آسیبشناسی سوادآموزی پایه در ایران - بخش چهارم
در سه جستار پیشین (۱)، (۲) و (۳) موضوع سادهسازی خط فارسی از کژنگار تحریری به راستنگار آموزشی و برگشت دوباره آن به کژنگار تحریری باز شد. مهم این است که بدانیم سادهسازی خط فارسی همراه با سادهسازی شیوه نوشتار فارسی بود. این سادهسازیها که با درستنویسی همراه شد، برآمده از منطقی کردن خط و نوشتار فارسی بود که برخی از بزرگان فرهنگ و ادب ایران در یک سده گذشته پی گرفتند.
به طور کلی در همه جهان، خوشنویسی همواره و همیشه در برابر سادهسازی خط و شیوه نوشتار ایستادگی کرده و بازدارندهای بسیار سخت در برابر این سادهسازیها بوده است. چنانکه استاد احمد بهمنیار کرمانی، یکی از برجستهترین استادان دوره نخست شکلگیری دانشگاه تهران در دوره پهلوی اول، در اینباره میگوید: «دشواریهای عرضی و فرعی از تصرفات خودسرانه موسومین به خوشنویسی و استادی خط مخصوصاً خط شکسته، پیدا شده است.
خوشنویسها به بهانه زیبا ساختن خط، خودشان را در هرگونه تصرف در خط از قبیل متصل نوشتن حروف مفصوله (پیوندناپذیر)، به اشکال مختلف نوشتن یک حرف در حال اتصال، سرهم نوشتن کلمات و پیش و پس کردن آنها برخلاف ترتیبی که در جمله و عبارت دارد، آزاد میدانند و با این تصرفات بیقاعده بعضی کلمات را به صورتی که هیچ مشابهتی به صورت اصلی ندارد، درآوردهاند و به نام خوش نویسی و زیبا ساختن خط، نقاشی می کنند، نه نویسندگی، غافل از این که خط برای خوانده شدن اختراع شده و کمال زیبایی و جمالش این است که در کمال آسانی خوانده شود و زیبایی که سبب دشواری خواندن خط شود، زشتی است و نه زیبایی.[1]»
اما خوشنویسان با خط فارسی چه کردند که سبب شد به آسانی خوانده نشود و این سنت به کتابهای درسی و بهویژه سوادآموزی راه یافت بخشی از کار آنها را که سوار کردن نویسهها بر روی هم بود، در جستار پیشین باز کردیم، اما بخش دیگری از کار آنها همانگونه که استاد بهمنیار میگوید، «اتصال و سرهم نوشتن کلمات» بود.
شاید باورش سخت باشد که تا شصت و هفتاد سال پیش اگر قرار بود برای کودکان کتابی دربیاید که صد حکایت کوچک در آن باشد، با این خط شکسته نوشته میشد. اما آنها که برای کودکان تصمیم میگرفتند، چنین خطهایی را برای نوشتار آنها برمیگزیدند و قرار بر این بود که اگر کودک میخواست باسواد شود، باید که بتواند رنج خواندن چنین خط سخت کژنگاری را ببرد تا شاید حکایتهای آن برایاش لذتبخش شود. اما در میان همین خط، نکتهای دیگر دیده میشود که موضوع «اتصالات نابهجا» است. خطاط به جای این که بنویسد: «به سر برده»، نوشته است « بسر برده » یا به جای نوشتن «میگفت»، نوشته است «میگفت».
پس از دوره مشروطه، متنهایی که برای کودکان ایرانی منتشر میشد، شیوه نوشتاری ویژهای داشت که با شیوه نوشتاری امروزی متفاوت بود. نمونه آن در تصویر زیر دیده میشود.
تصویر این صفحه نشان میدهد که هم خط به کار گرفته شده کژنگار یا شکسته است، هم شیوه نوشتار با شیوه نوشتار امروزی متفاوت است. برای نمونه، هسته واژههایی مانند «زنها»، «میدهند»، «میزنند»، «میکنند»، «آنکه»، «بچها»، «نمیکنند»، «میپوشید»، «خوبست»، «شبها» و «صبحها»، با وندهای آنها مانند «ها»ی جمع، «می» وند تصریفی فعل استمراری یا دو واژه «خوب» و «است» به هم چسبیدهاند.
در این متن که مربوط به کتاب فارسی اول دبستان در سال ۱۳۱۸ است، واژههایی که از دو بخش ساخته شدهاند، مانند لک لک ( لکلک ) به صورت چسبان نگاشته شدهاند، یا هسته واژگان به حرف اضافه «به» نوک (بنوک) و «به» هوا (بهوا) چسبانده شدهاند.
در این متن که مربوط به دوره زمانی ۱۳۳۵ است، نوشتار فارسی برای کودکان سواد پایه به طور کلی دگرگون شده است. هم خط ساده شده و هم نوشتار از جنبه زمانی و محتوایی سادهتر گشته است. اما در متنهای دوره پهلوی دوم هرچه زمان معاصرتر میشود، هسته واژهها از وندها و واژبست[2]های آنها جدا شد. سبب این کار چه بود؟ مهمترین سبب و دلیل، درک آموزشگران سوادآموزی در ایران بود که متوجه شدند سادهسازی خط در کنار سادهسازی نوشتار یا نگرش و چیدمان بلوکی است که میتواند همراه با هم به گسترش سوادآموزی پایه کمک کند.
در کتاب فارسی منتشره در سال ۱۳۴۴ با تحول بزرگی در خط و سادهسازی نگارش روبهرو میشویم. این پدیده در جدایی پیشوند تصریفی «می» با هسته فعل مانند «میدهد»، «میکند»، «میرویم» و غیره بهخوبی دیده میشود. نگرش جداسازی یا بلوکی کردن، تحول بزرگ دیگری بود که به هیچوجه از سوی دستاندرکاران سوادآموزی پایه پس از انقلاب و در چهار دهه گذشته درک نشد. که اگر درک میشد، این روند ادامه مییافت تا کودکان امروز نهایت سادگی در آموزش زبان فارسی را تجربه کنند. اما چیدمان بلوکی برچه مبنایی خود را وارد حوزه سوادآموزی و به طور کلی نوشتار فارسی کرد؟
دو عبارتی که در نمونه بالا آمده است، تفاوت نوشتار غیر چیدمان بلوکی را با نوشتار با چیدمان بلوکی نشان میدهد. در این دو نمونه، نه تنها واژگان ترکیبی مانند «خوشحال» به هم چسبیدهاند، که واژبستهای پسوند حالت دستوری در واژهای مانند «رخ» به آن چسبیده است که خواندن آن را هم به اشتباه با «رَخت» که انسان به تن میکند، سبب میشود و هم به راستی کودک در هنگام چسبیدن نشانه دستوری به هسته واژه بهدرستی آن را درنمییابد. درحالیکه در شیوه نوشتار بلوکی، سرعت فراگیری و درک کودکان به مراتب بالاتر میرود. هم بهسادگی خوشحال را میخواند و مینویسد و هم تفاوت «رُخات» را با «رَخت» درمیباید. در حقیقت روند چیدمان بلوکی کردن نوشتار فارسی بخشی از همان روند جهانی سادهسازی خط و نوشتار برای آموزش بود که در ایران هم از سوی برخی از آموزشگران بزرگ دنبال میشد.
پشتوانه نظری این کار نه تنها دانش زبانی بود که دانش روانشناسی، عصبشناسی مغزی و بیناییسنجی و... بود که به کمک آمدند تا پی ببرند کودکان چه شکلی از خط و نوشتار را سادهتر و آسانتر درمییابند. برآیند این کار هرچه که بود، در چهل سال گذشته دنبال نشد. اکنون تصمیمگیران آموزش و پرورش نمیدانند که جدای از خط پیچیده کژنگار تحریری که به کتاب فارسی دبستان برگرداندهاند، روش نوشتار بلوکی به کودکان چه برتریهایی بر روش غیربلوکی و چسبان دارد و به همین دلیل کودکان و خانواده و کل نظام آموزشی را در یک برزخ نگرانکننده قرار دادهاند.
[1] مقدمه لغتنامه دهخدا، مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۳، ص ۱۱۷