ایرج کابلی، امتدادی روشن در تحول خط فارسی برای آموزش کودکان - بخش نخست

استاد ایرج کابلی که در بهمن ماه 1399 درگذشت، یکی از سرآمدان تحول خط فارسی برای آموزش به کودکان یا بزرگ‌سالان، یا غیرفارسی زبان‌ها بود. او یکی از آموزش‌گران برجسته و امتداد منطقی تحول خط فارسی از دوره مشروطه تا امروز به شمار می‌رود. ارزش‌های او در این زمینه در دوره زندگی‌اش به درستی شناخته نشد، شاید در آینده نقش او در این‌باره بیش‌تر شناخته شود. به طور مشخص، در چهار دهه گذشته، او بیش از کسان دیگر برای تحول خط فارسی در آموزش کوشید.

در این میان، گروهی اهل اندیشه مانند احمد شاملو در آغاز کار، ارزش نگاه او را در زمینه به‌سازی خط فارسی و چگونگی شیوه نوشتاری آن را درک و از او پشتیبانی کردند. اما آنچه مهم است، این که او خود توانست هم نظریه‌اش را در زمینه روش نوشتار خط فارسی برای آموزش بر پایه‌هایی محکم بنا نهد و هم در نهایت توانست خطی ویژه برای ساده‌سازی نوشتار فارسی بیافریند. در این‌که خط ابداعی او در آینده تا کجا بتواند روی همین خط فارسی کنونی که برگرفته از آن است و تنها روش مصوت‌سازی هوشمندانه‌ای روی آن انجام شده است، پیش برود، نیاز به زمان دارد و اکنون زود است درباره آن خط سخنی گفته یا ارزیابی شود. شاید نگارش تازه او از خط فارسی جایگاهی برای عموم نداشته باشد، اما نظریه و آفرینش این خط که اصلاح شده خط فارسی کنونی است، به‌‌ویژه می‌تواند در ساده‌سازی خط فارسی برای نوآموزان کارآمد باشد. نکته‌ای که در آینده باید در یک فضای پربار پژوهشی به دور از بندوبست‌های کوته‌نظرانه کنونی درباره آن‌ها پژوهید و کار کرد.

ایرج کابلی، امتدادی روشن در تحول خط فارسی برای آموزش کودکان - بخش نخست

در این جستار البته هدف این نیست، که در حوزه خط ابداعی او سخن گفته شود، مهم‌تر از آن کاری است که او در حوزه یکسان‌سازی یا «چیدمان بلوکی» خط فارسی انجام داده است و این نکته به راستی در ساده‌سازی آموزش خواندن و نوشتن فارسی به نوآموزان فارسی زبان یا دو زبانه نقشی بزرگ دارد. اگر کار او و نظریه‌اش درباره ساده‌سازی خط فارسی در آموزش به کودکان یا دیگران پیش نرفت، مسئولیت‌اش با او نیست، مسئولیت‌اش با کسانی است که در آینده، تاریخ درباره‌شان داوری خواهد کرد.

کسانی که بخشی از اصحاب قدرت بودند و هستند و روند آموزش خط و نوشتار فارسی را از تکامل طبیعی خود تهی کردند و به جایی برگشت دادند که نمی‌باید می‌دادند. یعنی نقطه‌ِی صفر، همان جایی که میرزاحسن‌خان رشدیه کار خود را آغاز کرده بود. سخن از همان‌ها است که خط شکسته و کژنگار را وارد حوزه آموزش زبان فارسی کردند، آن هم پس از کار بزرگ دکتر محمدباقر هوشیار و شاگردانش درباره «خط زمینه» یا خطی که آموزش نوشتن از آن‌جا آغاز می‌شود.

این که ایرج کابلی که بود و چه خدماتی به فرهنگ این سرزمین کرد، موضوع این نوشتار نیست، می‌شود در فضای نت تا اندازه‌ای کارهای او را دنبال کرد. او در دهه 1370 درست در زمانی که ضرورت بود، به همراه گروهی از اندیشه‌مندان، شورایی را به نام «شورای اصلاح خط فارسی» شکل داد تا جامعه را متوجه اصلاح نگارشی خط فارسی کنونی کند. در میان نوشته‌ها و مقاله‌های او، اما یک نکته بسیار روشن وجود دارد که در ادامه از آن خواهیم گفت.

به طور مشخص نگاه او به اصلاح شیوه نوشتاری خط فارسی نه فقط برای عموم که برای آموزش نوسوادان یا کودکان نوآموز بود. از مجموعه آثار او مقاله‌ای هم در نشریه آدینه دارد به نام «اقدام لازم برای یک‌سان شدن شیوه‌ی ویرایش کتاب‌های درسی» که همین نوشتار نشان می‌دهد جهت فکری او این بود که اصلاح خط فارسی باید از آموزش به کودکان شروع شود و تنها در این وضعیت است که می‌توان پس از چند نسل خط نوشتاری فارسی کنونی را به ساده‌ترین شکل درآورد.

پیشینه ساده‌سازی خط فارسی برای آموزش کودکان

اگر به تحول خط فارسی در 150 سال گذشته برگردیم، در این راه دو جریان به روشنی خود را در برابر هم قرار دادند و هر کدام کار خود را کردند. گروهی متأثر از میرزا فتحعلی آخوندزاده خواستار دگرگونی و دگردیسی کامل در خط فارسی بودند و در یک دوره بیش از صد سال همواره در حال آفرینش و ابداع خط‌های شبه لاتین یا عجیب و غریب برای جایگزینی خط فارسی، اما گروه دیگر که در برابر این گروه قرار گرفتند، به دلیل‌های روشن براین باور بودند که خط فارسی نه تنها چیزی از یک خط کارآمد کم ندارد که هم از جنبه هندسی و هم از جنبه زیبایی شناسی یکی از زیباترین خط‌های جهان است، که با اصلاح و به‌سازی اندکی می‌توان آن را بسیار ساده کرد. کار این گروه با میرزا حسن خان رشدیه شروع می‌شود که در ابتدای کار روی خوش‌نویسی یا شکسته‌نویسی کودکان در دوره قاجار تمرکز کرد و البته مکتب‌داران را بر خود شوراند.

در نشریه «زنان امروز» یک‌بار در این باره گفته‌ام:  «ناظم‌الاسلام کرمانی در کتاب خود به نام «تاریخ بیداری ایرانیان» در بخشی که موضوع رشدیه مطرح شده است، می‌گوید سبب کینه مکتب‌داران از رشدیه این بود که خط افقی و عمودی را وارد آموزش زبان به کودکان کرد.»[1] یعنی این موضوع این قدر مهم است. در حقیقت بعد از کار رشدیه، که یکی از الزامات ساده‌سازی آموزش نوشتن به کودکان را ساده‌سازی خط فارسی می‌دانست، یک جنبش شروع شد که کم کم همگان متوجه شدند، اگر کودکان بخواهند زودتر خواندن و نوشتن را بیاموزند، باید که خط فارسی از اعوجاج یا کژنگاری رها شود.

بعد از رشدیه کسانی مانند محمدعلی داعی الاسلام در همین جهت و البته جبار باغچه در جهت کاستن از عمق ارتوگرافیک خط فارسی کار کردند. و البته کسی که یک کار بنیادی در این زمینه انجام داد دکتر محمدباقر هوشیار و شاگردانش بودند. در دهه 1340 این کار برعهده لیلی ایمن و ثمینه باغچه‌بان از یک سو و ایرج جهانشاهی و عباس سیاحی افتاد که آن‌ها این کار را پیش بردند. یعنی ساده‌ترین خط فارسی را برای آموزش کودکان ابداع کردند. این جریان بعد از انقلاب از کار باز ایستاد و اگر بخواهیم در دوره امتداد این کار را بگیریم، بی شک به ایرج کابلی می‌رسیم.

ایرج کابلی از جهت پیشینه در گروه کسانی قرار می‌گیرد که خواستار دگرگونی خط فارسی یا بهبود آن بودند و ظرفیت‌های خط فارسی را برای بهبود کافی می‌دانست و مهم‌تر از همه، خط را یک ابزار مکانیکی نمی‌دانست که بتوان آن را دگرگون کرد، کاری که در ترکیه آتاتورک انجام شد و اکنون بسیاری از کارشناسان و اندیشه‌مندان ترک آن را چه از جهت پیوند با گذشته فرهنگی و چه از جهت این که برخی از آواهای واکی به اجبار در نوشتار ترکی حذف شدند، نارسا می دانند. ایرج کابلی به درستی براین باور بود، پیش از این که ما درباره دگرگونی کلی درباره خط فارسی نظر بدهیم، باید کار به‌سازی آن را انجام دهیم. او نظر خود را در این زمینه این گونه بیان کرده است: بدیهی است که فقط شیوه واژه‌نویسی‌یی را می‌توان قابل عرضه و بررسی شمرد که باعث قطع ارتباط نسل‌های آینده و میراث مکتوب گذشته نشود و دست کم رسیدن به یکی از این هدف‌ها را هم تأمین کند.

  1. آسان‌تر شدن کار خواندن و نوشتن برای باسوادان و تسهیل سوادآموزی بی‌سوادان.
  2. آشکار شدن ساختار آوایی و دستوری زبان
  3. پیش‌گیری از بد تلفظ شدن واژه‌ها
  4. رسیدن به یک شیوه‌ی نگارشی تا حد ممکن استاندارد و منطقی که قابلیت پردازش با کامپیوتر را داشته باشد.[2]

بنابراین او با این رویکرد از کسانی بود که درک درستی از خط به عنوان یک سازه فرهنگی داشت و می‌دانست که نمی‌توان خط یک جامعه را به زور یا به دل‌خواه شخص یا حکومتی دگرگون کرد، که البته در سده بیستم این کار در پیرامون ایران و به دستور استالین و هم‌فکرانش با کشورها و فرهنگ‌هایی مانند تاجیکستان و آذربایجان انجام گرفت و سبب شد خط بومی آن‌ها با خط سیرلیک که ویژه زبان روسی بود، و هیچ نزدیکی و خویشاوندی با زبان فارسی یا ترکی آذربایجانی نداشت، جایگزین شود و البته هزینه این جایگزینی را فرهنگ فارسی و ترکی هم‌چنان دارند می‌پردازد و عجیب نیست که ایرج کابلی در آغاز کار، باشندگان تاجیک را هم مخاطب نوشته‌های خود قرار داد.

ایرج کابلی و دیدگاه‌اش درباره ساده سازی خط فارسی برای آموزش

کار بس بزرگ و فرهنگ‌ساز ایرج کابلی آن است که با شم زبانی و زبان‌شناسانه‌ای که داشت، متوجه شد، میان چسبندگی‌های واژگانی و آموزش زبان فارسی به نوآموزان تناقضی آشکار وجود دارد. این پدیده را البته بسیاری کسان بیش از او هم دریافته بودند و روند ناپیوستگی یا جداسازی واژگان پایه را از پیوست‌ها و پیشوندها یا پسوندهایی که به واژگان پایه یا هسته واژه چسبیده، از دوره مشروطه آغاز کرده بودند. برای نمونه روزگاری که تا دهه 1340 به درازا می‌کشد، نشانه‌های جمع‌‌ساز در فارسی به واژه پایه یا هسته واژه می‌چسبید. مانند (چشمها، لبها، گوشها) که از دهه 1350 این چسبندگی به ناپیوستگی تبدیل و (چشم‌ها، لب‌ها، گوش‌ها) رسم شد.

کار بزرگ کابلی آن جا نقش خود را نشان داد که بسیار فراتر از این موارد که محافظه کارانه بود رفت و در انتخاب میان سنت و عادت به خط فارسی کنونی و ساده‌سازی آن مرزی جسورانه کشید و خواستار این شد که خط فارسی در دو جهت موازی (آوایی و نویسه‌ای) اصلاح و دگرگون شود. او در زنجیره مقاله‌هایی که در دهه 1370 و 80 نوشت، پیوسته روی این موضوع تاکید داشت. برای نمونه در جایی می‌گوید: «مثلاً سوادآموزان، که پیش‌تر شب و نم را آموخته‌اند، به شبنم که می‌رسند آن را هم واژه‌ای بسیط می‌پندارند و شکل نگارشی‌اش را به صورت یک واژه‌ی مستقل فرامی‌گیرند، و اهل قلم نیز شبنم را پیوسته مترادف ژاله می‌گیرند و به همین معنا در فرهنگ‌ها ثبت می‌کنند و از «شبنمی که در پرتو آفتاب پس از نیمروز بر برگ‌ها می‌درخشد» سخن می‌گویند؛ اما اگر همین واژه به صورت شب‌‌نم نوشته شود، علاوه بر آن که سوادآموزان و فارسی آموزان پس از یادگرفتن دو واژه‌ی شب و نم از آموختن شکل پیوسته‌ی این واژه‌ی مرکب رها می‌شوند، توجه اهل قلم نیز به جوهر معنایی این واژه جلب می‌شود و میان ژاله و شب نم فرقی را رعایت می‌کنند. اما اگر میان شب و نم فاصله باشد، هر خواننده‌یی آن‌ها را دو واژه‌ی مستقل می‌گیرد و گم‌راه می‌شود...»[3]

ایرج کابلی، امتدادی روشن در تحول خط فارسی برای آموزش کودکان - بخش نخست

کابلی در همین بند کوتاه از نوشته‌اش روی چند نکته مهم انگشت می‌گذارد. نکته اول که شاید تاکنون به آن دقت نشده است، مربوط به حوزه معناشناختی است. در حوزه سمانتیک یا معناشناختی و یادگیری پدیده‌ای داریم به نام زنجیره تداعی معناها[1] یا آغازگر معنایی. آغازگر معنایی هنگامی در ذهن کلید زده می‌شود، که یک واژه دیده یا شنیده می‌شود، و بعد زنجیره‌ای از واژگان در پیوست با آن در حالت فعال قرار می‌گیرند. یعنی اگر روی تخته سیاه درخت نوشته شود، واکنش کودک به آن چیست؟ میوه، برگ، ساقه، شکوفه، شاخه، سایه و خیلی واژگان دیگر در کنار آن بیدار می‌شوند.

هنگامی که واژه‌ها در موقعیت بلوکی قرار می گیرند، هر کدام زنجیره‌ای از آغازگرهای معنایی را می‌سازند. چنان که در واژه شب‌نم وقتی که به حالت بلوکی نوشته شده است، شب و نم هر کدام واژگان هم‌سایه خود را در ذهن در حالت فعال قرار می‌دهند. شب در پیوند با واژگانی مانند تاریکی، ماه، مهتاب، چراغ قرار می‌گیرد و نم در گستره واژگانی مانند باران، آب و سرما خود را بازیابی می‌کند. چنین وضعیتی سبب می‌شود که کودکان نوآموز با شتابی فزاینده دایره واژگانی خود و هم‌چنین واژه‌نامه تصویری – ذهنی‌شان را بسازند؛ در حالی که «شبنم» در حالت به‌هم چسبیده نمی‌تواند تا این اندازه واژگان هم‌سایه را در ذهن بیدار کند.

ایرج کابلی، امتدادی روشن در تحول خط فارسی برای آموزش کودکان - بخش نخست

یکی از کارهای نادری که در روش به کار گرفته شده از سوی ایرج کابلی در ساده‌سازی و بلوکی کردن خط فارسی برای آموزش ایجاد می‌شود، نمایان شدن واژگان هسته‌ای است که ذات یک زبان با آن‌ها شکل می‌گیرد. این واژگان هسته، به طور معمول اسم یا نام هستند و کسانی که زبان‌شناس تکاملی هستند به خوبی می‌دانند که زبان در ابتدا با تک واژگانی که همگی «نام» بوده‌اند، ساخته شده است. مانند نام «آب». جدا کردن پیشوندها، پسوندها و هر گونه افزودنی به این نام‌ها که از جنبه زبانی ریشه هستند، به نوآموزان یا کسانی که می‌خواهند زبان بیاموزند به گونه درونی شده یادآوری می‌کند که زبان فارسی از گونه زبان‌های ترکیبی یا آمیختی است که می‌توان از یک واژه که نقش هسته را دارد، بچه گرفت و واژه زایاند. آب می‌تواند به عنوان یک واژه هسته‌ای و بنیادی از خود، بسیاری واژگان دیگر بزایاند. از آب‌نبات (آبنبات)  تا گل‌آب (گلاب). اما هر کدام از این‌ها را هنگامی که چسبنده یا بدون بلوکی کردن می‌نویسیم، در حقیقت قدرت زایاننده آب برای کودک نوآموز تا اندازه زیادی پنهان و دور از دست‌رس می‌شود.

چنان‌که این سبک از نوشتن سبب تاخیر شناختی در شکل‌گیری دانش واژگانی کودک می‌شود. هم‌چنین باید به یاد داشته باشیم که بخش بزرگی از جمعیت کودک و نوجوان ایران یا کشوری مانند افغانستان که زبان فارسی می‌آموزند، ممکن است که فارسی زبانِ مادری‌شان نباشد و آن‌ها باید این زبان را بیاموزند. در چنین وضعیتی شکل‌گیری دانش واژگانی در ذهن چنین کودکانی اگر واژگانی که نقش هسته‌ای دارند، از افزوده‌های چسبیده به خود رها نشوند، به شدت دانش واژگانی این کودکان را به عقب می‌اندازند. باید به یاد داشته باشیم که دانش واژگانی چیزی متفاوت از دایره واژگانی است. هر کدام از این‌ها در فرایند یادگیری خواندن نقش خود را دارند. در حقیقت دانش واژگانی بخشی از روند بیداری زبانی[1] در کودکان است.

در حوزه بیداری زبانی میان دانش واژگانی[2] و دامنه یا دایره واژگانی[3] تفاوت گذاشته می‌شود. دانش واژگانی یعنی اشراف روی ساختار واژه. این‌که واژه ممکن است از پسوند و پیشوند یا میانوند شکل گرفته باشد. شناخت درباره ریشه واژه. برای نمونه بسیاری از واژه‌ها هستند که در فارسی از ریشه‌ی آب درست می‌شوند. مانند آب‌نبات، آب‌پاش، آب‌شار، آب‌کش، آب‌رو، آب‌نما و ... اگر کودکی هنگام روبه‌رو شدن پیوسته با این واژگان متوجه شود که در زبان فارسی بسیاری از واژه‌ها از پیوند دو واژه ساخته می‌شوند و یک واژه در آن‌ها کلید است، این بخشی از دانش واژگانی او می‌شود. این را می‌شود مشخص‌تر بیان کرد. بپندارید که کودکی چهار یا پنج ساله با شنیدن یا در دست گرفتن آب‌نبات از مادر خود می‌پرسد: آب‌نبات یعنی چه؟ مادر اگر کمی هوشیار باشد، پاسخ او چنین خواهد بود. آب‌نبات، یعنی نبات را توی آب شیرین کنند.

بعد کودک به احتمال متوجه نمی‌شود. مادر آب جوش درست می‌کند، و تکه نباتی را در آن می‌اندازد و به کودک نشان می‌دهد و می گوید به این می‌گویند آبِ‌نبات، کودک می گوید پس چرا آب‌نبات من سفت است و این‌جوری است. و مادر برای او می‌گوید که نبات یا شکر را در آب اضافه می‌کنیم و می‌جوشانیم تا آب‌نبات درست شود. نکته مهم در این بخش از گفت‌وگوها این است که کودک با این پرسش به بیداری زبانی و دانش واژگانی رسیده است و خودآگاهانه دارد، روی ساخت واژه فکر می‌کند. هر چه که سن کودک بالاتر برود و به سن دبستان برسد، این دانش واژگانی که با واژه- تصویر همراه شود، دانش واژگانی او را گسترده‌تر می‌کند. به این ترتیب اگر واژگان هسته‌ای که ریشه‌های زبان را می‌سازند از افزوده‌های خود رها شوند، کودکان در دوره یادگیری خواندن و نوشتن به ویژه اگر کودک دو زبانه باشند، زودتر بر دانش واژگانی زبان فارسی آگاه می‌شوند؛ و این کار بزرگ به روشنی در اندیشه‌های ایرج کابلی آمده است.

بخش دوم: ایرج کابلی، امتدادی روشن در تحول خط فارسی برای آموزش کودکان

خرید دستنامه روش نوشتاری ساده به خط فارسی بر پایه ی چیدمان بلوکی

بیش‌تر بخوانید:

نقطه پایانی بر رسمیت کاربرد خط تحریری در کتاب فارسی اول دبستان  

تاریخ به کارگیری کژنگاری یا خط شکسته در فارسی اول دبستان

درست نویسی بر زیبانویسی تقدم دارد

چیدمان بلوکی در آموزش خواندن و نوشتن به کودکان اول دبستان(قسمت اول)

چیدمان بلوکی در آموزش خواندن و نوشتن به کودکان اول دبستان(قسمت دوم)

 

[1]

[2] Lexical knowledge

[3] vocabulary

[1] semantic priming


[1]  زنان امروز، شماره ...........

[2]  کابلی، ایرج، درست نویسی خط فارسی، انتشارات بازتاب نگار، تهران، 1384، ص 91 و 92

[3]  کابلی، ایرج، درست نویسی خط فارسی، انتشارات بازتاب نگار، تهران، 1384، ص 20

Submitted by editor74 on