اگر قرار بشود با یک کشتی کوچک بادبانی به سفر دور دنیا بروید و فقط بتوانید یکی از این چیزها را با خود ببرید تا شما را سرگرم کند کدام را انتخاب می کنید؟ یک کیک خانه ای بزرگ یا یک عکس زیبا، یک کتاب یا یک دسته ورق، یک جعبه رنگ و کاغذ یا یک جفت میل و مقداری کاموا، جعبه ای که صدای موسیقی بدهد، یا یک ساز دهنی . . . . . انتخاب بسیار دشواری خواهد بود. من شخصاً کیک را نمی خواهم چون آن را می خورم و زود تمام می شود.
ورق ها هم به دردم نمی خورد چون باد آن ها را می برد. کاموا هم امکان دارد خیس شود. ساز دهنی بهتر از جعبه موسیقی است چون آدم خودش می تواند با آن انواع آهنگ هایی را که می خواهد بنوازد. عکس را هم برنمی دارم زیرا می توانم دریا را تماشا کنم. به این ترتیب انتخاب من محدود می شود به سازدهنی و کتاب آن وقت تقریباً یقین دارم که کتاب را برمی گزینم.
می شنوم که بعضی ها می پرسند، یک کتاب؟ ولی اگر به گردش دور دنیا بروی این کتاب را باید صدها بار بخوانی تا سفرت تمام شود و در واقع آن را حفظ خواهی شد. در جواب خواهم گفت درست است ممکن است من آن را صدها بار بخوانم و آن را از حفظ بدانم ولی این هیچ اهمیتی ندارد زیرا شما از دوباره دیدن دوستان و مادر و برادرهایمان به این دلیل که آن ها را قبلاً هم دیده اید سر باز نمی زنید. شما خانه خود را به این دلیل که همه گوشه ها و اشیاء آن را می شناسید ترک نمی کنید.
کتابی را که دوست دارید مثل یک دوست یا مثل یک خانه است دوستان را صدها بار می بینید و دربار صد و یکمین ممکن است به هریک بگویید، من اصلاً فکر نمی کردم تو هم این موضوع را بدانی ! شما هر روز به خانه می روید و بعید نیست مثلاً در دهمین سالی که در آن خانه هستید ناگهان متوجه انعکاس خاص نوری که به گوشه ای می تابد بشوید و از زیبایی آن لذت ببرید. همیشه می توانید در کتابی که چندین بار خوانده اید موضوع تازه ای بیابید. وقتی که داستانی را می خوانید کاری را انجام می دهید که حیوانات دیگر هر قدر هم که خوب تربیت شده باشند، هرگز نمی توانند آن را انجام دهند، این عملی است که فقط از انسان می تواند سر بزند. یعنی درواقع شما از ذهن خودتان خارج و وارد ذهن دیگری می شوید . شما به افکار فرد دیگری گوش می دهید و زمانی که به این کار مشغولید فکر خودتان را هم به کار می اندازید و به کار انداختن فکر جالب ترین کاری است که به آرامی می توانید انجام دهید.
به این ترتیب من در کشتی خود می نشینم و کتابم را بارها و بارها می خوانم اول درباره مردمی که در آن داستان هستند فکر می کنم که چرا چنان رفتارهایی کردند که در کتاب آمده است. بعد ممکن است به این بیندیشم که چرا نویسنده این داستان خاص را نوشده است. همچنین می توانم داستان را از آنجایی که تمام شده است برای خودم ادامه بدهم. بعد برمی گردم و همه آن قسمت هایی را که دوست داشتم باز هم می خوانم . بعد بقیه قسمت ها را هم می خوانم تا شاید نکته ای را بیابم که تا آن موقع در نیافته بودم . شاید فهرستی از چیزهایی که از این کتاب آموخته ام ترتیب بدهم! بعد هم سعی می کنم در ذهن خودم نویسنده کتاب را با استفاده از داستانی که نوشته است مجسم کنم که چه شکلی بوده است این کار به من کمک خواهد کرد که خیال کنم آدم دیگری هم جز خودم در کشتی هست.
کتابی که دوست دارید یک دوست است، جای آشنایی است که هرقت بخواهید می توانید به آن سربزنید چیزی است از آن خود شما زیرا هرگز دو نفر یک کتاب واحد را به یک نحو نمی خوانند.
اگر هر انسانی در جهان کتابی داشت، فقط یک کتاب (و البته می توانست آن را بخواند) یقین دارم که گرفتاری هایمان به مراتب کمتر بود. فقط نفری یک کتاب! نباید کار مشکلی باشد ولی از کجا شروع کنیم؟