است که با وجود پراکندگی حوادث، یکپارچگی اثر حفظ شده و علاوه بر هیجان‌انگیزی و جالب توجه بودن، با محتوای ارزنده‌ی خود رضایت خاطر خواننده را فراهم می‌کند.

«... کمتر از ده روز به کریسمس مانده است. در واقع، تنها چیزی که مرا به یاد کریسمس انداخت، دیدن فهرست آرزوهای رودریک، روی در یخچال بود... امشب مانی سراغ کاتالوگ عیدی‌ها رفته بود و داشت با ماژیک گنده‌ی قرمز، چیزهای مورد علاقه‌اش را مشخص می‌کرد. داداش کوچولوی من داشت دور تمام اسباب‌بازی‌ها، حتی واقعاً گران‌هایش...را هم دایره می‌کشید!... گفتم بهتر است فقط سه تا هدیه با قیمت متوسط انتخاب کند تا دستکم به دو تا از چیزهای دلخواهش برسد، ولی او محل نگذاشت... گمانم باید سرش به سنگ بخورد تا این چیزها را یاد بگیرد... امروز صبح... دیدم یک عالمه هدیه زیر درخت کریسمس است، اما... تقریباً هیچکدامش به اسم من نیست، ولی مانی، عین راهزن‌ها همه چیز را صاحب شده بود! باور کنید تمام چیزهای توی کاتالوگ را که دورشان دایره کشیده بود، به دست آورده بود!» (دفتر خاطرات پسر لاغرو، ج ۱، ص ۱۱۹۱۲۵)

هر یک از حوادث و رویدادها، عنصری فعال در شناساندن شخصیت، دنیای درونی او، تجربیاتش، محیط زندگی، روابط و ارتباطات اوست.

مضامین و مفاهیم در دفتر خاطرات پسر لاغرو

طنز، موضوع و درون مایه‌ی اصلی در داستان واقعگرای« دفتر خاطرات پسر لاغرو»است، اما در قیاس با این کلیت می‌توان به زیرمجموعه‌ها، جزییات و موارد اطلاق بیشتری دست یافت. اساس موضوع طنز در این داستان، بر مدار دنیای کودکی و ویژگی‌های آن قرار دارد. مضامین و پیام‌ها در ارتباط نزدیک با یکدیگر قرار دارند. نویسنده، مضامین و پیام‌های اجتماعی، تربیتی، آموزشی، روانشناختی و اخلاقی را در بستر یادداشت های روزانه شخصیت اصلی و از زبان او مطرح می کند، ضمن ان که به شیوه ای خاص نگاهی انتقادی به روش های تربیتی اولیای خانواده و مدارس دارد، اما قضاوت را به عهده‌ی خواننده می کذارد. یادداشت‌های روزانه راوی، آیینه ای از روابط، رفتا‌رها، قوانین و روش‌های بزرگسالان با کودکان است. 

به طور کلی مضامین مورد نظر نویسنده به شرح زیر است:

۱-دنیای کودکی با تمام ویژگی های آن(شیطنت‌ها و شرارت‌ها، آرزوها، نرس‌ها ، دغدغه‌ها)

بورلی کلیری می‌گوید: «داستان‌ها‌ی طنزآمیز از دشواری‌هایی حرف می‌زنند که از نظر بزرگسالان، کوچک و از نظر کودکان بسیار بزرگ‌اند. همان مشکلاتی که خودَ کودکان می‌توانند از پس آن‌ها بربیایند. من با این حرف جیمز تربر موافقم که: "طنز از هر چیزی به مسائل معمول و رایج زندگی، به آن بخش از آن‌ها که تحقیرآمیز، رنج‌آور و حتی مصیبت بارند، نزدیک‌تر است... همیشه در آنچه کاملاً معمول و رایج است، چیزهای خنده دار وجود دارد."» (نورتون، ۱۳۸۲، ص ۴۲۷)

«امروز اولین برف زمستانی بارید و مدرسه تعطیل شد!... به رولی زنگ زدم که به خانه‌ی ما بیاید. بعد با هم قرار گذاشتیم که بزرگ‌ترین آدم‌برفی یکی دو سال گذشته‌ی دنیا را بسازیم!... شوخی نمی‌کنم! واقعاً هدفمان این است که اسم مان در کتاب "رکوردهای گینس" بیاید!... شروع کردیم به ساختن اولین گلوله‌ی برفی، به عنوان پایه‌ی آدمبرف...ی گلوله‌هه، به قدری سنگین شد که موقع غلتاندن آن مجبور شدیم چند بار دست نگه داریم و نفس تازه کنیم!... تا جایی که می‌شد گلوله ی برفی را ُهل دادیم... اما موقعی که به پشت سرمان نگاه کردیم، دیدیم...، آی داد...، چه ِگندی زده‌ایم!... تمام چمن‌هایی را که بابا در پاییز کاشته بود، َله وِلورده کرده بود.» (دفتر خاطرات پسر لاغرو، ج ۱، ص ۱۶۰)

شرارت‌ها: «رولی هر پنج دقیقه، مجبور بود به دستشویی برود و هر بار که می‌آمد پایین، هوس می‌کرد یک بالش را با لگد به هوا پرت کند!... داشت اعصابم را به هم میریخت... یکی از ِدمبل‌ها ی بابا را زیر بالش گذاشتم... رولی عین نینی کوچولوها زد زیر گریه... خانم جفرسون گفت که ِشست پای رولی شکسته و او باید یک هفته در خانه استراحت کند.» (دفتر خاطرات پسر لاغرو، ج ۲، ص ۱۸۸)

نیاز به جلب توجه دیگران: «متوجه شدم که آسیب دیدگی رولی باعث جلب توجه دیگران شده... از خانه مقداری باند برداشتم و دستم را طوری باندپیچی کردم که به نظر برسد آسیب دیده است.» (همان‌جا، ص ۱۴۷) برای جلب حمایت بیشتر مدرسه، داوطلب مأمور ایمنی می‌شود (همان‌جا، ص ۱۵۵ ) و به دنبال شهرتطلبی به عنوان کاریکاتوریست، درصدد درست کردن کمیک استریپ برمی‌آید. (همانجا، ص ۱۷۱)

 

مشکلات و روش‌های او: «امروز امتحان جغرافیا داشتیم و از شما چه پنهان که از مدت‌ها قبل، منتظر چنین روزی بودم. امتحانمان در مورد اسم مرکز ایالت‌های مختلف بود. رفتم ته کلاس، درست جایی نشستم که نقشه‌ی خیلی بزرگ امریکا روی دیوار بغل دستم بود!... ول ی درست پیش از امتحان، پتی فارَل از جلو کلاس هوار کشید... که آقای ایرا ... بایست روی نقشه را بپوشاند! ُخب... دستِپتی خانم درد نکند! امتحانم افتضاح شد! و حالا در فکرم که یکجور، حقش را کف دستش بگذارم!« (همانجا، ص ۹۷)

 

تفاوت کودکان با یکدیگر، موضوع دیگر مورد نظر نویسنده است. نویسنده این تفاوت‌ها را با سادگی رولی و زیرکی َگرگ به نمایش می‌گذارد: «البته خیلی عالیه که رولی دم دستم است! بیشتر به خاطر اینکه می‌توانم تمام کلک‌هایی را که رودیک به من می‌زند، من سر رولی تلافی کنم!» (دفتر خاطرات پسر لاغرو، ج ۱، ص۲۳ )و بدجنسی‌ها، خودخواهی‌ها و آزار و اذیت رودریک به گرگ.

 

۲ ـ دوره‌ی گذار از کودکی و خصوصیات آن (شیطنت‌ها، امیدها، نیازها، ترس‌ها، دغدغه‌ها)

«هالووین تعطیلی محبوب من است... امشب، شب بازگشایی خانه‌ی اشباحَ دبیرستان کراسلند بود... حدود سه سال است که منتظر چنین شبی هستم. با وجود این، همین که وارد راهروَ خانه اشباح شدیم، به شک افتادم که داخل شوم، یا نه!« (همانجا، ص ۵۵) دغدغه‌ها: «پسر! من مانده‌ام که دخترها این روزها چهشان شده؟! در دوره‌ی ابتدایی، خیلی راحت می‌شد شناختشان. آن موقع، اگر کسی سریعترین دونده‌ی کلاس بود، همه کشته ُمرده‌اش می‌شدند... حالا هر پسری که خوش لباس‌تر یا اعیان‌تر است و یا هیکل ُگنده تری دارد، هوادار بیشتری دارد...» (همانجا، ص ۱۰)

 

احساس بزرگ شدن: «تا حالا دست کم هزار بار به رولی گفته‌ام ما ناسلامتی شاگرد دوره‌ی راهنمایی هستیم! پس هی نگو برویم "بازی کنیم" بگو برویم "َول بگردیم." اما با این همه یادآوری، باز هم یادش می‌رود.« (همانجا، ص ۲۲) دغدغه‌ی اصلی َگرگ این است ...« اگر بتوانم به عنوان نورچشمی کلاس انتخاب شوم، اوضاعم پاک عوض می‌شود! پیش خودم سبک سنگین کردم که ببینم در چه چیزی می‌توانم ُگل کنم! ُخب محبوب‌ترین... یا خوش‌هیکل‌ترین که... اصلاً امکان ندارد! پس باید دنبال چیزی بگردم که تا حدی امکانش وجود داشته باشد!» (همانجا، ص ۲۰۳)

 

۳ ـ انتقاد از شیوه‌های تربیتی خانه و مدرسه؛ به عبارتی، ناکارآمدی روش‌های تربیتی مدرسه و خانواده

 

نخست، تفاوت و تبعیضی که پدر و مادر و بزرگترها بین فرزندان قایل می‌شوند. گرگ، فرزند وسطی خانواده است. او یک برادر بزرگتر از خود به نام رودریک دارد که در دبیرستان تحصیل می‌کند و یک برادر کوچکتر از خود به نام «مانی» که به مهدکودک می‌رود: «بابا و مامان طوری هوایش را دارند که انگار شاهزاده‌ای، چیزی است! مانی هیچوقت، حتی اگر حقش باشد، تنبیه نمی شود! دیروز مانی با ماژیک عکسی روی درَ اتاقم کشید. پیش خودم گفتم حالا دیگر بابا و مامان به حسابش می‌رسند، اما باز هم اشتباه کردم!» (همانجا، ص ۲۵ ) و یا «مانی "فوفول" مادربزرگ است! و هر کس با یک نگاه به درَ یخچال مادربزرگ، متوجه این موضوع می‌شود، اما اگر کسی مادربزرگ را متهم به استثنا گذاشتن کند، اصلاً قبول نمی‌کند!» (همانجا، ص ۱۶۷)

 

به علاوه، بی توجهی به نیازهای کودکان؛ مثلاً نیاز به استراحت در روز تعطیل «بیشتر بچه‌ها صبح شنبه زود بیدار می‌شوند که کارتون یا برنامه‌های دیگر تلویزیون را تماشا کنند، ولی من، نه! بدبختانه بابا، هر روز... سر ساعت ۶ صبح بیدار می‌شود!» و چه سا، مشغول جاروبرقی کشیدن اتاق گرگ شود. (همانجا، ص ۲۱)

 

قضاوت نادرست والدین: «بابا در ُکل آدم باهوشی است، ولی وقتی پای قضاوت درست پیش می‌آید، گاه ی از تعجب شاخ درمی آورم!« (همانجا، ص ۲۹) و اینکه گاهی الگوی نامناسبی هستند: «امروز خانم گیلمن از انجمن خانه و مدرسه تلفن زد، با مامان کار داشت. خواستم گوشی را به مامان بدهم، ولی او یواشکی به من گفت که بگویم در خانه نیست.» (همان‌جا، ج ۲، ص ۸۸ ) و اشتباهاتشان ...» مانی تازه یاد گرفته بود که خودش به دستشویی برود و خیلی هم خوب داشت پیش میرفت... اما عمو جو، چیزی به مانی گفت که همه چیز برگشت سر جای اولش! "پسرکوچولو! حواست به لولوی لگن باشه‌ها!" مانی تا شش ماه، حتی پایش را توی توالت نمی‌گذاشت.» (دفتر خاطرات پسر لاغرو، ج ۲، ص۱۶۰)

 

گاه درک درستی از دنیای کودکی ندارند: «مامان گفت نباید نگران این باشم که دیگران چه فکری درباره‌ام می‌کنند! گفت که همکلاسی‌هایم درک می‌کنند که من فقط یک "اشتباه معصومانه" کرده‌ام؛ همین! و همین حرف، برای همیشه ثابت می‌کند که مامان خانم هیچ چیز از بچه‌های همسن و سال من نمی‌داند!« (دفتر خاطرات پسر لاغرو، ج ۲، ص۲۱۷)

 

ناتوانی در تربیت: «الان چند هفته است که بابا هر شنبه مرا به مرکز خرید می‌برد. اولش خیال کردم می‌خواهد وقت بیشتری را با من بگذراند، ولی بعد، متوجه شدم که می‌خواهد موقع تمرین دارودسته‌ی رودریک در خانه نباشد!... رودریک و گروه موسیقی پرسروصدایش... توی زیرزمین تمرین می‌کنند... وقتی برگشتیم... کلی پسر جوان در پیاده رو جلو پارکینگ پرسه می‌زدند... بابا... به سرعت وارد خانه شد تا به پلیس زنگ بزند... مامان گفت، این طفلکی‌ها که آزارشان به کسی نمی‌رسد و فقط برای "تقدیر" از موسیقی رودریک در آنجا جمع شده‌اند! و من، حیران مانده‌ام که مامان چه طور توانست با قیافه ی جدی چنین حرفی بزند؟! آخر... شما باید صدای گروه موسیقی رودریک را بشنوید، تا متوجه منظورم بشوید!« (همانجا، ج ۲، ص۴۰)

 

انتقاد از مدرسه، روش تدریس، برنامه‌ها، درس‌ها و... »معلم ورزشمان اعلام کرد که برای پسرها، یک واحد ُکشتی شش هفته‌ای در نظر گرفته است. تنها رشته‌ای که بیشتر پسرهای مدرسه‌مان در آن عضو هستند، ُکشتی حرف‌های است... با این خبر، در واقع توی مدرسه بمب ترکاند! وقت ناهارمان بعد از زنگ ورزش بود. به خاطر همین، ناهارخوریمان تبدیل شد به یک دیوانه خانه‌ی تمام و کمال! نمی‌دانم مدرسه اصلاً چرا یک واحد ُکشتی گذاشته!» (پسر لاغرو، ج ۱، ص ۸۱)

 

۴- جنبه‌ی روانشناختی اثر:

از دهه‌ی ۱۹۲۰ که نقد روانشناختی تحلیلی بر اساس دیدگاه‌های فروید و یونگ پدید آمد، به عرصه‌ی ادبیات و هنر هم کشیده شد. اگرچه امروزه برخی از نظریات فروید تا حدی ارزش و اعتبار خود را از دست داده، اما بخشی از نظریات او علاوه بر روانکاوی و علوم تربیتی، تأثیر بسیاری بر نقد ادبیات و هنر دارد. یکی از نظریات فروید این است که ساختار شخصیت انسان از سه نظام عمده تشکیل می‌شود، نهاد (Id)، فرامن (Superego) و من (Ego )در این مقاله سعی بر آن نیست که نظریات فروید و یونگ توصیف شود، اما به لحاظ توجه‌ی که نویسنده به جنبه‌ی روانشناختی اثر داشته، به مواردی از آن می‌پردازیم.

 «نهاد، منبع انرژی روانی است؛ کودک با «نهادی» فعال متولد می‌شود... نهاد، بدون نظارت «من» و «فرامن» حالتی مخرب دارد. از آنجا که عامل نهاد در شخصیت انسان، فقط به دنبال کسب لذات است، در نتیجه منطق، اصول اخلاقی یا ارزشی را نمی‌شناسد. تمایلات انسان به تجاوز، قانون شکنی و شکستن حریم دیگران در جهت کسب برتری و لذت بیشتر، از نهاد سرچشمه می‌گیرد... نظام دیگری که در ساختار شخصیتی انسان برای حفاظت از ارزش‌ها و حریم جامعه شکل می‌گیرد، فرامن نام دارد. فرامن در نتیجه‌ی بایدها و نبایدها، تربیت‌های اخلاقی، مذهبی و... در وجود افراد به تدریج از کودکی شکل می‌گیرد... "من" از منطق و اصل واقعیت ها در جامعه پیروی می‌کند...«من» همیشه ناچار است میان دو نظام احساسی و بدون منطق، یعنی نهاد و فرامن، تعادل برقرار سازد.« (شایگانفر، ۱۳۸۴، ص ۱۰۹۱۱۰)

با توجه به توضیحات، در این اثر، تمایلات، رفتارها و واکنش‌های رودریک، قانون‌شکنی، تخریب و خشونت طلبی‌هایش، در جهت برجسته بودن عنصر نهاد وی زیاد به چشم می‌آید. او قادر نیست تعادلی حتی به طور نسبی و اندک بین نهاد فرامن او برقرار سازد. شاید بخشی از این موضوع به مسایل اجتماعی و خانوادگی و تربیتی رودریک و بخشی هم به مقتضای سن نوجوانی او مربوط است؛ در هر حال، این موضوع جنبه‌ی مثبتی از لحاظ تأثیر تربیتی و اخلاقی بر خواننده ندارد. چنین مواردی در اثر زیاد تکرار شده است.

رودریک، الگوی نامناسبی برای َگرگ است، زیرا َگرگ نه تنها رفتارهای او را تقلید و تکرار می‌کند، حتی درصدد انتقامجویی برمیآید. این تأثیر نامناسب برَگرگ در طول داستان، به سمت تحولی در او پیش می‌رود که چندان خوشایند نیست؛ چرا که فرامن و منَ او به تدریج تضعیف شده، و نهاد او قوت می‌گیرد. زیرا در پایان داستان، با اعتماد به نفس نامناسب ناخوشایندی دلیل رفتارش را نیز توجیه می‌کند: ...« نگاهی به رولی انداختم. 

کاملاً معلوم بود که دارد به همان چیزی فکر می‌کند که من در فکرش هستم. ناگهان، فکری به سرم زد!... اینطور که بویش می‌آید، اوضاع در دقیقه‌ی ِنود دارد بر وفق ُمرادم می‌شود! شما می‌دانید که دیگر وقتش است! من هیچکس را نمی‌شناسم که بیشتر از من، سزاوار کمی تفریح و خستگی درکردن باشد؛ چون همانطور که قبلاً گفتم، من بفهمی نفهمی یکی از بهترین آدم‌هایی هستم که خودم می‌شناسم.» (پسر لاغرو، ج ۳، ص ۲۲۱)

ویژگی‌های سایر شخصیت‌ها؛ یعنی رولی، پدر و مادر نیز از لحاظ روانشناختی قابل بررسی هستند که البته، بررسی این جنبه‌ها در داستان جای بحث بسیاری دارد که در حوصله‌ی این مقاله نمی‌گنجد، اما به نظر می‌آید تمام این نکات ظریف و دقیق، تعمداً از سوی نویسنده برای انتقال پیام‌ها و مضامین خاصی گزینش شده است.

یکی از جذابیت‌های برجسته‌ی داستان، وجود تصویرهای گیرای آن است که البته جزو جدایی ناپذیر متن محسوب می‌شود و ارتباطی تنگاتنگ با آن دارد. بدون وجود تصویرها پینوشت آن‌ها، متن کامل نیست و وضوح لازم را نیز ندارد. کاریکاتورها، در حین سادگی، بسیار روشن و کامل هستند و شخصیت‌ها و ویژگی‌های آن‌ها را به خوبی نمایش می‌دهند و بر جذابیت کتاب افزوده اند.

از ویژگی‌های دیگر اثر، ذکر مناسبت‌ها و مراسم مربوط به آن‌هاست؛ کریسمس، هالووین، روز مادر، روز مهر و محبت، روز شکرگزاری و...

ترجمه‌ی مجموعه، روان و در هماهنگی کامل با متن است؛ در واقع، اساس محکم و قوی ترجمه به استحکام سبک اثر کمک کرده است. ِمِثل‌ها، اصطلاحات، تکیه کلام‌ها با معادل‌های مناسب خود باعث جذابیت و جلب توجه مخاطب می‌شود.

منابع: 

۱ ـ نورتون، دونا، شناخت ادبیات کودکان: گونه ها و کاربردها، ترجمه‌ی منصوره راعی و دیگران، قلمرو، .۱۳۸۲

 ۲ ـ شایگانفر، حمیدرضا، نقد ادبی، دستان، .۱۳۸۴

نویسنده
فروغ علی‌شاهرودی
منبع
کتاب ماه کودک و نوجوان شهریور ۹۲
Submitted by editor on