آسیبشناسی سوادآموزی پایه در ایران - بخش پنجم
بالش پر از پر است
سرگذشت زبانآموزی به کودکان این سرزمین و همه کودکانی که میخواهند خواندن و نوشتن زبان فارسی را بیاموزند مانند این جمله یا عبارت است. (بالش پر از پر است.) هیچ کسی در ابتدا نمیتواند ادعا کند که قصد یا معنای این جمله را متوجه شده است. نادرست خواندن این جمله، گزارهای یقینی برای بیسوادی یا کمسوادی آدمهایی که این جمله را میبینند و میخوانند، نیست. این از ویژگیهای خطی است که کودکان، فارسی با آن میآموزند.
آموزش خواندن و نوشتن با این خط، ویژگیهای خود را دارد. برخی از فرهیختگان و اهل فکر این خط یا زبان نگاره را بسیار ناکارآمد میدانند. در حالی که چنین نیست. خطهای بسیاری درجهان اینگونه هستند و این تنها خط و زبان نگاره فارسی نیست که چنین ویژگیهایی دارد. در اینباره یکی از فرهیختگان برجسته به نام دکتر محمد مقدم که به عنوان پدر زبانشناسی نو در ایران شناخته میشود، میگوید: «اشکال عمده در طرز یاد گرفتن خط است نه خود خط»[1] و در جای دیگری دوباره اشاره میکند: « راه یاد گرفتن خط، مشکل مهم ما است نه خود خط[2]» پی بردن به این نکته، نشان میدهد که زبانشناسان از همان ابتدا که این علم وارد ایران شد، به موضوع زبان به عنوان عامل ارتباط نه عامل زیباشناسی کلام و نوشتار، توجه نشان دادند. آنها به همراه برخی از ادیبان متوجه شدند که کار زبان، درست سخن گفتن، درست خواندن و درست نوشتن و در یک کلام درست ارتباط برقرار کردن است، اگرچه زیبا سخن گفتن، زیبا خواندن و زیبا نوشتن در جای خود میتواند ارزشمند و نیکو یا هنرمندانه باشد.
«بالش پُر از پَر است.»
شاید اکنون که دو برنشان یا به زبان عربی اعرابی که بالای « پَر » و «پُر» آمده، خوانندگان را به این نتیجه برساند که به طور قطعی متوجه منظور و معنای این عبارت یا جمله شدهاند. اما اینگونه نیست. هنوز میتوان این جمله را با یک چرخش به گونهای دیگر تبدیل کرد که یقین خواننده درهم بریزد.
«بالاش پُر از پَر است.»
تنها جدا کردن نام از واژبست جانشین پیوسته یا ضمیر متصل به آن نام، نشان میدهد که منظور نویسنده «بالش» نبوده است که هنگام آرمیدن سر را روی آن میگذارند. بلکه بال بوده است. بال یک پرنده که پوشیده از پَر است. نوشتارهای فارسی پُر از اینگونه دستاندازهای پُرچالش برای خواندن است. مانند نمونه دیگر:
«کفش سوراخ است.»
اکنون شاید اینبار با کمی درنگ گفته شود منظور از کفش، کفش نیست که ما میپوشیم، بلکه کفاش است، یعنی کف یک چیز مانند جعبه، سطل و غیره. بنابراین اگر جمله را اینگونه مینوشتیم:
«کفاش سوراخ است.»
همان ابتدا راه را بر تردید در خواندن میبستیم. در حقیقت در زبان آموزی به کودکان باید این نکته را در نظر گرفت که سادهترین راهها را برگزید وگرنه کودکان را در خواندن و نوشتن ناکارآمد و آسیبپذیر بار میآوریم. شاید بتوان گفت، آموزش آواشناسی، خواندن و نوشتن، که سه عنصر اصلی آموزش زبان به کودکان است، یکی از پیچیدهترین دانشهای بشری است که شوربختانه در ایرانِ امروز، در بحرانی عمیق به سر میبرد.
پریشانی و اختلال در آگاهی از «بیداری نویسگانی»[3]
نمونههایی که درباره دو واژه «بال» و «کف» در بالا آمد، همه بخشی از دانشی است که به آن دانش «بیداری نویسگانی» میگویند. در روند زبانآموزی کودکان، هرگونه چیدمان نادرست واژگان -ریشه یا بلوکهای پایه با بلوکهای پیرو میتواند سبب اختلال یا پریشانی زبانآموزان شود و آموزش نوشتن را آسیبزا کند. آموزش نوشتن به کودکان زبانآموز اگر در بستری هموار و سنجیده پیش برود، روند یادگیری را در آنها آسان میکند و چندان به درازا نمیکشد که آنها توانایی نوشتن پیدا میکنند. «بیداری نویسگانی» یعنی آگاهی داشتن از شکل نویسهها یا حروف الفبای یک زیان. در روند زبانآموزی کودکان، مرحلهای میرسد که کودک باید دانش آواشناسی خود را با دانش نویسگانی خود که همان شناخت شکل حروف و چگونگی ترکیب کردن و ترتیب کردن آن است، درهم آمیزد تا بتواند یک واژه یا یک جمله را سرهم کند.[4] در زبان فارسی سادهترین عبارت یا جملهای که کودک یاد میگیرد «بابا آب داد» است.
ساختار این عبارت چنان است که «آب» هنگام وارونه شدن به «با» تبدیل میشود و تکرار دو «با» میشود « بابا». و در پی آن سادهترین شکل فعل در زبان فارسی میآید که «داد» است. « داد» به سبب ساختار خود که «دا» و ترکیب «دا» یعنی «د» و «آ» است و مهمتر از آن، میانه بودن «آ» که دو «د» را در دو سوی خود دارد که در دو حالت «دا» و «اد» است یعنی شکل وارونهاش، باز مانند خودش است، برای آموختن ویژگیهای نویسگانی خط فارسی بهترین نمونه است که آموزشگران بزرگ ایرانی در دهه ۱۳۴۰ آن را کشف کردند. با توجه به این که در بخشهای گذشته گفته شد که برای آموزش فارسی به نوآموزان شکل خط بسیار نقش دارد، اکنون باید گفت که شکل چیدمان نویسهها نیز به همان اندازه اهمیت دارد.
نمونههایی که در تصویر بالا آمده است، نشان میدهد که روش چسبان غیربلوکی در کار زبانآموزی پایه میتواند تا چه اندازه از جنبه شناختی آسیبزا باشد. سببهای آن هم چندگانه است:
- نویسههای خط فارسی در هنگام چسباندن بلوک پایه و پیرو، تغییر شکل میدهند و این وضعیت سبب تاخیر شناختی یا مکث بیشتر میشود. نمونه آن واژگانی چون «میخ» و «قاشق» یا هر واژهای است که با نویسههایی مانند خانواده «ح» یا «ق» نوشته میشود.
- گاهی چسبندگی یک واژه به طور طبیعی خوانش آن واژه را سختتر میکند، مانند «کشتزار» و گاهی برخی از واژگان به سبب ساخت ویژه خود مانند « بخشش» دیگر توان یا کشش افزودن یک واژبست همانند «ش» به وند یا بلوک پایه را ندارند.
- مواردی مانند محدوده چشمی[5] ، دنباله چشمی[6] و جنبش چشمی[7] از دانشهای وابسته به «بیداری نویسگانی» که برای آموزش نوشتن به کودکان و طراحی کتابها یا متنهای آموزشی وابسته به آنها باید رعایت شوند.
در ایران از دوره پهلوی اول، هنگامی که آموزشگران، روی ویژگیهای شیوههای نوشتار در سوادآموزی متمرکز شدند، به نکات بسیاری پی بردند که آموزش خواندن را برای کودکان نوآموز دشوار میکرد. از جمله این که سرهم نوشتن واژگان مانند «آبنبات» به جای «آبنبات»، «دلپذیر» به جای «دلپذیر»، «بالش» به جای «بالاش»، سبب وقفههای شناختی یا تاخیر در رمزگشایی در خواندن میشد.
کودکی که نوآموز است به طور طبیعی گرایش به این دارد که واژگان را در سادهترین حالت که به آن «ریشهواژه»[8] میگویند بخواند و بشناسد. اما هنگامی که به این ریشهواژگان، وندهای چندگانه چسبیده میشود، راه او را برای سادهخوانی و شتاب در یادگیری خواندن دشوار میکنیم یا انگار در جلوی پای او هنگام دویدن سنگ میگذاریم. در این مورد دوباره همان نمونه «بالِش» و «بالاش» را بررسی میکنیم. کودک در خانه و در دوره خردسالی خود بسیار واژه «بالِش» را شنیده است. اما هنگامی که در دوره یادگیری خواندن و نوشتن به «بال» پرنده یک «ش» به نشانه جانشین نام پرنده میگذاریم و البته آن را میچسبانیم، هم او در شناخت ریشهواژهای به نام «بالِش» دچار تردید میشود و هم قانون پیوندهای زبانی در نگاه او چیزی بسیار پیچیده جلوه خواهد کرد.
کسانی که کار زبانآموزی پایه را برعهده دارند، باید از این نکته آگاهی داشته باشند، کودکان در آموزش خواندن و بعد نوشتن، برخی چیزها را زودتر از برخی چیزهای دیگر می آموزند. مانند چشم، لب، دهان، بابا، بادام که همگی از جنس ریشه-واژگان هستند.
- کودکان، واژگان یک بخشی را زودتر از واژگان چندبخشی یاد می گیرند.
- خواندن واژگان یک بخشی برای کودکان از خواندن واژگان چندبخشی آسان تر است.
- کودکان و بهویژه کودکان دوزبانه، در چرخشها یا دگرگشت هایی که روی ریشهواژگان انجام میشود، همیشه به دنبال دریافت قاعده آسان هستند.
- روش «چیدمان بلوکی» بهترین حالت یا شیوه برای آموزش چرخش ها یا دگرگشت های زبانی است.
در نوشتار به شیوه چیدمان بلوکی، ریشه-واژهها به شکل اصلی خود میمانند. ماندن در شکل و فرم اصلی سبب میشود که کودکان نوآموز در سادهترین شکل ممکن ریشه- واژه را بخوانند و وندهای پیوسته به آن را بشناسند.
از جنبه بینایی و موضوع خواندن، هنگامی که ریشه-واژهها جدا از وندهای افزوده میآید، حرکتها و مکثهای چشم در خواندن شتابانتر میشود. برای نمونه در تصویر زیر، افزودن دو «م» و پیوند آن سبب بدفهمی کودک میشود، همانگونه که افزودن دو «ت» در یک واژه و وند افزوده آن مانند «تختت» سبب پریشانی در خواندن این واژه میشود و البته اینها همه بخشی از دانش نویسگانی است که هر آموزگاری باید از آن برخوردار باشد.
زباننگاره یا خط فارسی از گونه خط هایی است که نویسه های آن در دو وضعیت چسبان و ناچسبان واژه ها یا واژها و واژک ها را بازتاب می دهند. در حالیکه در خط های رومیایی، در خط راستنگار، نویسه ها تنها در وضعیت ناچسبان در کنار هم قرار میگیرند و به همین دلیل نویسه گونه ها[9] خط های لاتین کم تر از خطی مانند فارسی است. برای نمونه در زبان انگلیسی B یک حالت دیگر هم دارد که آن b کوچک است.
یعنی این نویسه یک نویسه گونه دیگر دارد. اما در فارسی «ب»، سه ریخت یا نویسه گونه ی دیگر دارد، که «بـ ـبـ ـب» است که هر کدام از این حالت ها آموزش زبان را کمی سخت تر می کند. این وضعیت که گاهی در آغاز واژه، گاهی در میانه و گاهی در پایان واژه ایجاد می شود، سبب شده است که ریخت های الف بایی یا نویسه ها و نویسه گونه ها گسترده تر شوند. اما به راستی کودکان نوآموز این دگرگشت های نویسه ای و نویسه گونه ای را بسیار زود یاد می گیرند، اگر که ما کار خواندن و نوشتن را برای آن ها سخت تر نکنیم. برای نمونه گاهی ریشه -واژه لاتین است مانند پاکت و چسباندن واژبستی مانند «ت» به آن مشکل را دو چندان میکند. «پاکتت» که در حقیقت باید اینگونه نوشته شود « پاکتات پاره شد. » یا « تلفنت» که باید اینگونه نوشته شود « تلفنات زنگ میزند».
اگر وندها را از واژگان-ریشه جدا کنیم، کودکی که در بستر زبان مادری خود رشد می کند، بسیار آسان تر همان واژگان-ریشه و هم این بست ها یا وندهای زبانی را می آموزد، اما هنگامی که ریشه و وندها به هم بچسبند، آموزش زبان هم برای کودکان دوزبانه و هم برای کودکان فارسی زبان سخت تر میشود. بنابراین کودکی که زبان مادری اش فارسی است، خواندن و نوشتن فارسی را آسان تر و تندتر از کودکی یاد می گیرد که زبان مادری اش فارسی نیست.
برای این که کودک دوزبانه بتواند فارسی را آسان تر بیاموزد، معیار باید او باشد نه کودک فارسیزبان. یعنی کارشناسان زبان فارسی باید چنان این زبان را برای آموزش ساده کنند که هدف آموزش، این کودکان باشند. در حالیکه در کتاب های رسمی آموزش و پرورش معیار برای آموزش زبان به کودکان، کودک فارسیزبان است، نه کودک دوزبانه. وجود ناهماهنگی در اصول خواندن و نوشتن، به کار بردن روش های خوش نویسانه، همگی گواهی است بر این که کودک دوزبانه در این میان به درستی دیده نشده است. برای نمونه کودک دوزبانه که با زبان فارسی به تازگی آشنا شده است و میخواهد آن را بنویسد، چگونه تفاوت «دُرست» و «دَرسَت» یا «درسات» را بفهمد اگر ما به روش چسبان برای او بنویسیم؟
هم چنین آموزش زبان از جنبه ی خواندن و برپایه ی ابهام هایی که خط ایجاد می کند دو قطبی وضعیت روشن / وضعیت تاریک را می سازد. اگر حالت نوشتن را برای کودک نوآموز پیچیده تر کنیم، او به سوی وضعیت تاریک گرایش پیدا می کند، که وقفه ها یا گسست های شناختی، دیرآموزی، سخت آموزی و در نهایت گریز از آموزش بخش هایی از آن است، اما اگر خواندن و نوشتن را برای او ساده کنیم، او را به سوی وضعیت روشن رانده ایم که نه تنها سبب انگیزش های شناخت بیش تر او می شود که زودتر پایه های زبان را می آموزد. در تصویر زیر دو اصل وضعیت تاریک و روشن با یک نمونه ساده نمایش داده شده است.
اکنون در پایان این چند جستار باید گفت که زبان آموزی به کودکان در ایران امروز به سبب همدستی و همبستگی پایدار میان برخی از مدیران و کارشناسان سازمان آموزش و پرورش و ناشران کمک آموزشی بیمایه و سودجو به یک بحران عظیم ملی تبدیل شده است. تنها راه رهایی از این وضعیت آگاه بودن و آگاهی دادن است. آگاهی به این که آن چه به عنوان کتابهای زبانآموزی رسمی در دستگاه آموزش و پرورش ایران امروز تولید میشود، بر مبنای اندوختههای تجربی پیشگامان سوادآموزی و دانشهای امروز در حوزه آواشناسی، مطالعات خواندن و دانش نویسگانی نیست و روندی بیبنیاد است که کودکان ایرانی را کمسواد بار میآورد.