ماهی طلایی جادو
هر چیزی که زیر آفتاب آمده است
با حکمتی از روی حساب آمده است
خواهی که در آوری سر از کار جهان
بگشای و بخوان که در کتاب آمده است
از این که می توانم در دنیای پهناور کتاب گردش کنم و با درختان زیبا و چشمه ها حرف بزنم چه خوشحالم. حتی می توانم به خانه دیوها و جادوگرها بروم و با جادوگرهای خوب و بد آشنا شوم. در دنیای کتاب می توانم با این جهان بزرگ دوست شوم. با قهرمان داستان همه جا بگردم و با بچه های ملل مختلف بازی کنم.
با خواندن کتاب به دنیای افسانه ها می روم و با پری ها به گردش می پردازم. روی بال های زیبای آن ها می نشینم و هرچه آرزو کنم به آن ها می گویم تا برایم حاضر کنند.
هرگز خاطره اولین کتابی را که داشتم فراموش نخواهم کرد. پنج سالم بود و در دنیای کودکان با تصویرهای زیبای آن کتاب مسافرت میکردم. کتاب ماهی طلایی جادو پر بود از تصاویری که مرا افسون میکردند. وقتی که سال بعد به دبستان رفتم توانستم با خواندن آن کتاب به دنیای کلمات بروم و با جمله های سحرآمیز آن آشنا شوم. بعد از مدتی داستان کتاب را از بر شدم و از آن به بعد هرشب آرزوهایم را برای ماهی جادو می گفتم ولی سعی می کردم از حدی که باید بیشتر آرزو نکنم. بعد از آن کتاب های زیبای بسیاری خواندم ولی هیچ کتابی نتوانست جای آن را بگیرد و هنوز هم که هنوز است هرشب وقت خواب خود را به جای آن ماهی گیر خوشبخت می گذارم و آرزوهایم را از ماهی طلایی جادو می خواهم . فردا صبح که برمی خیزم برای برآوردن آرزوهایم همراه ماهی طلایی جادو کوشش می کنم. و تو دوست ناآشنای من، آیا ماهی طلایی جادویی داری؟